سلام
حالت خوب است عزیزم؟ دلم برای خندههای سادهات تنگ شده. وقتی امروز توی اتوبوس از من چشم گرداندی این را حس کردم. دلم میخواست بگویم گوشوارههای قلبیات خیلی خوشگلاند. اما تو حتی جواب لبخند مرا ندادی.
چرا اینقدر نسبت به هم سرد و بیمحبت شدهایم؟ به نظرت فکر میکنم شما اشتباه میروید و ما درست؟ شما جامعه را به فساد کشاندهاید و ما آن را به اوج شکوفایی رساندهایم؟ یا خدای نکرده من خودم را مظهر حجب و حیا میبینم؟ نه نازنینم!
دوست دارم واقعیتها را ببینیم. دلت میخواهد به قلب من سرک بکشی تا ببینی چه غوغایی است؟ میگویم من و نمیگویم ما، تا مثنوی هفتاد من نشود. میگویم نباید جامعه را به بیحجاب و باحجاب تقسیم کنیم یا زشتتر از آن به چادری و بدون چادر.
من نگران نگاههایی که تازگیها به هم میکنیم هستم. به فاصلههایی که کلمه حجاب برایمان درست کرده. پس بقیه خوبیها چه؟ شباهتهایی که ما را به هم نزدیک میکند؟ یا تفاوتهایی که هیچ ربطی به این کلمه ندارند؟
وقتی تو را توی مسجد دیدم؛ مقنعهات را جلو کشیده بودی. غبطه خوردم بس که حواست جمع نمازت بود. همان روز خودم آنقدر عجله داشتم که نفهمیدم سه رکعت خواندم یا چهار رکعت!
روزی مجبور شدم با چادر توی آزمایشگاه کار کنم و چادرم با یک قطره اسید سوراخ شد و تو آمدی کمک کردی. ما دوشادوش هم بودیم.
یک بار عاشق شدی، آنطور که دلت میخواست رفتار کردی و من آن را ناپسند دیدم. از تو چه پنهان من نیز عاشق شدم. آیا میخواهی این را بر من ناپسند بدانی تا اشتباه مرا تکرار کنی؟ فقط بدان دلها فرق میکنند! اگر دل تو خواست با عشقت توی پارک قدم بزنی؛ دل من سراغ عشقش را از حرم امام رضا ع گرفت.
آن روز تو پولت را به گدای گوشه پیادهرو دادی که گفت در راه مانده و من انداختم توی صندوق صدقات. این هر دو کار خوب یکی است و خدا هر دویمان را دوست دارد. چرا جدایشان کنیم؟
اصلا هر دویمان به یک اندازه روسریفروش را کلافه میکنیم. من میگویم:«این نه! چادرم از روی آن سُر میخورد. یک شال با نخ بیشتر بیاورید، لطفاً!» و تو میخواهی شالی بخری که بتوانی شُل روی سرت بیندازی تا گوشوارههای قلبیات را همه ببینند.
حس زیباییدوستی دخترانهات را دوست دارم و میدانم گوشوارههایت قشنگاند. من هم مثل تو زیباییدوستم و اگر چادر را انتخاب کردم؛ چون واقعاً با آن احساس خوبی داشتم. شاید همان احساسی که تو وقتی گوشوارههای قلبی را از گوشَت آویزان میکنی و دیگران آنها را میبینند؛ داری.
اینها که گفتم کم از هزاران کار خوب و بد، واجب، مباح، مکروه و مستحب است که کنار گذاشتهایم و بهجایش شمشیر حجاب را از رو بستهایم.
نمیخواهم چشم دیدن هم را نداشته باشیم و تاوان اشتباه عدهای را بدهیم که جامعه را برای تو محل ترس کردهاند. میخواهم از کنار تو که رد میشوم بخوانم: «انما المومنون إخوةٌ»
اگر تو نیز مثل من حس میکنی بین اخوة فاصله یا حجاب بهوجود آمده و پوششی باعث شده من و تو همدیگر را درست نبینیم؛ بیا خواهرانه این حجابها را کنار بزنیم و زیباییها و درستیها را پررنگتر ببینیم. خب؟
دوباره سلام، اینبار به اضافه آغوش باز و لبخند
سلام؛
یعنی آگاهانه و با تمایل قلبی، بیحجابی رو بپذیریم؟ آیا بی حجابی منجر به بیبند و باری نمیشه؟
محبت و برادری و خواهری و دوستی و … زیباست. اما آیا باید با همه احساس دوستی و محبت کرد؟ آیا انسانهایی با نیت ناپاک و باطن فسادگر وجود ندارن؟ یعنی با اونها هم باید نزدیک باشیم و ما هم حجاب خودمون رو کنار بزنیم و کنار بذاریم برای جلب رضایت و خوشایندی اونها ؟
اصلاً مقاله ی خوبی نبود! در اصل مهربانی و محبت بین مسلمانان شکی نیست. در اصل نهی از منکر صحیح و مؤدبانه شکی نیست. اما اینکه بخواهیم از اصول و ارزش های مسلم دینی خودمان کوتاه بیاییم اصلا قابل قبول نیست. این نوع برخورد، بیشتر به ذلت ناهی و نوعی منت کشی شبیه است تا به تواضع و فروتنی.
به نظر شما چرا یک دختر که طبیعتا زیباییهایی داره به نشون دادن گوشوارهی زیباش اکتفا کنه.
به نظر من حس زیباییدوستیش نباید حد و حصری رو بپذیره و هر آنچه از زیبایی داره رو عیان کنه. چهطوره؟
فکر میکنم یه حس خوب یه حرف خوب یا یه ایده ی قشنگ پشت این متن هست که متاسفانه با بیان ناقص نویسنده این ایده به صورتی مطرح شده که ابدا قابل قبول نیست .حجاب شرعی کجا ؟دیوار عاطفی بین بندگان خدا کجا ؟البته در مورد صفات زشت وگناهان یه نکته ی مهم اینه که ما از اون کار خطا ابراز تنفر کنیم نه از اون ادم . در عین حال نباید نگرش و ارتباط ما با افرادی که خطاهای علنی دارن به صورتی باشه که تاییدی بر اون گناه علنی باشه.
به هر حال ما همه باهم خواهر هستیم خب…
قشنگ بود ولی درمورد اون قسمتی که فرموده بودین » من هم مثل تو زیباییدوستم و اگر چادر را انتخاب کردم؛ چون واقعاً با آن احساس خوبی داشتم. شاید همان احساسی که تو وقتی گوشوارههای قلبی را از گوشَت آویزان میکنی و دیگران آنها را میبینند؛ داری.» حرف دارم. من فکر میکنم ما باید برای انجام واجباتمون هم نیت درست داشته باشیم اینکه چادر بپوشم و روی صورتم رو بگیرم چون حس خوبی بهم دست میده اشتباهه چون خدا دوست داره باید این کارو کرد چون این کار مرضی پروردگاره باید انجامش داد چه خودمون دوست داشته باشیم و چه دوست نداشته باشیم. امیدوارم روی نیت هامون هم کار کنیم تا خالص بشه. موفق باشید