دختران‌ ِ شعیب!

لوکیشن: کنار خیابون

لاستیک اتومبیل خانومه پنچر شده و حیرون مونده که چیکار کنه

آقاهه می‌زنه رو ترمز: چی شده آبجی؟

خانومه: پنچر شده، منم نمی‌دونم چیکار کنم

آقاهه با بزرگواری پیاده می‌شه و لاستیک‌رو تعویض می‌کنه و موقع خداحافظی به یه بهانه‌ای یا شماره تلفنشو لطف می‌کنه به آبجی! یا اگه خیلی ادعای کلاسش بشه، کارت ویزیتشو رد می‌کنه به همون آبجی!!! آبجی هم با کلی عشوه و ناز، کارت رو می‌گیره و ….

لوکیشن: پیاده‌روی همون خیابون قبلی

الهی خیر ببینن این خیّاطا که موقع سری‌دوزی مانتوها حداکثر صرفه‌جویی رو در مصرف پارچه می‌کنن تا هم قانون نا نوشته‌‌ی اصلاح الگوی مصرف رو رعایت کرده باشن و هم زحمت از ما بهترون رو واسه دید زدن پستی بلندی‌های اندام عروسکا کم

لوکیشن: همون پیاده‌روی قبلی ِ همون خیابون قبلی

خانومه با عشق تموم، دستشو حلقه کرده زیر بغل شوهرش و دارن مثلا با همدیگه قدم می‌زنن که یهو یکی از همون عروسکای آلاگارسون شده جلوی چشمای آقاهه سبز می‌شه و از اونجا به بعده که آب از لب و لوچه‌ی آقاهه راه میافته و چشماش شروع می‌کنن به قدم زدن با عشوه‌های عروسکه و سر تا پای عروسکه‌رو با دقت از بَر کردن. حتی وقتی هم که مانکنه از کنارشون رد می‌شه بازم برای اینکه بعدا از خجالت حافظه‌ی بلند مدت خودشم در بیاد، از همسر بیچاره شرم نمی‌کنه و کله‌شو می‌چرخونه و از پشت سر هم مانکنه‌رو سایزبندی می‌کنه

لوکیشن: …

هر جا که عشقت بکشه. هر جا که از خود بیخود بشی و از خدا دور شی. هر جا که معیارهات بشن معیارهای بدنی، بشن معیارهای مادی. هر جا که حیا و عفت رو با همدیگه ببوسی و بذاری تو صندوقچه‌ی خاطراتت

اونوقته که زود عاشق می‌شی و زودتر از اونم فارغ

از اون به بعده که دیگه تنوع‌طلبی دست از سرت برنمی‌داره و روز از نو، سرگرمی جدید از نو

کلیم‌الله اما از دختران شعیب پیشی گرفت تا در مسابقه‌ی عفت و حیا جا نمانَد از دخترانی که برای برداشتن آب از چاه، حیا و عفت خود را بر زمین نگذاشتند.

و این رقابت، تنها رقابتی‌است که هرگز بازنده ندارد.

۲ دیدگاه در “دختران‌ ِ شعیب!”

  1. تا حالا به این توجه کردی که شعیب دو تا دختر داشت. یکی شون بیشتر ذوق موسی رو داشت.
    چرا؟

دیدگاه‌ها بسته شده است.