ما یاد نگرفتیم که تجاوز نکنیم!

[ms 0]

همه‌چیز خوب بود.

هیچ کس هیچ مشکلی نداشت.

همه با هم خوب بودند و همه‌چیز به بهترین شکل داشت پیش می‌رفت.

نمی‌دانم هوا ابری بود یا بارانی یا اصلا شب بود یا روز بود، اما هر چه بود مردم یک‌باره دیدند اتفاقات وحشتناکی دارد می‌افتد. اتفاقاتی که معلوم نیست از کجا آمده و چه کسی آن را آورده و از کجا آمده اصلا.
چه اتفاقات وحشتناکی؟ پسری عاشق دختری شده بود؛ به همین سادگی. البته برای خودش به همین سادگی نبود. برای خودش عجیب و باشکوه بود. پر از امید و روشنی. اما جواب نه شنیده بود. به همین سادگی. البته باز هم برای او به همین سادگی نبود. او عاشق شده بود. و حالا داشت همه امیدها و آرزوهایش را از دست می‌داد.

چه باید می‌کرد؟ بیشتر خواهش کند؟ کرد. بیشتر اصرار کند؟ کرد. پشت سر هم از او درخواست کند؟ کرد. اما جواب همچنان نه بود. پسر داستان ما یا داستان شیرین و فرهاد را نشنیده بود و یا حوصلهٔ این مزخرفات را نداشت. از اسید کمک گرفت تا از کسی که همه آرزوهایش را داشت به باد می‌داد انتقام بگیرد. حالا که این دیگ برای او نمی‌جوشد، برای هیچ‌کس نجوشد.
چه اتفاقات وحشتناکی؟ آنها مسلمان بودند. اینها هم مسلمان بودند. اینها ایرانی بودند. آنها هم ایرانی بودند. همه در همین جامعه بزرگ شده بودند و در همین جامعه زندگی می‌کردند و در میان همین مردم. مهم نیست چه شد و مهم نیست چه کسی مقصر بود. مهم که هست البته، اما برای من و این نوشته مهم نیست. تجاوز آنها به اینها می‌دانی یعنی چه؟ تجاوز چند مرد به چند زن.

توضیح می‌دهم. یک مرد ممکن است با توجیه شهوت بتواند به زنی تجاوز کند. و ممکن است خودش را راضی کند به تجاوز. اما تجاوز دست‌جمعی یعنی چه؟ من نمی‌دانم. من مرد هستم و نمی‌دانم چه انگیزه‌ای می‌توانند داشته باشند.
بگذریم. مردم یک‌باره دیدند چه اتفاقات وحشتناکی دارد می‌افتد و آنها بی‌خبرند. کسی به پسر نگفته بود عشق یعنی چه. کسی بهش یاد نداده بود وقتی عاشق یک دختر می‌شود، ممکن است عشق او برای آن دختر اندازهٔ پشه‌ای که روی دماغ همسایهٔ عصبانی‌شان نشسته هم ارزش نداشته باشد. پسر یاد نگرفته بود که دنیا و آدم‌ها بردهٔ او نیستند که اگر او چیزی خواست، بسیج شوند و هر جور شده برایش فراهم کنند. یاد نگرفته بود. کسی بهش یاد نداده بود. پسر حتی نمی‌دانست که یک سال دیگر، حتی رنگ چشم‌های آن دختر را هم از یاد می‌برد.

بله. می‌دانم. همهٔ ما خیلی بلدیم و اصلا این برچسب‌ها به ما نمی‌چسبد و هر چه هست گناهان و جنایت‌های «آنها»ست. «ما» هیچوقت کسی را نیازرده‌ایم و همیشه حواسمان جمع بوده و اصلا نسبتی با این اتفاقات وحشتناک نداشته‌ایم.

جدی؟ به همین سادگی؟ می‌خواهم بدانم اگر همین‌طور است که می‌گویی، چرا مثلا توی همین گودر خودمان، زن‌ها و دختران بیشترشان با اسمی غیر از اسم خودشان و اسم واقعی خودشان فعالیت می‌کنند؟

ها. خب خودشان دوست دارند. اصلا لابد خودشان اهداف وحشتناکی دارند. بله بله. درست می‌فرمایید. من و شما هم هیچ مزاحمتی برایشان نداریم. نه خیر. تعارف که نداریم. ما هم شاید اهل فرقه اسیدیه نباشیم، شاید حتی نفهمیم چطور می‌شود کسی در پروژه تجاوز دست‌جمعی مشارکت کند، اما ما هم به اندازه خودمان زحمت کشیده‌ایم و باعث ترس آنها شده‌ایم.

عرق ریخته‌ایم و به زن‌ها فهمانده‌ایم که خیالشان نباید راحت باشد. بهشان فهمانده‌ایم که حتی اگر کاملا خوب و مناسب هم رفتار کنند، باز باید منتظر خطرات و اتفاقات بدی باشند.

باشه خانم سردبیر. داره تموم میشه. تعارف که نداریم. ما یاد نگرفته‌ایم. بهمان یاد نداده‌اند. خودمان هم لزومی ندیده‌ایم که یاد بگیریم. چون فکر می‌کنیم همه چیز را فوت آبیم و خودمان حتی باید این چیزها را به دیگران یاد بدهیم. همه چیز خوب است. همه چیز عالی است. فقط معلوم نیست اسیدپاشی بعدی و تجاوز گروهی بعدی و موارد دیگر فردا اتفاق می‌افتد یا هفتهٔ بعد یا در اولین باران پاییزی.