سهمِ کویر

[ms 5]

پاییز بود
باد می‌آمد
استخوان‌ها می‌سوخت
کویر سوز داشت
در سوز کویر فقط خارهای درشت با برگ‌های ستبر و تیغ‌های تیز می‌رویید

ــــــــــــــــ

از مغرب نسیمی برخاست
کاروانی در راه بود
کاروان به حرامیان برخورد
آن را پراکندند و به چهار گوشه این سرزمین پارسی راندند
سهم کویر، گل این کاروان شد

ــــــــــــــ

خاتون کاروان به کویر رسید
صحرا در مقدم او گل نداشت که بریزد؛ شبنم ریخت
خشت‌های قم در پای او به رقص طرب برخاستند
بادگیرها در دامنش زمزمه شوق ریختند
مردمان به کوی و برزن درآمدند تا دختر آفتاب را از نزدیک زیارت کنند
بهار کویر فرارسیده بود

ــــــــــــــ

بانو فاطمه، دخت عصمت و شکوه و مهر، به دیدار برادر می‌رفت در توس
و خدا خواست کویر بی‌باران نباشد
خواست کویر بی‌زمزمه بهار در هجران نسوزد
خواست کویر جان بگیرد در دستان لطیف و معصوم نسیم
خدا معصومه را به کویر بخشید
کویر سبز شد؛ بالید؛ جان گرفت؛ شکوه یافت و گلستان برآورد …

گاهی «دامن» بپوشیم!

[ms 0]

اگر همین الان خبرتان کنند که امشب برای مهمانی به جایی دعوت شده‌اید چه می‌پوشید؟ چقدر طول می‌کشد تا لباس مورد نظرتان را انتخاب کنید؟ آیا لباس مهمانی‌تان خیلی با لباس دانشجویی توفیر می‌کند؟

درست است که گفته‌اند: نه همین لباس زیباست نشان آدمیت؛ اما همین لباس زیبا می‌تواند نشانه‌ی خیلی چیزها باشد. از سطح اجتماعی و اقتصادی و اعتقادی گرفته تا سن و سلیقه و جنسیت. حالا جنسیت را زیاد مطمئن نیستم. قدیم‌تر که اینطور بود. بعضی لباس‌ها دخترانه بود و بعضی پسرانه.

سیسمونی نوزاد که می‌خواستند بخرند لباس‌های صورتی و گل منگلی مال نورسیده‌ی دختر بود و لباس‌های آبی مال پسر. حالا چه کسی گفته که حتما دختر باید صورتی بپوشد و پسر آبی بماند؛ مهم این است که لباس دختر و پسر مرز داشت. اگر لباس برادر بزرگم برایش کوچک می‌شد، منِ دختر نمی‌توانستم بپوشمش؛ لباس من هم به برادر کوچکم ارث نمی‌رسید! ( مگر لباس‌هایی که تشخیص دخترانه یا پسرانه‌بودنشان خیلی سخت بود )

امروزه روز را ببین. می‌روی شلوار جین بخری. حتی اگر روی دخترانه یا پسرانه بودن لباس حساس باشی و بپرسی، اگر دختر باشی فروشنده مطمئنت می‌کند که این شلوار دخترانه است! اگر هم پسر باشی همین وضع است. خیلی خوش‌انصاف باشد و بگوید این شلوارها دختر و پسر ندارد.

گیرم فروشنده هم تمیز قائل شود بین این لباس‌ها، دیگر چه کسی موقع خرید پیراهن جلوباز دقت می‌کند که اگر سمت چپ لباس روی سمت راست آمد پسرانه است و برعکسش دخترانه؟ دیگر کدام رنگ است که تنها به نام دختران باشد؟ کدام مدل؟ بله یک چیزی به نام «دامن» وجود دارد که سالی یک‌بار ببینی یا بپوشی هنر کرده‌ای!

نمی‌شود یک راست دست گذاشت روی سلیقه‌ها. درست است که بدسلیقگی در پوشش این روزها فراگیر شده و همه‌ی سلیقه و انتخاب ما در مشت ویترین مغازه‌ها و بازار پوشاک افتاده؛ اما پسرانه پوشیدن دختران و دخترانه پوشیدن پسران یا به عبارتی جابجایی هویت جنسیتی، ریشه در عوامل اجتماعی و فرهنگی هم دارد.

از وقتی پای زنان و دختران به فعالیت‌های اجتماعی بیشتر باز شد، بعد از انقلاب صنعتی و کارگر و کارمندشدن خانم‌ها، این نیاز فزونی یافت. اینکه زنان لباس‌هایی بپوشند که به اصطلاح دست و پا گیرشان نباشد.

از ویژگی‌های عمده‌ی لباس‌های امروزی برای زنان می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱- کوتاهی: دیگر آن دامن‌های بلند و پوشیده را فقط در بعضی مناطق روستایی و عشایر می‌توان به‌عنوان لباس رایج زنان دید.

۲- سبکی: لایه‌های لباس، امروزه کمتر شده‌اند. دامن‌های پرچین روزگار قدیم مستلزم چندین لایه پوشیدن بود که همین امر، وزن لباس را بیشتر می‌کرد و قدرت تحرک را کمتر. در مقابل شلوار باعث می‌شود که فرد انعطاف حرکتی بیشتری داشته باشد و به کار و فعالیت مشغول شود.

۳- بلند و سنگین بودن پوشش زنان در گذشته به حفظ حجاب و عفاف کمک بیشتری می کرد؛ زیرا این مدل لباس زن را به این سمت سوق می‌داد که رفتاری آرام‌تر و با متانت بیشتری داشته باشد! مثلا فکرش را بکنید که دوچرخه‌سواری با دامن‌های چند لایه چقدر زجر آور است!

[ms 2]

علاوه  بر این در گذشته تمایز بسیار زیادی در رنگ و طرح لباس‌های زنانه و مردانه وجود داشت که کاملا این دو حیطه را از هم جدا می‌کرد. به تبع تفاوت در ظاهر پوشش، نقش‌های جنسیتی زن و مرد هم توفیر می‌کرد. زنان بیشتر به امور خانه و خانه‌داری مشغول بودند و مردان به کسب مال حلال. نقش زن بیشتر در چاردیواری خانه تعریف شده بود و مردان خارج از خانه.

در دوره‌ای از زمان، شرایط اجتماعی و فرهنگی به زنان و دختران کمک کرد که این مرزها را بشکنند. دیگر دختران همپای مردان در پیشرفت جامعه نقش دارند. مثل مردان به دانشگاه می‌روند و چرخ های صنعت را می‌چرخانند. مسلما با شال بلند و دامن پرچین‌شکن و آستین‌های گشاد که نمی‌شود چرخ صنعت را چرخاند! وقتی زنانی هستند که در معدن کار می‌کنند، مأمور آتشنشان و راننده ترانزیت هستند، خبرنگار و مهندس شده‌اند، دیگر نمی‌توان از آنها انتظار داشت که لباس همان نقش‌های سنتی بپوشند.

در واقع بخش عمده‌ای از پوشش و علت اصلی تغییر پوشش به نقش‌ها و مسئولیت‌ها بر می‌گردد. رابطه‌ای دو سویه. دیروز نقش سنتی زنان آنان را به لباس‌های بلند و محجوب‌تر سوق می‌داد؛ امروزه اما تعریف مسئولیت‌هایی جدید، لباس‌هایی جدید را هم می‌طلبد.

لباس‌هایی که با پوشش مردان تفاوت چندانی نمی‌کند؛ چون نقش پوشنده‌ی لباس هم در جامعه با مردان توفیری ندارد.

وقتی زنان خودشان را مثل مردان همه‌فن حریف جا زدند و نخواستند هیچ‌جا به خاطر زن بودنشان از جایگاهی دور شوند، باید انتظارش را هم داشته باشند که مثل مردان از آنان توقع برود. دنیایی مردانه و زمخت به رویشان پنجره بگشاید و بانو هم تمام همتش را صرف اثبات مردانگی خود بکند.

یادمان باشد با وجود تمام این پیشرفت‌های حاصل شده، هنوز هیچ مردی نتوانسته مادر شود. هیچ مردی نتوانسته لطافت و ظرافت زنانه را به صورت طبیعی ارث ببرد و هیچ مردی هم نتوانسته منکر نیازش به یک جنس لطیف باشد.

هر لباس رفتار خاصی را همراه دارد و انتظارات مخصوصی را تعریف می‌کند. شاید بد نباشد که دختران ما عادت کنند گاهی هم در خانه «دامن» بپوشند!

ما یاد نگرفتیم که تجاوز نکنیم!

[ms 0]

همه‌چیز خوب بود.

هیچ کس هیچ مشکلی نداشت.

همه با هم خوب بودند و همه‌چیز به بهترین شکل داشت پیش می‌رفت.

نمی‌دانم هوا ابری بود یا بارانی یا اصلا شب بود یا روز بود، اما هر چه بود مردم یک‌باره دیدند اتفاقات وحشتناکی دارد می‌افتد. اتفاقاتی که معلوم نیست از کجا آمده و چه کسی آن را آورده و از کجا آمده اصلا.
چه اتفاقات وحشتناکی؟ پسری عاشق دختری شده بود؛ به همین سادگی. البته برای خودش به همین سادگی نبود. برای خودش عجیب و باشکوه بود. پر از امید و روشنی. اما جواب نه شنیده بود. به همین سادگی. البته باز هم برای او به همین سادگی نبود. او عاشق شده بود. و حالا داشت همه امیدها و آرزوهایش را از دست می‌داد.

چه باید می‌کرد؟ بیشتر خواهش کند؟ کرد. بیشتر اصرار کند؟ کرد. پشت سر هم از او درخواست کند؟ کرد. اما جواب همچنان نه بود. پسر داستان ما یا داستان شیرین و فرهاد را نشنیده بود و یا حوصلهٔ این مزخرفات را نداشت. از اسید کمک گرفت تا از کسی که همه آرزوهایش را داشت به باد می‌داد انتقام بگیرد. حالا که این دیگ برای او نمی‌جوشد، برای هیچ‌کس نجوشد.
چه اتفاقات وحشتناکی؟ آنها مسلمان بودند. اینها هم مسلمان بودند. اینها ایرانی بودند. آنها هم ایرانی بودند. همه در همین جامعه بزرگ شده بودند و در همین جامعه زندگی می‌کردند و در میان همین مردم. مهم نیست چه شد و مهم نیست چه کسی مقصر بود. مهم که هست البته، اما برای من و این نوشته مهم نیست. تجاوز آنها به اینها می‌دانی یعنی چه؟ تجاوز چند مرد به چند زن.

توضیح می‌دهم. یک مرد ممکن است با توجیه شهوت بتواند به زنی تجاوز کند. و ممکن است خودش را راضی کند به تجاوز. اما تجاوز دست‌جمعی یعنی چه؟ من نمی‌دانم. من مرد هستم و نمی‌دانم چه انگیزه‌ای می‌توانند داشته باشند.
بگذریم. مردم یک‌باره دیدند چه اتفاقات وحشتناکی دارد می‌افتد و آنها بی‌خبرند. کسی به پسر نگفته بود عشق یعنی چه. کسی بهش یاد نداده بود وقتی عاشق یک دختر می‌شود، ممکن است عشق او برای آن دختر اندازهٔ پشه‌ای که روی دماغ همسایهٔ عصبانی‌شان نشسته هم ارزش نداشته باشد. پسر یاد نگرفته بود که دنیا و آدم‌ها بردهٔ او نیستند که اگر او چیزی خواست، بسیج شوند و هر جور شده برایش فراهم کنند. یاد نگرفته بود. کسی بهش یاد نداده بود. پسر حتی نمی‌دانست که یک سال دیگر، حتی رنگ چشم‌های آن دختر را هم از یاد می‌برد.

بله. می‌دانم. همهٔ ما خیلی بلدیم و اصلا این برچسب‌ها به ما نمی‌چسبد و هر چه هست گناهان و جنایت‌های «آنها»ست. «ما» هیچوقت کسی را نیازرده‌ایم و همیشه حواسمان جمع بوده و اصلا نسبتی با این اتفاقات وحشتناک نداشته‌ایم.

جدی؟ به همین سادگی؟ می‌خواهم بدانم اگر همین‌طور است که می‌گویی، چرا مثلا توی همین گودر خودمان، زن‌ها و دختران بیشترشان با اسمی غیر از اسم خودشان و اسم واقعی خودشان فعالیت می‌کنند؟

ها. خب خودشان دوست دارند. اصلا لابد خودشان اهداف وحشتناکی دارند. بله بله. درست می‌فرمایید. من و شما هم هیچ مزاحمتی برایشان نداریم. نه خیر. تعارف که نداریم. ما هم شاید اهل فرقه اسیدیه نباشیم، شاید حتی نفهمیم چطور می‌شود کسی در پروژه تجاوز دست‌جمعی مشارکت کند، اما ما هم به اندازه خودمان زحمت کشیده‌ایم و باعث ترس آنها شده‌ایم.

عرق ریخته‌ایم و به زن‌ها فهمانده‌ایم که خیالشان نباید راحت باشد. بهشان فهمانده‌ایم که حتی اگر کاملا خوب و مناسب هم رفتار کنند، باز باید منتظر خطرات و اتفاقات بدی باشند.

باشه خانم سردبیر. داره تموم میشه. تعارف که نداریم. ما یاد نگرفته‌ایم. بهمان یاد نداده‌اند. خودمان هم لزومی ندیده‌ایم که یاد بگیریم. چون فکر می‌کنیم همه چیز را فوت آبیم و خودمان حتی باید این چیزها را به دیگران یاد بدهیم. همه چیز خوب است. همه چیز عالی است. فقط معلوم نیست اسیدپاشی بعدی و تجاوز گروهی بعدی و موارد دیگر فردا اتفاق می‌افتد یا هفتهٔ بعد یا در اولین باران پاییزی.

اینجا که هستیم امن هست؟

[ms 0]

فناوری‌های نوین ارتباطی گرچه برای گروه‌های مختلف انسان‌ها، فرصت‌های تازه‌ای را خلق کرده‌اند اما شاید بتوان گفت ارمغانی که این فناوری‌ها و در رأس آن‌ها اینترنت برای زنان داشته است، بسیار ارزشمند بوده. زنان به‌ویژه آنانی‌که در کشورهای در حال توسعه زندگی می‌کنند، به دلیل شرایط حاکم بر جامعه و سنت‌های مرسوم اغلب پنجره‌های محدودی برای برقراری ارتباط با دیگران را دارند. اینترنت و فضای مجازی پنجره‌های فراوانی برای زنان به ارمغان آورده است. پنجره‌هایی رو به منظره‌های گوناگون.

اکنون زن ایرانی در آشپزخانه خود می‌تواند یکی از پنجره‌های فضای مجازی را به یک سایت آموزش پخت نوعی کیک باز کند، یا می‌تواند پنجره دیگرش را به روی یک سایت گروهی باز کند و در تجربیات دوران بارداری و بچه‌داری زنان دیگر سهیم شود. و یا بی آن‌که از خانه خارج شود، پنجره‌ای به روی دوستی ساکن کشوری دوردست باز کند و دغدغه‌ها و علاقه‌هایش را با او به اشتراک بگذارد.

پیدایی ارتباطات مبتنی بر کامپیوتر نیز همانند ظهور و فراگیری رسانه‌های ارتباطی گذشته بحث‌ها و تحقیقات متعددی را بر سر آثار فردی و اجتماعی، آثار کوتاه‌مدت و بلندمدت، عمقی یا سطحی برای نشان‌دادن آثار مثبت و منفی آن به راه انداخته است.

گسترش اینترنت خود به خلق محیط‌های جدیدی منجر گردیده که نیازمند ایجاد نظریه‌های روان‌شناسی، شناختی و ارتباطی جدید است.

اینترنت به‌عنوان یک محیط جدید و فراگیر شکل‌گیری ارتباطات به سرعت در حال رشد و گسترش است، به‌طوری که هیچ پدیده دیگری در طول سالهای اخیر در ایران به اندازه اینترنت رشد نداشته است. تعداد سایت‌ها و وبلاگ‌ها بر روی این شبکه جهانی هرلحظه بیشتر می‌شود و کاربران زن ایرانی پا به پای دیگر کاربران به استفاده از آنها علاقه نشان می‌دهند، این موارد از مهم‌ترین دلایل احساس نیاز برای بررسی جامعه‌شناسانه پدیده اینترنت می‌باشد.

رشد فناوری‌های اطلاعات و ارتباطات از یک سو موجب تسهیل ارتباطات، از میان برداشتن موانع جغرافیایی و دسترسی به اطلاعات شده و از دیگر سو زمینه‌های بروز آسیب‌ها و مسائلی را در این زمینه فراهم کرده است.

آسیب‌هایی که عدم اطلاعات کافی در رابطه با آن وجود دارد. با وجود این مسائل به نظر می‌رسد که زنان باید از آسیب‌هایی که استفاده از اینترنت، آنها را در معرض مخاطره قرار می‌دهد آگاه باشند تا با ناآگاهی گرفتار مصائب نشوند. نیاز به آموزش و فرهنگ‌سازی چه برای زنان، چه برای سایر افراد جامعه در مورد نحوه‌ی صحیح استفاده از اینترنت لازم است.

زنان با آگاهی از مسائل جانبی، ناامنی‌ها، جرائم اینترنتی و با در اختیار داشتن اطلاعات مکفی راجع به فناوری اطلاعات و ارتباطات، می‌توانند بیشتر خود را منعطف به ظرفیت‌های مثبت آن نمایند، استفاده‌ی کاملا مطلوب و مناسبی از اینترنت داشته باشند و آسیب‌های آن را به حداقل ممکن برسانند.

یادداشتی که اکنون در حال خواندن آن هستید شکل خودمانی و ساده شده‌ی یک پژوهش دانشگاهی با عنوان «چالش‌های موجود در فضای مجازی برای زنان ایرانی» است. در این پژوهش صد نفر از زنان فعال در فضای مجازی که در جشنواره وبلاگ‌نویسان زن پرشین‌بلاگ بیشترین تعداد رأی را از یک تا صد آورده بودند انتخاب شدند و سپس مورد مصاحبه قرار گرفتند. نظرات این گروه گرچه نمی‌تواند به تمام زنانی که در این فضا به فعالیت مشغولند تعمیم داده شود اما در جای خود قابل تأمل است.

از بین سؤالاتی که از این گروه پرسیده شد، چهار سوال زیر را انتخاب کردیم:

– آیا برای زنان در فضای مجازی امنیت اجتماعی کافی وجود دارد؟
– آیا خطر تهدید حریم خصوصی زنان در ارتباط‌های مجازی وجود دارد؟
– آیا در فضای مجازی نگرش جنسیتی به زنان وجود ندارد؟
– آیا ممکن است ارتباط‌های مجازی، روابط خانوادگی زنان را در معرض آسیب قرار دهند؟

حالا به تحلیل پاسخ‌های داده شده نگاه کنید، البته محاسبات آماری و جدول‌هایی که مستندات این نتایج هستند به خاطر اینکه شمای خواننده خسته نشوی و قید خواندن یادداشت را نزنی  در اینجا قید نشده‌اند:
از یافته‌های پژوهش چنین بر می‌آید که اکثریت پاسخگویان با این عبارت که «در فضای مجازی امنیت اجتماعی کافی برای زنان وجود ندارد» موافق هستند  همچنین رابطه‌ی معناداری بین وضعیت تأهل زنان و نظر آنها نسبت به احساس امنیت در اینترنت یافت نشد .یعنی متأهل‌های این پژوهش همان‌قدر فضای مجازی را فاقد امنیت می‌دانند که مجردهایش!

پاسخگویان همچنین عقیده دارند در فضای مجازی نیز مانند زندگی اجتماعی نگاه جنسیتی به زنان وجود دارد و زنانی که با هویت واقعی و مشخص کردن جنسیت خود در تعاملات مجازی وارد می‌شوند از طریق مردان در معرض مزاحمت بیشتری قرار می‌گیرند. آنها با این گزینه که «در فضای مجازی نگاه جنسیتی به زنان وجود ندارد» اعلام مخالفت کرده‌اند.

«زنان چه در دنیای واقعی چه در فضای مجازی نیاز به امنیت دارند؛ اما متاسفانه گاهی این نیاز امنیتی در فضای سایبر نادیده گرفته می‌شود. از مصادیق ناامنی، خشونت‌های کلامی و نوشتاری‌ست که از طریق چت و اینترنت به صورت حملات نوشتاری و به کارگیری کلمات رکیک و آزار دهنده علیه زنان و یا حتی تخریب و حمله به سایت زنان جهت اعمال خشونت و ابراز قدرت علیه آنان صورت می‌گیرد.

وجود تصاویر مستهجن و پورنوگرافیک در اینترنت به مردان می‌آموزد که زنان موجوداتی آسیب‌پذیرند و باید مورد سوء استفاده و پرخاشگری، تجاوز جنسی و آزار باشند.

در فضای مجازی به علت نامشخص بودن هویت‌ها و نیز امکان دسترسی به اطلاعات شخصی افراد ممکن است به حریم خصوصی افراد تعدی شود.

اکثریت پاسخگویان این پژوهش نیز معتقدند در این فضا تهدیدهایی برای حریم خصوصی زنان وجود دارد و در صورتی‌که آنان اطلاعات کافی در مورد مسائل امنیتی اینترنت نداشته باشند و در تعامل‌های خود دقت نکنند ممکن است از این منظر مورد آسیب قرار بگیرند.

ظهور شبکه‌ها، بیش و پیش از همه‌ی مراحل توسعه‌ی فناوری اطلاعاتی باعث ایجاد مخاطره‌ها و تهدیدهایی برای حریم خصوصی شده است.

آشکارترین تهدیدها برای حریم خصوصی، قابلیت سوء‌استفاده از اطلاعات شخصی هستند اما وقتی فضای مکانی و فیزیکی زندگی شخصی گشوده می‌شود و رابطه مجازی به سمت واقعی‌شدن پیش می‌رود، حریم خصوصی جسمی هم به خطر می‌افتد. خطر تعقیب‌پذیری همه کنش‌های کاربران شبکه‌های عمومی چیزی است که بیشترین ترس را در میان مردم ایجاد کرده است.  سیر رشد چنین سرویس‌هایی در تاریخ نشان می‌دهد که این خطر واقعی می‌شود.

از دیگر نتایج پژوهش مذکور این است که اکثر پاسخگویان اعلام نموده‌اند بخش زیادی از حضورشان در فضای مجازی به ارتباط با دوستان مجازی اختصاص دارد و نیز برای هریک از آنان تجربه‌ی ترجیح رابطه‌های مجازی به ارتباط با خانواده و دوستان رخ داده است.

این می‌تواند زنگ خطری باشد که مسائلی همچون افراط در پرداختن به ارتباطات مجازی، افسردگی و انزوای حاصل از آن و یا تضعیف نهاد خانواده را به دنبال داشته باشد و مشکلاتی برای افراد از این لحاظ به وجود آید، همچنان که اکثر پاسخگویان با گزینه‌ی «تعامل اجتماعی در فضای مجازی ممکن است ارتباط خانوادگی زنان را تضعیف کند»موافق بوده‌اند.

در کنار این، اغلب پاسخگویان از بین محیط‌های متنوع موجود در فضای مجازی،» وبلاگ» را محیطی مناسب‌تر و امن‌تر برای تعامل اجتماعی زنان دانسته‌اند.

همچنین از نتایج پژوهش چنین بر می‌آید که از دیدگاه زنان فعال در فضای مجازی، دسترسی مطلوب به اینترنت برای زنان ایرانی وجود ندارد و همچنین همه اقشار زنان به علت عواملی مانند نبود آموزش همگانی در این خصوص و نیز نبود امکانات سخت افزاری ارزان و در دسترس، امکان حضور در فضای مجازی را ندارند

خلاصه این‌که:
اینترنت و فضای مجازی پنجره‌های فراوانی برای زنان به ارمغان آورده است؛ اما در کنار این فرصت‌ها، از تهدیدها و آسیب‌های تعامل در فضای مجازی برای زنان نیز نباید غافل بود. با توجه به نتایج به دست آمده از پژوهش، جهت توسعه‌ی تعامل اجتماعی زنان در فضای مجازی و بهره گرفتن از فرصت‌های حاصل از این امر با کمترین آسیب‌ها و تهدیدها موارد ذیل پیشنهاد می‌گردد:

– فراهم نمودن امکان حضور اقشار مختلف زنان در فضای مجازی از طریق آموزش همگانی
– فراهم نمودن امکان دسترسی مطلوب زنان به اینترنت
– تولید محتوای مفید فارسی در مورد مسائل مرتبط با زنان در فضای مجازی
– تشکیل کلوپ‌ها و شبکه‌های اجتماعی مجازی خانواده محور، به طوری‌که اعضاء یک خانواده (والدین و فرزندان) به صورت گروهی امکان حضور و فعالیت مشترک داشته باشند.
– دادن آموزش‌های لازم جهت حفظ و مراقبت از حریم خصوصی در اینترنت
– آگاه نمودن زنان و دادن آموزش های لازم برای حضور در اینترنت و دچار نشدن به آسیب‌های جانبی مانند اعتیاد اینترنتی، انزوا، افسردگی و….
– گسترش تحقیقات علمی در خصوص روانشناسی اینترنت در کشور
– تدوین قانون‌های لازم و مناسب برای حفظ امنیت زنان در فضای مجازی

زورخانه‌یی مخصوص بانوان!

[ms 0]

اواسط شهریور که شد، قد برای راست و ریس کردن کارهای خوابگاهش رفت به شهری که اونجا دانشجوست. بعد از یک هفته که برگشت دید خواهرش نیم­قد هم مشغول جمع و جور کردن اسباب و وسایل مدرسه است. بین تمامی وسایلی که نیم­‌قد جمع کرده بود، چند تا وسیله‌ی ظاهرا بی‌ربط ورزشی هم دیده میشد. بی‌ربط از این نظر که رشته ورزشی مورد علاقه‌ی نیم­قد تنیس روی میز بود، اما لابلای اون وسایل میشد از لباس‌های کشبافت ایروبیک تا توپ فوتبال و برخی لوازم ورزش‌های رزمی و… حتی سوت داوری رو هم دید!

قد با سابقه‌ی قبلی ذهنی که نسبت به نیم­قد داشت، می‌دونست که حکمت عجیبی باید در پس این ساک ورزشی باشه! رفت سراغ ساک و شروع کرد به ورانداز کردن…

نیم­‌قد که از راه رسید اول کمی مکث کرد، بعد با تحکم گفت: «سرک کشیدن ممنوع! فضولی کار زشتیه!»

قد که می‌دونست هر چی بگه، یه‌جور توجیه نابخردانه است، اول با کمی مِن و مِن از خواهر کوچیکترش عذر خواهی کرد و بعد با کمی کنجکاوی گفت: «خب وسایلی که کنار این ساک بود ربطی به تنیس روی میز نداشت. فکر کردم باز… »

نیم‌­قد حرف خواهرش رو قطع کرد و گفت: «باز دچار توهم توطئه شدی و در راستای پیشبردِ اهدافِ پروژه‌ی یافتنِ قاتلِ بروس‌لی، به تفتیش وسایل من رسیدی! نه آبجی خانوم، من تو کوله‌ام باز مانده‌های بِن لادن و جانشینانش رو قایم نکردم! این‌ها وسایل ورزشه. همون چیزی که این روزها خیلی‌ها ازش یاد می‌کنند و میگند که مورد نیاز ضروریه ما دختر هاست، اما بنا بر اون کلام بلندپایه‌ی شاعر عزیز که میگه کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من، تصمیم گرفتم که کمبود فضا های ورزشی رو خودم با اضافه کاری در نرمش جبران کنم.»

قد که گویا قانع نشده بود گفت: «خب حرفت درست، اما این وسایل برای یه سری ورزش بی‌ارتباط با همه. یعنی تو می‌خوای سراغ اینها بری؟»

نیم­‌قد مثل کسی که می‌خواست حاصل اکتشافش رو بعد از مدت‌ها برای کسی تشریح کنه، با ذوق خاصی گفت: «می‌دونی چیه، اینها حاصل کلی پژوهش من در زمینه‌ی ورزش‌هاییه که ما دخترها خودمون، خودمون رو ازشون محروم کردیم! ما شاید نتونیم تو حیاط مدرسه والیبال بازی کنیم اما می‌تونیم داور والیبال باشیم و آخرش هم با بازیکن‌ها و مربی‌ها و… حتی تماشاگر ها، خوش و بشی کنیم و دست بدیم و در آینده مصافحه هم بکنیم. یا می‌تونیم تیم فوتبال جوانان تشکیل بدیم و بریم با تیم فوبال هم سن و سال خودمون بازی کنیم، تازه چون تو مملکت خودمون فیفا نمی‌تونه باهامون کاری داشته باشه، می‌تونیم حجابمون رو هم رعایت کنیم. یا به همون علت کمبود فضای مناسب ورزشی بریم با تیم آقایان تمرین ورزش رزمی کنیم. یا حتی پیشنهاد بهتر اینکه بریم یه کشور همسایه، نمایش ایروبیک مختلط با آقایان بدیم. اصلا می‌دونی چیه، من به این نتیجه رسیدم که تو رشته‌ی تنیس روی میز، راه موفقیت به روم بسته است، چون هر آن احتمال داره از فدراسیون جهانی نامه بیاد که برای عقب نیفتادن از فیفا، از این به بعد تو مدرسه هم نمی‌تونید با حجاب اسلامی تنیس روی میز بازی کنید… اصلا حالا که دست به هر ورزشی می‌زنیم یه‌جورایی باید تابع فدراسیون جهانیش باشیم که حالا چطور برامون تصمیم بگیرند، باید یه فکر اساسی بکنیم. باید روی ورزش بومی سرمایه‌گذاری کنیم. چه اشکالی داره، خب یه زورخونه هم مخصوص بانوان ساخته بشه، هیچ فدراسیون جهانی هم نمی‌تونه توش دخالت کنه!»

حاکی: مدیرکل تربیت بدنی وزارت آموزش و پرورش در همایش بررسی ساختارقامتی دانش‌آموزان اعلام کرد ۶۹ درصد دانش‌آموزان دختر در مقطع راهنمایی و ۷۲ درصد در مقطع دبیرستان حداقل یک ناهنجاری قامتی دارند.

وی بی‌توجهی به ورزش مدارس و نبودن معلم متخصص در زنگ ورزش را از جمله علل این مسئله دانست. حسین قاسمی مسئول تربیت بدنی آموزش و پرورش شهرتهران به خبرگزاری مهر گفته بیش از ۶۰ درصد دانش‌آموزان تهرانی ناهنجاری قامتی و اسکلتی دارند. وی اضافه کرده که در مورد دانش‌آموزان دختر وضع بدتر است، چرا که در برخی از مدارس به دلیل احاطه و اشراف ساختمان‌های اطراف به حیاط مدرسه، دانش‌آموزان دختر نمی‌توانند تحرک کافی بدنی در حیاط مدرسه داشته باشند.

علاوه بر مسابقه‌ی فوتبال بین دو تیم پسران و دختران یک تیم ورزشی که سال قبل خبر ساز شده بود، اتفاقاتی در زمینه ورزش بانوان طی ماه اخیر پیش اومده که احتمالا برخی از اونها مانند دست دادن بازیکنان تیم ملی والیبال کشورمون بعد از بازی با افغانستان با داور زن این بازی و یا عدم اجازه‌ی فیفا به تیم ملی فوتبال بانوان کشورمون برای انجام مسابقه با حجاب اسلامی رو شنیده باشید.

لازم به یادآوری‌ست علاوه بر اینها چند هفته پیش یکی از تیم‌های رزمی کشور، به بهانه‌ی کمبود فضای ورزشی به برگزاری تمرین مختلط  آقایان و خانم‌ها در یک سالن پرداختند. همچنین تصاویری از نمایش «ایروبیک موی تای» مختلط اعضای زن و مرد تیم ملی اعزامی کشورمون به مسابقات جهانی این رشته در ازبکستان و در برابر دیدگان صدها تن از تماشاگران منتشر شده که تامل‌برانگیزه.

یا حق

از فروش کلیه تا حجاب زن در ایران و آمریکا

[ms 2]

وقتی‌که دانشگاه ادیان و مذاهب در قم، کلاسی با حضور دانشجوی دکترای مردم‌شناسی در کالیفرنیا برگزار کرده بود، سعی کردیم گفتگویی را ترتیب دهیم تا بیشتر درمورد سفر کوتاه این دانشجوی ایرانی که سالهاست در آمریکا مشغول به تحصیل است بدانیم. از الهام میرعشقی صحبت می‌کنم؛ از دوران کودکی تا به حال، چندین بار به ایران رفت‌وآمد داشته و حتی زندگی نیز کرده است، اما حدود ۱۱ سالی‌ست که در آمریکا مشغول به تحصیل و زندگی‌ست. لیسانسش را در رشته‌ی مهندسی برق و کامپیوتر گرفته و در حال حاضر دانشجوی دکترای رشته‌ی مردم‌شناسی در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا است.

ابتدا از موضوع پروژه‌تون شروع کنیم. چرا به مردم‌شناسی پیوند اعضا در ایران اختصاص دادید؟

من حدود سه چهار سال پیش متوجه شدم که در ایران پیوند کلیه طوری رایج است که برای دریافت‌ش، گاهی هزینه‌ی مالی هم بین افراد رد و بدل می‌شود. برایم بسیار جالب بود که چه ارتباطی بین دهنده و گیرنده‌های  کلیه ایجاد می‌شود؛ چون از طرفی صحبت از اهدای عضو و ایثار بود و از طرفی بحث و جدل در تعیین قیمت کلیه و افرادی که از ابتدا در طرح‌ریزی پیوند کلیه در ایران نقش داشتند تحقیق انجام دهم. از طرفی دیگر از آنجایی‌که ایران در قانونی کردن تبادل مالی در اهدای کلیه در دنیا منحصر به فرد است، علاقمند شدم که ببینم در چه شرایطی و چه استدلالهایی این پدیده در ایران رایج شده.

این پروژه را در ایران با چه دید قبلی در ذهن شروع کردید و حالا که سفرهای تحقیقی‌تان را در بین مردم و فتواهای فقهی، ضمیمه‌ی کار دارید، به چه دیدگاهی رسیدید؟

تحقیق من مربوط به بحث فقهی قضیه هم می‌شود. که مثلا فتاوی در مورد پیوند و اهدا کلیه چه هستند و چگونه شکل گرفته‌اند. نمی‌توانم بگویم که در ذهنم پیش فرضی داشتم که کاملا عوض شده باشد.. ولی خب هنوزم زمان زیادی از تحقیقاتم مانده و شاید یک سال دیگر جوابم متفاوت باشد. در گفتگوهایم با مردم ولی، دیدگاهی که از قبل داشته‌م پررنگ‌تر شده است. محبتی که بین دهنده و گیرنده کلیه هست حتی زمانی که پول رد و بدل می‌شود برایم قابل‌توجه بود. من از مادری شنیدم که می‌گفت من برای شخصی که کلیه‌ام در بدن اوست هر شب دعا می‌کنم و سر نماز برایش ارزوی خوشبختدارم. و از افراد دیگر که بعد از ۱۳ سال هنوز با دهنده خود ارتباط دارند، تجربه‌های شنیدنی دارم. خب این احساسات و عواطف برای یک مردم‌شناس خیلی جالب است. نه اینکه در جاهای دیگر چنین احساساتی وجود نداشته باشد. فرهنگ خاص ایرانی و اسلامی ما تاثیر چشمگیری در محتوای این احساسات دارد.

موضوع پروژه گویا اختصاصی روی پیوند کلیه‌ست، نه پیوند اعضا. درسته؟

بله. اختصاصی درمورد کلیه‌ست. چون سایر اعضا از فرد زنده غریبه به بیمار پیوند زده می‌شود.

مسئله پیوند اعضا و مخصوصا فروش اعضا یا پرداخت وجه در برابر اعضا، خیلی مسئله اختلاف‌برانگیز و مورد اختلافی‌ست در دنیا. و خیلی کم هستند کسانی که این کار را اخلاقی بدانند. به‌نظر شما چرا اصلا این مسئله فروش و پیوند اعضا اینقدر مسئله جالب و قابل توجهیه و چه تفاوتی بین نگاه غرب و مسیحیت با نگاه اسلام و فقه شیعی به این موضوع هست؟

برای خود من هم درک واکنش های جمعی به این موضوع بسیار جالب و حائز اهمیت است. در بسیاری از جوامع غربی و شرقی این امر غیر قانونی است. و نگرانی از آن است که جسم انسان تبدیل به کالایی قابل مبادله شود. و این باعث سودجویی قشر مرفه از قشر ضعیفتر باشد. بسیاری هم اعتقاد دارند که تن انسان مقدس است و هیچ عضوی از آن قابل قیاس با مقداری پول نیست. یعنی مبادله آن هیچوقت نمی‌تواند عادلانه باشد. البته به این معنا نیست که در غرب ارگان‌هایی نیستند که تلاش بر قانونی‌شدن فورش اعضا بکنند و اما عموم جامعه این مسئله را نمی‌پذیرد. در ایران هم این مسئله بسیار جدید است و واکنش بسیاری از مردم به فروش اعضا مثبت نیست. هرچند همانطور که قبلا عرض کردم گاهی با وجود رد و بدل شدن پول در ازای اهدای کلیه روابط عاطفی بسیار عمیقی بین دهنده و گیرنده ایجاد می‌شود، که شاید کالایی‌شدن بدن دهنده را در آن مورد خاص زیر سوال می‌برد.

در فقه شیعه هم به دلیل جدید بودن این مسئله جای زیادی برای تغییر نظر وجود دارد. لازم است که در مورد مسائل اجتماعی که رایج شدن این پدیده می‌تواند ایجاد کند تحقیق شود تا موضوع باز گردد و بر اساس حقایق اجتماعی فتوای فقهی داده شود. امیدوارم تحقیق من به این موضوع کمک کند. کلا بهتر است که به فکر راه‌حلی برای درمان بیماری‌های کلیوی باشیم که لازمه آن برداشتن عضو از فردی زنده نباشد. در ایران هم بیش از پیش به سمت ترویج اهدای عضو از افراد مرگ مغزی هستیم. امیدوارم توجه بیشتری به پیشگیری بیماریهای کلیوی داشته باشیم و همچنین سعی کنیم شرایط دیالیز را برای بیمارها بهتر کنیم. مثلا کمک به رفت و امد بیمارها به مراکز دیالیز و بهبود دستگاه‌های دیالیز و تعلیم صحیح پرسنل بیمارستان‌ها در رفتار مریض و رعایت بهداشت می‌تواند بسیار موثر باشد.

[ms 3]

افرادی که دور هم در کشور واحدی زندگی می‌کنند، مشغول به تحصیل هستند، با خیلی از برخوردها و قوانین ارتباط برقرار کرده‌اند و شاید مشکلی هم در این موضوع نبینند. اما افرادی مثل شما که مدام در حال سفر هستید و طی مراحل مختلف، با قوانین کشوری برخورد می‌کنید، معمولا شرایط نباید همینطوری باشد که ما میبینیم. مخصوصا اینکه شما در این سفرتان با شهرهای مذهبی سروکار دارید. به‌طور مثال نگاه جامعه‌ی ایران به علم‌آموزی زنان و دختران چطور بوده است؟

پیشرفت علمی و استقلال بسیاری از خانوم‌ها برای من جالب بود. نمی‌توانم بگویم مثلا زمانی که من در دبیرستان ایران بودم، فعالیت‌های مثبتی را شاهد بودم و فرق خاصی بین امکانات پیشرفت علمی دخترها و پسرها حداقل در تهران نمی‌دیدم و الان هم که مشغول به تحقیق هستم و دوباره به ایران سفر کرده‌ام، باز هم همان عنصر جالب را می‌بینم. اینکه به جنسیتم نگاه نمی‌شود. و مسئله‌ی جنسیتم هیچ‌وقت سدِّ راه من نیست. مخصوصا اینکه من الان برای کارم در قم که یک شهر مذهبی‌ست هم هستم و مایل هستم به زیرمجموعه‌هایی راه پیدا کنم که بدانم فتوا چطور اتفاق می‌افتد که اینطور شنیدم، یکسری عرف‌ها وجود دارد که شاید جلوی دسترسی به برخی از محافل را بگیرد ولی بغیر از این به راحتی توانستم به تحقیقم در محافل علمی قم ادامه بدهم.

جالب‌است زمانی‌که در آمریکا مشغول خواندن مهندسی برق بودم، خانمی که در دانشگاه کار می‌کردند، یکبار به من گفتند که خیلی تعجب می‌کنم که شما بااینکه محجبه هستید و از خاورمیانه آمده‌اید، رشته‌ی پسرانه انتخاب کرده‌اید که من بهشان گفتم اتفاقا من تعجب می‌کنم از سوال شما. چون من در کشور خودم هیچ‌وقت با این سوال روبرو نمی‌شوم که چرا مهندسی برق می‌خوانم. برای مردم کشور من اصلا عجیب نبود و هیچ‌وقت به این فکر نکردند که این رشته مردانه‌ست یا زنانه. حتی برای ایرانی‌های دور و بر من اصلا عجیب نبود و هیچوقت برایم مطرح نبود که این رشته مردانه است یا زنان.

برای تحقیقات‌تان، آیا حضورا هم به حضور مرجعی رفتید یا فقط از فتواها و کتاب‌های‌شان استفاده کردید؟

در خود دانشگاه ادیان و مذاهب توانسته‌م از حضور چند اساتیدی که تحصیلات حوزوی داشته‌اند استفاده کنم اما قرار هم هست که اگر خدا بخواهد با مرجعی هم صحبت کنم. در امریکا هم ممانعتی وجود ندارد و مسلما قواعدی در رابطه با پوشش فرد مذهبی به شکلی که در اینجا هست وجود ندارد. و تا انجایی که می‌دانم اگر کسی با عموم مردم در رابطه باشد، جنسیت افراد مراجعه کننده موضوعیت خاصی پیدا نمی‌کند.

دوست ندارم این سوالم را هیچ فعلی بدهم و مثلا بگویم پوشش در آمریکا را چطور دیدید؟ بگذارید فقط بگویم پوشش در آمریکا…

مسئله‌ی پررنگی که درمورد پوشش در آمریکا وجود دارد، تنوع است. من خودم چادری نیستم ولی اگر یک روزی می‌خواستم از چادر بعنوان پوشش استفاده کنم، از چادر رنگی با طرح‌های زیبا استفاده می‌کردم. مسلمان‌های معتقد بسیار زیادی از کشورهای متعددی در امریکا هستند که اصولا حجاب برای انها اهمیت زیادی دارد. اما تعریف و شکل ظاهری حجاب بین این افراد یکسان نیست. مثلا در بعضی از اقشار پوشاندن مو پراهمیت نیست و پوشش گردن و برجستگی‌های بدن در خانوم‌ها اهمیت بسیار بیشتری دارد. ممکن هست پوشش پا و حتی مچ پا خیلی بیشتر از دست و بازو اهمیت داشته باشد. و البته ما این تنوع را بین مردم در جامعه ایران خودمان هم می‌بینیم. اما در آمریکا چیزی که من بسیار از آن لذت می‌برم تنوع رنگ؛ مخصوصا رنگ‌های شادابی‌ست که خانم‌ها استفاده می‌کنند. مثل مالزی، هند، پاکستان و روستاهای خودمان در ایران می‌بینیم. که من کمبود آن را در شهرهای مذهبی و بزرگ ایران مخصوصا قم می‌بینم.

دیگر فعالیت اسلامی در دانشگاه‌های آمریکا چطور است؟

خوشبختانه فعالیت اسلامی در این کشور خیلی قوی‌ست. مخصوصا اینکه طرفدار و پذیرای این تنوع هم هستند. مثلا در دانشگاهی که خودم بودم در جنوب کالیفرنیا، تعداد دختران محجبه زیاد بود. و این موضوع در خود دانشگاه خیلی خوب رسوخ پیدا می‌کرد. حتی انجمن دانشجویان مسلمانان دانشگاه، به‌مدت یک‌هفته، هفته‌ی حجاب ترتیب داده بودند. روسری‌های یک‌رنگ که مثلا بنفش بود، بین خانوم‌های غیر مسلمان در دانشگاه توزیع می‌شد و برای یک هفته همه‌ی خانم‌ها پوشش روسری را تجربه می‌کردند.

بهشان یاد می‌دادند که این روسری‌ها را چطور ببندند و بعد از یک‌هفته می‌آمدند و از احساسات‌شان تعریف می‌کردند. اساتید دانشگاه هم خیلی تشویق می‌کردند.  فعالیت بچه‌های انجمن خیلی بالا بود. حتی گاهی در حیاط دانشگاه، نمازجماعت برپا می‌کردند و در ماه‌های رمضان انواع برنامه‌های مذهبی و اسلامی داشتند. این تنوع خیلی خوب بود. همین برنامه‌ها را یهودیان و بهایی‌ها و دیگر مذاهب هم داشتند. کلا شرایط برای بروز فعالیت‌های مذهبی فراهم است. تا جایی‌که همکاری‌هایی بین گروه بچه‌های مسلمان و یهودی را می‌دیدیم.

‌درمورد مدیریت زندگی متأهلی با فعالیت‌های اجتماعی و تحصیلی صحبت کنیم. چطور می‌شود بین این دو جمع بست طوری‌که خدشه‌ای به زندگی زناشویی وارد نکند.

من فکر میکنم خیلی مهم هست دخترها و پسرها زمانی ازدواج کنند که هم خود را خوب شناخته باشند و هم قدرت شناختی‌گری را نسبت به هم پیدا کرده باشند. خیلی خوب بدانند که چه توقعاتی از هم دارند. چقدر علاقه دارند به نگه‌داری از کودک، چقدر موافق کار در بیرون از خانه هستند. و طبق آن با کسی ازدواج کنند که پذیرای این موارد باشد. مثلا بعضی‌ها ترجیح می‌دهند که همسرشان خانه‌دار نباشد و کودک‌داری نکند و به‌جایش همکارش باشد.

البته انعطاف‌پذیری هم لازمه زندگی مشترک هست. در خانواده‌های خودمان سعی می‌کنیم کارهای مربوط به خانواده را چه داخل منزل و چه خارج، اشتراکی انجام دهیم. ممکن است کار منزل را گاهی من انجام دهم، گاهی همسرم. بسته به موقعیتی‌ست که هر کدام در آن زمان داریم.

شما بین میزان تحصیلات عالیه‌ی زنان و مدیریت خانه و خانواده چه نسبتی می‌بینید؟

این موضوع در حیطه پژوهشی من نیست و نمی‌توانم نظر تخصصی بدهم. اما اگر به مادر بزرگ‌هایمان نگاه کنیم می‌بینیم بسیاری از تحصیلات بالایی برخودار نبودند اما در مدیریت خانواده مهارت زیادی داشتند. در عین‌حال برای بسیاری از خانم‌هایمان تحصیلات و شاید استقلال فکری و حتی مالی که بعضا به همراه آن می‌آید به آنها کمک کند که مدیرهای بهتری در امور خانواده باشند.
مادر خود من فرد تحصیل‌کرده‌ای هستند، هیچ‌وقت حس کمبودی نداشتیم. جفت پدر و مادرمان با هم همکاری خوبی داشتند.
مهم اینست است که هر فرد؛ چه زن و چه مرد، تواناییهای خودش و همسرش را بشناسد و با حسی فداکارانه و با انعطاف‌پذیری با افراد خانواده همکاری کند تا اسایش برقرار باشد. توزیع وظایف متنوع در یک خانواده نمی‌تواند یک شکل باشد.

بعنوان سوال آخر؛ برنامه‌ای برای برگشت به ایران بعد از اتمام تحصیل دارید یا نه؟

هنوز در شرایطی نیستیم که به طور قطعی تصمیم بگیریم. اما می‌توانم بگویم که طی سفرهای اخیری که به ایران داشتم بیش از پیش به‌طور جدی به زندگی در ایران فکر کرده‌ام.

حجاب من؟ یا حجاب ماشا و آلیسا؟

[ms 0]

آوازه‏‌خوان مشهور موسیقی رپ بود، اما به یک‌باره در سن جوانی و در اوج شهرت و طراوت، از محبوبیت و شهره بودن چشم ‌پوشی کرد! دلیلش هم این بود: « متولد شدن دخترم در جهان‏‌بینی من تأثیر بسزایی گذاشت. در گذشته، من می‌‏خواستم هر دو نقش مادری و خوانندگی را با هم ایفا کنم؛ اما پس از چندی متوجه شدم که چنین کاری به دلیل گرفتاری‌‏های زیاد کار خوانندگی امکان‏پذیرنیست. پرستار گرفتن برای کودک هم اصلاً در خصوصیات یک تاتار نیست. حتی در زبان تاتاری نیز لغتی به نام «پرستار» دیده نمی‌‏شود؛ چون ملت تاتار به هیچ‌‏کس اعتماد ندارد تا فرزند خود را به او بسپارد. تاتاری‌‏ها خود شخصاً به فرزندانشان رسیدگی می‌‏کنند و این شایسته‏‌ترین کار برای زنان تاتاری است. منهم تمام وقت آزادم را وقف دختر سه ساله ‌ام «مریم» می ‌کنم. من فرزند خود را به طور سنتی تربیت می‏‌کنم و یاد می ‌گیرم که با فرهنگ عمومی تاتاری، جهیزیه تهیه نموده و ذخیره نمایم. در این زمان من متدین‏تر نیزشده‌‏ام و خلاقیت‏‌های گذشته‏ من، برایم کهنه شده است. به طور کلی از طریق فرهنگ تاتاری خصوصیات یک زن مسلمان برای من آشکار شده و احساس زن بودن و مادر بودن را واقعا درک نمودم». فکر می‌کنم روی این دلیل با حجاب شدن آلیسا حسینووا …

به عنوان یک هنرپیشه جذاب و یک مدل زیبا مطرح بود و شهرت و محبوبیتش با اوج‌گرفتن «گروه رقص و موسیقی فابریک» در روسیه، به بالاترین حد رسید، اما خیلی زود نیز از صحنه ناپدید شد؛ البته به خواسته خودش و دلیلش هم این بود: «یک روز مطلع شدم که یکی از نزدیک‌ترین دوستانم بر اثر یک حادثه در شهری دیگر به حالت کما رفته است. من نمی ‌دانستم که چطور می ‌توانم به او کمک کنم. آن‌روز برای اولین‌بار نماز خواندم و دست به دعا برداشتم و از خدای بزرگ کمک خواستم. روز بعد همان دوستم با من تماس گرفت و گفت: «در آن حالات بیهوشی من تو را می‌دیدم و تو خیلی زیاد به من کمک کردی!». من در آن لحظه بسیار گریستم؛ زیرا برای اولین‌بار در زندگی‌‌ام بود که چیزی از خدا می‌خواستم. ایمان به خدا زندگی مرا متحول کرد. میل به عبادت خداوند در فطرت و وجود همه‌ی انسان ‌ها نهاده شده است. من اطمینان دارم که خداوند به ما تفکر و تعقل نداده است تا بیاییم، زندگی کنیم، بخوریم، بخوابیم و بمیریم. خدا به ما فرصت زندگی کردن داده است تا به او برسیم». این تفکر ماشا الیلیکینا برای داشتن پوشش است …

با خودم فکر می کنم چرا این دو زن به یک‌باره همه لذت‌های فانی دنیایی را رها می‌کنند و به قول بسیاری از اندیشمندان خواهان حقوق بشر!!! خودشان را در پوشش و حجاب محدود می‌کند؟!

از جمله نیرومندترین، بزرگ‌ترین و برترین نیروهای وجودی انسان، حس و غریزه «جنسی» است که اگر در مسیر صحیح و راه درست خویش هدایت نشود، به سهولت سرچشمه گناهان بزرگ و  نابخشوده می‌شود و پیامدی جز تبدیل زندگی پرنشاط و پویای انسانی به جان‌کندنی سراسر حزن، اندوه و تباهی در پی نمی‌آورد. اندیشمندان و روشنفکران، با توجه به چنین نکته‌ای، از دیروز تا  امروز همراه با طرح فرضیه‌های گوناگون و ارائه نظریه‌های مختلف، سعی در مقابله اصولی و از رهگذر آن، چاره‌جویی بنیادین در رویارویی با این غریزه و میل فطری داشته‌اند و در این راه تاکنون نظریه‌های مختلف و متفاوتی را هم بیان کرده‌اند! گروهی مانند مانی، بودا و تولستوی گفته‌اند که باید این میل نهفته و غریزه ذاتی را به کلی از بین برد تا انسان و جامعه انسانی از آسیب‌های آن در امان باشد!! و گروهی دیگر چون فروید در مقابله با این نظر «افراطی» گفته‌اند که بازگشایی سدها و مجوز پیشروی به این میل در جامعه سبب‌ساز کاهش میزان جرم و ارتکاب جنایت در جامعه می شود.

[ms 1]

می‌نویسم: بی‌حجابی و بد حجابی (بخوانید برهنگی و نیمه‌برهنگی)

برهنگی به معنای عدم پوشش  در جامعه یا تضعیف و کم‌توجهی به آن، پیامدهایی چون آرایش، خودآرایی و عشوه‌گری را به‌همراه دارد و مردان و به ویژه جوانان را در معرض تحریک دایم عصبی و ایجاد التهاب و هیجان دروغین زودگذر  قرار می‌دهد. این  هیجانات و این‌گونه التهاب‌ها، گاهی فرد را به مرز بیماری‌های روانی می‌رساند.

درهم شکستن حریم خانواده، جدایی و از هم گسیختگی خانواده‌ها و پدیده تلخ «فرزندان طلاق» نیز از دیگر عوارض این بیماری است؛ زیرا در بازار آزاد برهنگی، زنان به صورت «کالای مشترک»، به شمار می‌آیند و دیگر پیوند زناشویی قداست و پاکی خاص خویش را میان دو نفر که به یکدیگر تعلق خاطر دارند، ندارد؛ چرا که هر روز مردی در دام زنی دیگر و زنی در دام مردی دیگر فرو میافتد.

پیامد دیگر این معضل ، «افزایش» روزافزون آرایش و خودنمایی زن در جامعه است. آن وقت است که زن دیگر از راه ارایه «علم»، «آگاهی» و «دانایی» ارزشی پیدا نمی‌کند؛ بلکه مانند «عروسکی» از راه جاذبه جنسی افزون‌تر به وسیله کسب درآمد گروهی انسان آلوده تبدیل می‌شود و کار را به جایی می‌رساند که این اصل در جامعه، پای می‌گیرد که: «هرچه جاذبه جنسی افزون‌تر، ارزش شخصیتی بیشتر»!!!!

زن، شکار یا شکارچی؟

حالا نهایت همه این‌ها همان حرف استاد شهید مطهری که گفت: «اما علت اینکه در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان یافته، این است که میل به خودنمایی و خودآرایی مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب‏‌ها و دل ‌ها، مرد شکار است و زن شکارچی، همچنان که از نظر تصاحب جسم و تن، زن شکار است و مردشکارچی. میل زن به خود آرایی از حس شکارچی‏ گری او ناشی می ‌شود. در هیچ جای دنیا سابقه ندارد که مردان لباس ‌های بدن‌نما و آرایش ‌های تحریک‌کننده به کار برند. این زن است که به حکم طبیعت خاص خود می‏‌خواهد دلبری کند و مرد را دل‌باخته و در دام علاقه خود اسیر سازد. بنابراین انحراف تبرّج و برهنگی، از انحراف‌‏های مخصوص زنان است و دستور پوشش هم برای آنان مقرر گردیده است».[۱]

دارم فکر میکنم حتماً لیلا حسین، ماشا الیلیکینا، آلیسا حسینووا، میلانی جورجیادیز معروف به دیامز، ماریا گراتیسیا، سارا بوکر، ماری فالوت و هزاران زن دیگری که تمام به اصطلاح آزادی‌های خود را زیر پا نهاده‌اند، بهتر توانسته‌اند معنا و مفهوم و چرایی حجاب را درک کنند؛ شاید چون بندهای بالا را از نزدیک دیده‌اند و شاید هم روزی یکی از نزدیکانشان قربانی این جرم و جنایت‌ها بوده است ..


[۱] مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج ۱۹، ص

جای خالی یک روز روشن

[ms 0]

سال‌ها پیش، سال‌هایی که خیلی هم دور نیستند، عادتی داشتم که همیشه توی کیفم تقویم داشته باشم. از همان‌ها که توجیبی و کوچک بود. همیشه چند روزی قبل از شروع سال جدید با وسواس انتخابش می‌کردم و تا آخر همان سال جزو وسایل همیشگی کیفم بود.

هر روز و هر ساعت دنبال بهانه‌ایی بودم تا درش بیاورم، ورقش بزنم و روزهایش را یکی یکی زیرو رو کنم. عاشق این بودم که توی روزهای سفید و دست‌نخورده‌اش چیزی بنویسم. بهانه‌ایی پیدا کنم و یادداشتی بگذارم. گاهی حتی کار به یادداشت هم نمی‌کشید، علامتی، نقطه‌ایی، ستاره‌ایی، جمله‌ایی، و حتی کلمه‌ایی می‌توانست راضی‌ام کند.

دوست داشتم بعضی روزها برایم مهم باشد. مهم‌تر از یک روز ساده‌ی معمولی و همان یک نقطه، یک علامت، یک کلمه و یک جمله برایم کافی بود تا آن‌روز، روز دیگری باشد، برای خودم و تقویمم.

بعد آن‌وقت، آن‌روزهای علامت‌زده، جدا شده، ستاره‌دار، آن‌روز های رازآلود توی تقویمم، می‌شد نقطه‌های روشن توی ذهنم. نقطه‌های روشنی که دوستشان داشتم و دیدنشان سرحالم می‌کرد.

خیلی‌وقت ها، دلم لک می‌زد برای بهانه‌ایی که بشود با آن، وسط یک روز سفید تقویم چیزی نوشت و با آن روز دیگری ساخت، روزی نو، روزی غیر عادی، روزی غیر از بقیه روزهای زندگی‌ام.

آن‌روزهای تقویم من، روز دختر نداشت. روزی‌که به آن ببالم، روزی که برایم خاص باشد، روزی‌که در آن همه بیایند جشن بگیرند، حرف بزنند و هی هدف و راه و مسیر و جاده‌اش را نشانم دهند. روزی‌که خودم تصمیم بگیرم چه‌طور بنویسمش، چه‌طور ماندگارش کنم، چه‌طور رازآلودش کنم، روز دختری که خودم بدانم چه‌طور ستاره‌دارش کنم تا جایش وسط نقطه‌های روشن ذهنم خالی نباشد.

خیلی‌وقت ها دلم می‌خواهد بهانه بگیرم، که چرا جای یک روز روشن توی تقویم آن سال‌های من، سال‌هایی که خیلی هم دور نیستند، خالی است؟

و من حالا، هر سال روز دختر که می‌شود، دلم لک می‌زند برای داشتن تقویمی توی کیفم، که درش بیاورم، ورقش بزنم، به روز دخترش که رسیدم، چیزی بنویسم وسط سفیدی روزش تا آن‌روز تقویمم برای خودش کسی باشد، جدا شده، علامت‌زده، رازآلود و متفاوت از بقیه‌ی روزهای زندگی‌ام!