انیسالدوله را که به خاطر میآوری، همان دختر روستایی که سوگلی ناصرالدین شاه شد، آداب درباری را آموخت و تبدیل به زنی بیرقیب در دربار شاه قاجار گشت. او اولین بانویی بود که به اروپا سفر کرد. حضور فعالانه این زن در تمام امور جاری در زمان خودش باعث حیرت میشد. این اهمیت تا بدانجا میباشد که نمیتوان از آن چشمپوشی کرد. بنابراین بار دیگر دفتر زندگی او را ورق میزنیم تا با زندگیش بیشتر آشنا شویم…
یکی از خصوصیات بارز انیسالدوله اخلاق نیکویش بود که او را فوقالعاده جذاب کرده بود و به عقیده بسیاری از تاریخنویسان منجمله تاجالسلطنه و اعتمادالسلطنه خوشخلقی و هوش سرشار موجب شده بود وی نقش ملکه ایران را ایفا کند.
متانت و وقار وی از جمله خصوصیاتی بود که حتی مستشرقین روی آن انگشت گذاشتهاند؛ بنجامین در رابطه با این بانو میگوید. گرچه نمیتوان او را فوقالعاده زیبا دانست ولی بهطوری که گفته میشود چهره دوستداشتنی و جذابی دارد و از رفتاری موقرانه و متین و هوش سرشاری برخوردار است.
او گاهی خانمهای سفرای خارجی را به حضور میپذیرفت و برای آنان مجالس مهمانی ترتیب میداد و با آنها به وسیله مترجم به مذاکره مینشست. وی در این مذاکرات سعی داشت آنها را با عمق اصالت فرهنگ ایرانی آشنا سازد و اقتدار ملت ایران را به آنها گوشزد نماید. در آن زمان، پیشرفتهای فنی کشورهای اروپای این تصور غلط را ایجاد کرده بود که نژاد اروپایی نژاد برتر است و احتمالا انیسالدوله تلاش میکرده ضمن این مذاکرات با این تصور اشتباه مقابله کند.
از آنجا که رسیدگی به امور لشکری و کشوری تاثیر مهمی در حفظ اقتدار کشور داشت وی توجه خاصی را به قوای لشکری و کشوری از خود نشان میداد. انیسالدوله بر شخص شاه نفوذ زیادی داشت، در مواردی که صلاح میدانست در عزل و نصبها مداخله میکرد و این مداخله گاه با نوشتن نامه به سلطان و گاه بهطور مستقیم بود.
فیالمثل زمانی که ناصرالدینشاه برادر خود «محمدتقی میرزا رکنالدوله» را والی فارس کرد، هنوز رکنالدوله عرقش خشک نشده بود، که یک نفر دیگر ۵۰ هزار تومان پیشکشی داد و مقرر شد که او به جای رکنالدوله والی فارس بشود. رکنالدوله تا این خبر را شنید، شرحی به انیسالدوله نوشت و با توصیه و اعمال نفوذ انیسالدوله، نظامالسلطنه مافی از حکومت فارس را معزول و رکنالدوله به جای وی منصوب میگردد.
در رابطه با تدین و دینداری او نه تنها نویسندگان داخلی بلکه حتی مستشرقین نیز اعتراف کردهاند. مادام کارلاسرنا درباره خصوصیات فردی او مینویسد: «انیسالدوله با وجود اینکه ملکه ایران بود و جایگاه رفیعی داشت، در عزاداری امام حسین بسیار ناله و ضجه میکرد و به یاد مصائب شخصیتهای مقدس مذهبی خویش اشک میریختند».
از دیگر موارد دینداری او، اطاعت از مرجعیت در جریانات سیاسی بود. یکی از برگهای زرین زندگی انیسالدوله، نقش او در واقعه تنباکو است. ملکه با آن که علیالقاعده میبایست حافظ منافع دربار باشد، ولی منافع ملت و اطاعت از مرجعیت دینی را مقدم بر منافع کوتاهمدت دربار میدید و با تدبیر و درایت خاص خود نهضت را در داخل قصر پیگیری میکرد.
ناصرالدینشاه یکباره دید فرمان جهاد میرزای شیرازی تا لایههای زیرین و پنهانی قصر او نیز نفوذ کرده است. وقتی شاه به اندرون انیسالدوله وارد شد، از او پرسید: خانم! چرا قلیانها را از هم جدا و جمع میکنند؟ جواب داد: برای آن که قلیان حرام شده. ناصرالدین شاه گفت: چه کسی حرام کرده؟ وی با زیرکی گفت: همان کس که مرا به تو حلال کرده. شاه هیچ نگفت و برگشت و برای آن که مبادا به احترامش لطمه وارد آید، بعد از آن به هیچیک از نوکران خود دستور نمیداد قلیان بیاورند و در تمام دربار قلیانها را جمع کردند.
اقدامات شجاعانه وی تا سالها بعد نیز مثالزدنی بود، زمانی که رضاخان در ۱۷ دی ۱۳۱۴ پرده حجاب از سر زنان خود (و ملت ایران) کشید، یکی از کارشناسان استعماری لندن با اشاره به انیسالدوله و حمایت وی از حکم تحریم میرزای شیرازی در دربار ناصرالدین شاه گفت: ما با اجرای سیاست کشف حجاب در ایران نطفه آنگونه رویدادها (حمایت ملکه دربار قاجار از فتوای مرجع تشیع) را خشک کردیم و برای همیشه از تکرار آن جلوگیری نمودیم.
این گفته، علاوه بر استعماری بودن کشف حجاب، گویای عظمت اقدام تاریخساز آن بانوی عفاف و کیاست نیز هست که با این عمل خود، داغی بر دل دیپلماسی لندن نهاد که نزدیک به نیم قرن بعد هنوز تازه بود.
توجه انیسالدوله به رعیت از جمله خصوصیات منحصر به فردش بود، او وضعیت رعیت را درک میکرد. لذا نقطهای را در حرم شاه عبدالعظیم حسنی معروف به بست انیسالدوله تعیین کرده بود. هر کس آنجا بست مینشست، نشانه آن بود که به انیسالدوله تظلم کرده و این ملکه باید به کارش رسیدگی کند. انیسالدوله بدین ترتیب مرجع و ملجا کسانی بود که حتی از حفظ جانشان بیمناک بودند و به آستان او پناه میبردند.
حتی گاهی اتفاق میافتاد افراد از دست مامورین ناصرالدینشاه به انیسالدوله پناه میآوردند؛ مثلا سردسته یکی از ایلات که گویا مختصری نافرمانی کرده و مورد خشم و غضب فوقالعاده ناصرالدینشاه واقع شده بود؛ در حضرت عبدالعظیم بهعنوان تحصن بست نشست. انیسالدوله به او تامین جانی داد و از طرف دیگر ماموران دولت که از طرف شاه برای سرکوبی و تنبیه این آدم رفته و با تحصن او در بست انیسالدوله روبه رو شده بودند، از ترس خشم ملکه جرات نکردند کاری به او داشته باشند.
وی وقتی با اعتراض ناصرالدین شاه مواجه شد، عذر آورد که ترسیده اگر او مخالفین شاه را پناه ندهد، آنها به سفارت روس یا انگلیس پناهنده شوند و این برای اقتدار کشور بسیار نامناسب است. این امر نشان از زیرکی و دوراندیشی و در عینحال وطندوستی انیسالدوله دارد.
همچنین «انیسالدوله وساطت کرد سیدباقر جمارانی را که در حضرت عبدالعظیم بست نشسته بود، آزاد گذارند.» برای همین است که اعتمادالسلطنه در توصیف انیسالدوله مینویسد: او زنی بسیار پاکدل بوده و مواقع ضروری، غضب شاه را فرو مینشاند و همواره از بیچارگان حمایت میکرد.
او همواره به ناصرالدین شاه وفادار بود وعلاقمند؛ بعد از کشته شدن شاه ظاهرا ضربه روحی سختی به انیسالدوله وارد میشود. چنانچه نقل میشود: «پس از کشته شدن شاه، روزی برایش مبلغی پول آوردند و چون تمثال شوهر را روی اسکناسها دید، آنقدر بر سینه کوفت که سخت بیمار شد و پس از چند ماه بدرود زندگی گفت.»
اما ظاهرا آنچه علت اصلی مرگ او تشخیص داده شده، یرقان پیشرفته بوده است. بعد از کشتهشدن ناصرالدین شاه با کثرت تجمل و احترامی که داشت روزگار بر او سخت شده بود و از فراق شاهنشاه بسی بیتابی میکرد و همه روزه به گریه و اندوه بود. به مرض یرقان کبد در شب جمعه بیست و سوم ربیع الثانی به درود حیات گفته است. این بانوی کممثال موقوفاتی نیز از خود برجای گذارده است.
یعنی چی آخه داداش من؟ قاجاریه گند زده بود به دین و ایمون و دانش و فرهنگ و تمدن ایرانی ها بعد انیس الدوله می خواست فرهنگ ایرانیها رو به اروپایی ها نشون بده. همه میدونن که بیشترین خیانت در حق ملت رو همین قاجاری ها انجام دادن
انیس الدوله از قاجار نبود مال روستایی به نام امامه در اطراف تهران بود نواده قوم و خویش هاش با نان فامیل انیسی در ان روستا زندگی میکنن