اول
سلام
خوبید؟ سلامتید؟ از اون سهشنبه تا این سهشنبه چه خبر؟ آمار مدالهای گوانگژو را دارید؟ دختر ایرونیهای مدالآور را هم دارید؟ سوتی بازار افتتاحیه چینیها در باب خلیجفارس را دارید؟ ای بابا!همه چیزرا که دارید خودتان؛ پس من از چی بلاگچه درازیکنم؟
دوم
جایشما خالی رفتیم کنسرت احسانخان خواجهامیری دامتبرکاته، ساعت یک تا سهونیم نیمهشب، سه چهارهزار نفر آدم خل و چل دیگر مثل ما هم حضور داشتند. دخترخانم محترمی هم که پشت سر ما نشستهبود از اول تا آخرش جیغ میکشید با این مضمون که: احسان! دوست داریم». احسانخان هم که شاکیبود از ساعت بد وقت کنسرت و شخصیتش هم از آنهایی بود که زیاد رو به کسی نمیداد، خلاصه بیشتر هرچی دل تنگش میخواست میخواند، ملت هم که قربانشان بروم از اول تا آخرش هوار میکشیدند.
حتی وقتی با آن سوز و گداز میخواند که «خداحافظ ای قصهی عاشقانه …» باز هم جیغ و سوت و کف به کار بود. وقتی هم که آقای خواننده میگفت چی بخوانم، یکی داد کشید «تراک یک بخون!»، بیچاره خواجهامیری ماندهبود که تراک یک کدام آلبوم خب برادرِ من!
من از آن شب تا همینحالا جوگیر شدم و چپ میروم راست میآیم میزنم زیر آواز که: دارم میام پیییشت، جاااده چههمواااره… هوااا چقدر بوی… عطر تو رو داااره… خلاصه که اگر مثل من جنبه ندارید این جور جاها نروید.
سوم
پینوکیو را یادتان هست؟ قسمتی که سوار درشکه میشد و با کاروان شادی میرفت به شهری که پر از اسباببازی بود، شهری که غم و غصه درش راه نداشت و فقط حالکردن و خوشگذشتن بود، وقتی رسیدند صبح که از خواب پا شد دید گوشهایش دراز شدهاند و بهعبارت خودمانیترش «خر»شدهاست؟ اینروزها خیلی وقتها دست میکشم روی سرم، میترسم گوشها بالا زدهباشند و غافل باشم.
چهارم
یعنی ما ایرانیها خدای سوژهایم، سرکارخانمی برداشته در خانه مسکونی خودش کلاس «صرفهجویی در آشپزخانه و کدبانوگری با تأکید بر طرح تحول اقتصادی و هدفمندشدن یارانهها» گذاشته! باورتان میشود؟ بعد گروهیاز خانمهای محل هم در این کلاس شرکت میکنند و بسیار از مطالب ارائهشده اظهار خوشنودی میکنند.
سردبیرجان، فقط بلدی به من چشم غره بروی؟ خب یکی از این خبرنگار زبلهایت را اعزامکن پوشش خبری بدهند قبل ازین که پای خبرنگارهای بیمزه واحد مرکزی خبر به آنجا باز شود. راستی بچهها، جان شما نباشد جان این بلاگچهنویس ناقابل، این نیمجمله را به حاجات شرعیهتان سنجاق کنید: خدایا، به خبرنگاران تلویزیون این مرز و بوم کمی نمک عطا فرما!
پنجم
به قول آقایون مداح، سادات کجای مجلس نشستهاند؟ دست کنند توی جیبشان دیگر، صدای پای عید غدیر دارد میآید…
بند دو رو احساس کردم خودم نوشته ام.قرابت قلم رو عرض می کنم!