انگار خدا خواسته، تمام آبروی رفته شهری که شهرت نامردی مردانش عالمگیر است در خانهی کاهگلی یک پیرزن باشد.
شهری که قرار است روزی پایتخت حکومت جهانی منتقم خون خدا باشد هیچ سابقهی درخشانی ندارد جز اینکه شبی از شبهای سرد تاریخ، پیرزنی به روی نایب امام منتظَر شهر، درگشوده، به جرعه آبی مهمانش کرده.
حالا حماسهی طوعه سندی روشن است که نایب امام، در شهر منتظران امام هیچ مأوایی نداشت و هیچ مردی حتی با جرعه آبی حاضر به یاریاش نبود.
یک کاسه آب و یک شب پناهدادن به نمایندهی امام، کوچکترین وفایی بود که میشد در حق او انجام داد اما نامردی نامردمان شهر باعث شد که همین کوچکترین کار، بزرگترین حماسهای باشد که هر کس پا در آن بگذارد باید اول از جان خودش دست بشوید.
حماسهای که هیچکس مرد آن نبود.
حماسهی طوعه، حماسهی مردانهای نبود. اما تا قیامت باعث سرافکندگی کوفیانی شد که نام مرد بر خود گذاشته بودند.
دلم میخواست حتماً اسم طوعه را هم در کنار اصحاب عاشورایی سیدالشهدا بیاورم.
شاید خیلی از مردان کوفی که دست از یاری مسلم برداشتند با خود فکر میکردند اگر سکوت کنند و جانشان را برای یاری امام نگه دارند، باارزشتر است.
به ریختهشدن خون مسلم رضایت دادند به این گمان که ریختهشدن خون او را در رکاب امام تلافی میکنند. و البته هیچوقت سعادت این همرکابی را هم پیدا نکردند…
امام در منزلی که خبر شهادت نمایندهاش را شنید، فرمود دیگر هیچ خیری در زندگی بعد از مسلم نیست…
طوعه! فقط خدا میداند که چقدر دل امام تو از تو شاد شد، وقتی شنید تنها یاور مسلم بن عقیل در تنهایی و سختی، فقط تو بودهای…
فقط خدا میداند وقتی حضرت منتقم، بیرق پیروزیاش را از دارالأمارهی کوفه بالا ببرد، دانهدانه، خاکها و شنهای زمین خانهی تو چه قیمتی پیدا خواهد کرد…
با خودم فکر میکنم کسی موقع شناستر از تو آیا توانسته است دل امام زمانش را شاد کند؟
سلام ِ ناقابل ما بر تو و حماسهی بزرگ تو که در انتظار مولایت، نمایندهی او را تنها نگذاشتی.
شفاعت رسول خدا -که مسلم بن عقیل، پیش از خروج از منزل تو، وعدهاش را به تو داد- گوارای وجودت…
طوعه ای مردان عالم بنده ات
من فذای گریه ها و خنده ات
سلام:متن بسیار زیبایی بود.اینجانب به جهت ارادتی که خدمت این بانوی گرانقدر دارم دخترم را طوعه نام گذاردم باشد که همچون صاحب اسمش درپیشگاه حضرت زهرا سلام الله علیها سربلند باشد.
مولا امیر المومنین یارتان باشد.