[ms 2]
وقتیکه دانشگاه ادیان و مذاهب در قم، کلاسی با حضور دانشجوی دکترای مردمشناسی در کالیفرنیا برگزار کرده بود، سعی کردیم گفتگویی را ترتیب دهیم تا بیشتر درمورد سفر کوتاه این دانشجوی ایرانی که سالهاست در آمریکا مشغول به تحصیل است بدانیم. از الهام میرعشقی صحبت میکنم؛ از دوران کودکی تا به حال، چندین بار به ایران رفتوآمد داشته و حتی زندگی نیز کرده است، اما حدود ۱۱ سالیست که در آمریکا مشغول به تحصیل و زندگیست. لیسانسش را در رشتهی مهندسی برق و کامپیوتر گرفته و در حال حاضر دانشجوی دکترای رشتهی مردمشناسی در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا است.
ابتدا از موضوع پروژهتون شروع کنیم. چرا به مردمشناسی پیوند اعضا در ایران اختصاص دادید؟
من حدود سه چهار سال پیش متوجه شدم که در ایران پیوند کلیه طوری رایج است که برای دریافتش، گاهی هزینهی مالی هم بین افراد رد و بدل میشود. برایم بسیار جالب بود که چه ارتباطی بین دهنده و گیرندههای کلیه ایجاد میشود؛ چون از طرفی صحبت از اهدای عضو و ایثار بود و از طرفی بحث و جدل در تعیین قیمت کلیه و افرادی که از ابتدا در طرحریزی پیوند کلیه در ایران نقش داشتند تحقیق انجام دهم. از طرفی دیگر از آنجاییکه ایران در قانونی کردن تبادل مالی در اهدای کلیه در دنیا منحصر به فرد است، علاقمند شدم که ببینم در چه شرایطی و چه استدلالهایی این پدیده در ایران رایج شده.
این پروژه را در ایران با چه دید قبلی در ذهن شروع کردید و حالا که سفرهای تحقیقیتان را در بین مردم و فتواهای فقهی، ضمیمهی کار دارید، به چه دیدگاهی رسیدید؟
تحقیق من مربوط به بحث فقهی قضیه هم میشود. که مثلا فتاوی در مورد پیوند و اهدا کلیه چه هستند و چگونه شکل گرفتهاند. نمیتوانم بگویم که در ذهنم پیش فرضی داشتم که کاملا عوض شده باشد.. ولی خب هنوزم زمان زیادی از تحقیقاتم مانده و شاید یک سال دیگر جوابم متفاوت باشد. در گفتگوهایم با مردم ولی، دیدگاهی که از قبل داشتهم پررنگتر شده است. محبتی که بین دهنده و گیرنده کلیه هست حتی زمانی که پول رد و بدل میشود برایم قابلتوجه بود. من از مادری شنیدم که میگفت من برای شخصی که کلیهام در بدن اوست هر شب دعا میکنم و سر نماز برایش ارزوی خوشبختدارم. و از افراد دیگر که بعد از ۱۳ سال هنوز با دهنده خود ارتباط دارند، تجربههای شنیدنی دارم. خب این احساسات و عواطف برای یک مردمشناس خیلی جالب است. نه اینکه در جاهای دیگر چنین احساساتی وجود نداشته باشد. فرهنگ خاص ایرانی و اسلامی ما تاثیر چشمگیری در محتوای این احساسات دارد.
موضوع پروژه گویا اختصاصی روی پیوند کلیهست، نه پیوند اعضا. درسته؟
بله. اختصاصی درمورد کلیهست. چون سایر اعضا از فرد زنده غریبه به بیمار پیوند زده میشود.
مسئله پیوند اعضا و مخصوصا فروش اعضا یا پرداخت وجه در برابر اعضا، خیلی مسئله اختلافبرانگیز و مورد اختلافیست در دنیا. و خیلی کم هستند کسانی که این کار را اخلاقی بدانند. بهنظر شما چرا اصلا این مسئله فروش و پیوند اعضا اینقدر مسئله جالب و قابل توجهیه و چه تفاوتی بین نگاه غرب و مسیحیت با نگاه اسلام و فقه شیعی به این موضوع هست؟
برای خود من هم درک واکنش های جمعی به این موضوع بسیار جالب و حائز اهمیت است. در بسیاری از جوامع غربی و شرقی این امر غیر قانونی است. و نگرانی از آن است که جسم انسان تبدیل به کالایی قابل مبادله شود. و این باعث سودجویی قشر مرفه از قشر ضعیفتر باشد. بسیاری هم اعتقاد دارند که تن انسان مقدس است و هیچ عضوی از آن قابل قیاس با مقداری پول نیست. یعنی مبادله آن هیچوقت نمیتواند عادلانه باشد. البته به این معنا نیست که در غرب ارگانهایی نیستند که تلاش بر قانونیشدن فورش اعضا بکنند و اما عموم جامعه این مسئله را نمیپذیرد. در ایران هم این مسئله بسیار جدید است و واکنش بسیاری از مردم به فروش اعضا مثبت نیست. هرچند همانطور که قبلا عرض کردم گاهی با وجود رد و بدل شدن پول در ازای اهدای کلیه روابط عاطفی بسیار عمیقی بین دهنده و گیرنده ایجاد میشود، که شاید کالاییشدن بدن دهنده را در آن مورد خاص زیر سوال میبرد.
در فقه شیعه هم به دلیل جدید بودن این مسئله جای زیادی برای تغییر نظر وجود دارد. لازم است که در مورد مسائل اجتماعی که رایج شدن این پدیده میتواند ایجاد کند تحقیق شود تا موضوع باز گردد و بر اساس حقایق اجتماعی فتوای فقهی داده شود. امیدوارم تحقیق من به این موضوع کمک کند. کلا بهتر است که به فکر راهحلی برای درمان بیماریهای کلیوی باشیم که لازمه آن برداشتن عضو از فردی زنده نباشد. در ایران هم بیش از پیش به سمت ترویج اهدای عضو از افراد مرگ مغزی هستیم. امیدوارم توجه بیشتری به پیشگیری بیماریهای کلیوی داشته باشیم و همچنین سعی کنیم شرایط دیالیز را برای بیمارها بهتر کنیم. مثلا کمک به رفت و امد بیمارها به مراکز دیالیز و بهبود دستگاههای دیالیز و تعلیم صحیح پرسنل بیمارستانها در رفتار مریض و رعایت بهداشت میتواند بسیار موثر باشد.
[ms 3]
افرادی که دور هم در کشور واحدی زندگی میکنند، مشغول به تحصیل هستند، با خیلی از برخوردها و قوانین ارتباط برقرار کردهاند و شاید مشکلی هم در این موضوع نبینند. اما افرادی مثل شما که مدام در حال سفر هستید و طی مراحل مختلف، با قوانین کشوری برخورد میکنید، معمولا شرایط نباید همینطوری باشد که ما میبینیم. مخصوصا اینکه شما در این سفرتان با شهرهای مذهبی سروکار دارید. بهطور مثال نگاه جامعهی ایران به علمآموزی زنان و دختران چطور بوده است؟
پیشرفت علمی و استقلال بسیاری از خانومها برای من جالب بود. نمیتوانم بگویم مثلا زمانی که من در دبیرستان ایران بودم، فعالیتهای مثبتی را شاهد بودم و فرق خاصی بین امکانات پیشرفت علمی دخترها و پسرها حداقل در تهران نمیدیدم و الان هم که مشغول به تحقیق هستم و دوباره به ایران سفر کردهام، باز هم همان عنصر جالب را میبینم. اینکه به جنسیتم نگاه نمیشود. و مسئلهی جنسیتم هیچوقت سدِّ راه من نیست. مخصوصا اینکه من الان برای کارم در قم که یک شهر مذهبیست هم هستم و مایل هستم به زیرمجموعههایی راه پیدا کنم که بدانم فتوا چطور اتفاق میافتد که اینطور شنیدم، یکسری عرفها وجود دارد که شاید جلوی دسترسی به برخی از محافل را بگیرد ولی بغیر از این به راحتی توانستم به تحقیقم در محافل علمی قم ادامه بدهم.
جالباست زمانیکه در آمریکا مشغول خواندن مهندسی برق بودم، خانمی که در دانشگاه کار میکردند، یکبار به من گفتند که خیلی تعجب میکنم که شما بااینکه محجبه هستید و از خاورمیانه آمدهاید، رشتهی پسرانه انتخاب کردهاید که من بهشان گفتم اتفاقا من تعجب میکنم از سوال شما. چون من در کشور خودم هیچوقت با این سوال روبرو نمیشوم که چرا مهندسی برق میخوانم. برای مردم کشور من اصلا عجیب نبود و هیچوقت به این فکر نکردند که این رشته مردانهست یا زنانه. حتی برای ایرانیهای دور و بر من اصلا عجیب نبود و هیچوقت برایم مطرح نبود که این رشته مردانه است یا زنان.
برای تحقیقاتتان، آیا حضورا هم به حضور مرجعی رفتید یا فقط از فتواها و کتابهایشان استفاده کردید؟
در خود دانشگاه ادیان و مذاهب توانستهم از حضور چند اساتیدی که تحصیلات حوزوی داشتهاند استفاده کنم اما قرار هم هست که اگر خدا بخواهد با مرجعی هم صحبت کنم. در امریکا هم ممانعتی وجود ندارد و مسلما قواعدی در رابطه با پوشش فرد مذهبی به شکلی که در اینجا هست وجود ندارد. و تا انجایی که میدانم اگر کسی با عموم مردم در رابطه باشد، جنسیت افراد مراجعه کننده موضوعیت خاصی پیدا نمیکند.
دوست ندارم این سوالم را هیچ فعلی بدهم و مثلا بگویم پوشش در آمریکا را چطور دیدید؟ بگذارید فقط بگویم پوشش در آمریکا…
مسئلهی پررنگی که درمورد پوشش در آمریکا وجود دارد، تنوع است. من خودم چادری نیستم ولی اگر یک روزی میخواستم از چادر بعنوان پوشش استفاده کنم، از چادر رنگی با طرحهای زیبا استفاده میکردم. مسلمانهای معتقد بسیار زیادی از کشورهای متعددی در امریکا هستند که اصولا حجاب برای انها اهمیت زیادی دارد. اما تعریف و شکل ظاهری حجاب بین این افراد یکسان نیست. مثلا در بعضی از اقشار پوشاندن مو پراهمیت نیست و پوشش گردن و برجستگیهای بدن در خانومها اهمیت بسیار بیشتری دارد. ممکن هست پوشش پا و حتی مچ پا خیلی بیشتر از دست و بازو اهمیت داشته باشد. و البته ما این تنوع را بین مردم در جامعه ایران خودمان هم میبینیم. اما در آمریکا چیزی که من بسیار از آن لذت میبرم تنوع رنگ؛ مخصوصا رنگهای شادابیست که خانمها استفاده میکنند. مثل مالزی، هند، پاکستان و روستاهای خودمان در ایران میبینیم. که من کمبود آن را در شهرهای مذهبی و بزرگ ایران مخصوصا قم میبینم.
دیگر فعالیت اسلامی در دانشگاههای آمریکا چطور است؟
خوشبختانه فعالیت اسلامی در این کشور خیلی قویست. مخصوصا اینکه طرفدار و پذیرای این تنوع هم هستند. مثلا در دانشگاهی که خودم بودم در جنوب کالیفرنیا، تعداد دختران محجبه زیاد بود. و این موضوع در خود دانشگاه خیلی خوب رسوخ پیدا میکرد. حتی انجمن دانشجویان مسلمانان دانشگاه، بهمدت یکهفته، هفتهی حجاب ترتیب داده بودند. روسریهای یکرنگ که مثلا بنفش بود، بین خانومهای غیر مسلمان در دانشگاه توزیع میشد و برای یک هفته همهی خانمها پوشش روسری را تجربه میکردند.
بهشان یاد میدادند که این روسریها را چطور ببندند و بعد از یکهفته میآمدند و از احساساتشان تعریف میکردند. اساتید دانشگاه هم خیلی تشویق میکردند. فعالیت بچههای انجمن خیلی بالا بود. حتی گاهی در حیاط دانشگاه، نمازجماعت برپا میکردند و در ماههای رمضان انواع برنامههای مذهبی و اسلامی داشتند. این تنوع خیلی خوب بود. همین برنامهها را یهودیان و بهاییها و دیگر مذاهب هم داشتند. کلا شرایط برای بروز فعالیتهای مذهبی فراهم است. تا جاییکه همکاریهایی بین گروه بچههای مسلمان و یهودی را میدیدیم.
درمورد مدیریت زندگی متأهلی با فعالیتهای اجتماعی و تحصیلی صحبت کنیم. چطور میشود بین این دو جمع بست طوریکه خدشهای به زندگی زناشویی وارد نکند.
من فکر میکنم خیلی مهم هست دخترها و پسرها زمانی ازدواج کنند که هم خود را خوب شناخته باشند و هم قدرت شناختیگری را نسبت به هم پیدا کرده باشند. خیلی خوب بدانند که چه توقعاتی از هم دارند. چقدر علاقه دارند به نگهداری از کودک، چقدر موافق کار در بیرون از خانه هستند. و طبق آن با کسی ازدواج کنند که پذیرای این موارد باشد. مثلا بعضیها ترجیح میدهند که همسرشان خانهدار نباشد و کودکداری نکند و بهجایش همکارش باشد.
البته انعطافپذیری هم لازمه زندگی مشترک هست. در خانوادههای خودمان سعی میکنیم کارهای مربوط به خانواده را چه داخل منزل و چه خارج، اشتراکی انجام دهیم. ممکن است کار منزل را گاهی من انجام دهم، گاهی همسرم. بسته به موقعیتیست که هر کدام در آن زمان داریم.
شما بین میزان تحصیلات عالیهی زنان و مدیریت خانه و خانواده چه نسبتی میبینید؟
این موضوع در حیطه پژوهشی من نیست و نمیتوانم نظر تخصصی بدهم. اما اگر به مادر بزرگهایمان نگاه کنیم میبینیم بسیاری از تحصیلات بالایی برخودار نبودند اما در مدیریت خانواده مهارت زیادی داشتند. در عینحال برای بسیاری از خانمهایمان تحصیلات و شاید استقلال فکری و حتی مالی که بعضا به همراه آن میآید به آنها کمک کند که مدیرهای بهتری در امور خانواده باشند.
مادر خود من فرد تحصیلکردهای هستند، هیچوقت حس کمبودی نداشتیم. جفت پدر و مادرمان با هم همکاری خوبی داشتند.
مهم اینست است که هر فرد؛ چه زن و چه مرد، تواناییهای خودش و همسرش را بشناسد و با حسی فداکارانه و با انعطافپذیری با افراد خانواده همکاری کند تا اسایش برقرار باشد. توزیع وظایف متنوع در یک خانواده نمیتواند یک شکل باشد.
بعنوان سوال آخر؛ برنامهای برای برگشت به ایران بعد از اتمام تحصیل دارید یا نه؟
هنوز در شرایطی نیستیم که به طور قطعی تصمیم بگیریم. اما میتوانم بگویم که طی سفرهای اخیری که به ایران داشتم بیش از پیش بهطور جدی به زندگی در ایران فکر کردهام.