شده‌ام مثل یک اسکروچ

نشسته‌ام تنها و از سر بیکاری دارم پول‌های صندوقچه‌ام را می‌شمارم. یک تراول صد تومنی؛ اه چندتا چک پول ۵۰ تومنی؛ سکه‌ای طلا و ربع سکه‌ای هدیه .. و جایزه‌ای که مادرم برایم هدیه خریده.

هیچ‌چیز دیگری آرامم نمی‌کند. نشسته‌ام و دارم هرچه پس‌انداز کرده‌ام می‌شمارم؛ دلخوشی است دیگر!

بین این لذت عمیق از صدای کاغذهای بیجان خوش رنگ؛ دروغ نگویم رنگ می‌پرد و تمام خلجان ذهنی خوش‌ام می‌پرد. دارم خودم را با نام دیگری صدا می‌کنم؛ اسکروچ..!

کارتون زیبایی بود که هر سال کودکی‌هایم اگر عید کریسمس به جمعه می‌خورد و از سر حادثه‌ای مطبوع برف هم می‌آمد، خاطره‌انگیز میشد.

کارتون در مورد فرد ثروتمندی است که شب سال نو وقتی همه در فقر و بدبختی هستند؛ مخصوصا کارمند بی‌نوایش، هزاران سکه را دارد تلمبار می‌کند و می‌شمارد و خوشی‌اش همین است. الان دقیقا همان حس را دارم.

شب عید است و هزاران‌نفر شب عیدشان خاطره‌ای خوش نیست. هزاران کودک بی شادی‌اند و هزاران پدر و مادر بدون لبخند و شرمگین. بیاید این روز آخر سال، اسکروچ نباشیم.

آخر کارتون اسکروچ مرد سخاوتمند شهر بود و همه دنیایش می‌خندید. می‌شود کمی هم به فکر دختران و پسران شهری بود که زندگی‌شان گم شده و لبخندشان خشکیده. بیاید همین روزهای آخر سال مثل یک اسکروچ، تنها نباشیم!

۱ دیدگاه در “شده‌ام مثل یک اسکروچ”

  1. با سلام
    خیلی خوب مَچ شده بود
    ان شاءالله بتونیم ذره ای از بار رو به دوش بگیریم
    یا علی

دیدگاه‌ها بسته شده است.