من سال نوی خودمان را خیلی دوست دارم. چون لازم نیست آمدنش را در مغازهها و زلم زیمبوی خیابانها حس کنی. در هر کشوری باشی ( هر کشوری که زمستانش زم-ستان و تابستانش تاب-ستان است ) میتوانی از روزها قبل طبیعت را ببینی که خبر آمدن جشنت را میدهند.
این آفتابی که میتابد، این پرندههایی که چهچه میزنند و آن گلهای کوچکی که اینطرف و آنطرف میرویند همه تو را به یاد تمام شدن زمستان سخت و آمدن بهار و عید و کودکی پر از عیدی و مسافران نوروزی و بازدید عزیزانت میاندازند.
اینجا در شمال فرانسه هوا هنوز سرد است اما همان آفتابهای هر ازچندگاهی مردم را واداشته که باغچههایشان را شخم بزنند و گلهای رنگووارنگ بکارند و درختان را تشویق کرده که جوانهها و شکوفه بزنند و با آنها پرندگان را عاشق کنند و آنها هم برایمان از بهار بخوانند.
ادامه سال نوی یک شادی!