[ms 6]
جاتون خالی، دیروز دبیر مربوطه با کتک و درگیری ما رو فرستاد برای تهیهی گزارش از مراسم تقدیر از برگزیدگان «جشنوارهی ملی مادران وبلاگنویس»؛ یعنی یه کار کاملا جدی. منم خیلی جدی و رسمی میباشم الان!
***
جناب دکتر علیرضا رحیمی، مدیر پروژهی «دین، کودک، رسانه» در اتحادیهی رادیو و تلویزیونهای اسلامی، اولین سخنران این مراسم بودن که اینطور فرمودن: «وبلاگ نوشتن مادرها خوبه و بهتر میشه اگر مادر رو به یک پژوهشگر تبدیل کنه؛ به یه محقق واقعی! که خیلی دقیق رشد کودکش رو زیر نظر داره و این تغییرات رو ثبت میکنه. در این صورته که وبلاگهاشون منبع آموزشی و پژوهشی خوبی برای دیگران و به خصوص روانشناسها بهحساب میاد.» در آخر هم تأکید کردن که: «بیایید به هم کمک کنیم بچههامون رو دقیقتر و علمیتر بشناسیم.»
[ms 7]
بعد از ایشون در خدمت یه خانم خیلی مهربون و خندهرو بودیم به نام خانم انصاریان، نایبرئیس انجمن کودکان و نوجوانان. ایشون هم کلی انرژی مثبت به مادرها دادن و فرمودن: «وبلاگهای شما منابع خوبیه برای نویسندگان کودک و نوجوان. علاوه بر این، نوشتههای شما انعکاس لحظهبهلحظهی تجربیات و تقویت حس مادریه. نقطهی قوت شما اینه که از مادری برای خودتون زندان نساختهاید. مادر وبلاگنویسی که از کارمندی و دانشجوییاش میگه، ثابت میکنه که مادری، سدکنندهی فعالیتهای اجتماعی نیست.»
البته یه تقلب هم به مادران وبلاگنویس رسوندن: «مشکلات و نیازهای شهروندیتون رو بهعنوان یک مادر در وبلاگهاتون منعکس کنید. مثلا بگید چرا در مراکز خرید جایی تعبیه نشده که مادرها بتونن به بچههاشون شیر بدن. بهخاطر همین مشکلاتِ بهظاهر کوچک هست که در سطح شهر کمتر میبینیم مادری عینیت و نمود داشته باشه.»
[ms 8]
خدا صبرشون بده، مردم چه بچههای بیشفعالی دارن! یه دقیقه رفته بودیم خودشون رو ببینیم، مگه این کوچولوها روی صندلی بند میشدن؟ طفل معصومها چند تا همزبونِ بیزبون پیدا کرده بودن، عجیب همنوا شده بودن در ایجاد اصوات کودکانه و البته نامفهوم!
آقای امرایی، مدیر سرای روزنامهنگاران، بین این صداها زیاد صحبت نکردن. شایدم صحبت کردن و من متوجه نشدم! فقط این نکتهی حرفاشون به گوشم رسید که: «صبح تا شب درگیر کار بودن، کمتر مجال پدر بودن رو برای آدم فراهم میکنه.»
[ms 11]
همینجا بود که امیرعلی کوچولو درِ آکاردئونیِ توی سالن رو انداخت زمین و همه زهرهترک شدن که مبادا خودش هم اون زیر، جا مونده باشه. اما خوشبختانه دیدیم که امیرعلی با استایل پهلوانی، مقتدرانه و پیروزمندانه از پشت درِ سرنگونشده به حضار خیره شده بود! آدم این بچههای دوستداشتنی رو که میبینه دلش میخواد خب.
آقای مهران بهروزفغانی، نویسنده، روزنامهنگار و دبیر علمی جشنواره، که توی اون سَروصدا واقعا خوب تمرکزشون رو حفظ کردن، فرمودن: «در وبلاگهای شما سرنخهای خوبی برای تحقیق در حوزههای اجتماعی و اخلاقی وجود داره. چند سال دیگه بچههای خودتون مخاطب این وبلاگها هستن. بدونید که نسل آینده از شما باهوشتر و آگاهتر هستن و میفهمن تربیت باید چطور باشه.»
ایشون به نقش پدرها هم اشاره کردن و گفتن: «این دغدغهی مادری باید به پدرها هم منتقل بشه. پدرها هم بدونن در «چندشیفت کار کردن» هیچ خبری نیست. کمی وقت بذارن و برای بچههاشون بنویسن!» و این نوید رو هم دادن که: «پروپُزالهایی با عنوان «برگزاری دورههای آموزشی وبلاگنویسی به مادران» برای ارائه به معاونت حوزهی هنری شهرداری و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی آماده کردهایم.»
احتمالا میتونیم امیدوار باشیم وقتی کودکان همین مادران، مادر یا پدر شدن، در این دورهها شرکت کنن!
به نکتهی ظریفی هم اشاره کردن: «اگه دربارهی بچههاتون مینویسید، دارید تجربه انتقال میدید. اگه برای بچههاتون مینویسید، مراقب باشید که حوزههای خانوادگیتون رو خیلی باز نکنید.»
[ms 9]
در زنگ تفریحی که بهمون دادن، یه مادری به مادر دیگهای (اصلا منظورم مادر امیرعلی نیست!) میگفت: «بچهی من از بس لاغره، بچهی تپل که میبینم دوست دارم قورتش بدم!» مطابق قاعدهی مرغ همسایه غازه و اینا!
آقای سیدعلی کاشفی خوانساری، روزنامهنگار، نویسنده و مدیرمسئول مجلهی شهرزاد، با اشاره به اینکه وبلاگ در حوزهی رسانه و وسایل ارتباطجمعی هست، «تئوری بازار پیام» رو اینطور طرح کردن که: «درسته جهان به یک روستای کوچک [دهکدهی جهانی] تبدیل شده و رسانههای بزرگ تا حد زیادی اولویتهای فکری رو برای مردم تعیین میکنن، اما بازار رسانهها و پیامها وسیعه و در این بازار بزرگ، رسانههای کوچک هم وجود دارن و نابود نمیشن. حتی وبلاگهای کوچک هم میتونن پیام خودشون رو به گوش دیگران برسونن.»
[ms 10]
آقای شامانی، نویسنده، روزنامهنگار و مشاور خانواده، با انرژی زیادی در جااستادی قرار گرفتن و ضربهای مختصر به برجک حضار حواله کردن؛ اونجایی که فرمودن: «وبلاگ همهتون رو دیدم و هیچ صدای لالایی از شما در وبلاگتون به گوشم نرسید. مادرانگی، مادرانگیه! در نوشتن غرق نشید. مادر باشید و بنویسید.» ایشون قسمتهایی از داستان «شازده کوچولو» رو برای کودکان دیروز، مادران امروز، مرور کردن و اینطور نتیجه گرفتن که: «بچهها ما رو اهلی کردن. باید شایستهی این اهلی شدن باشیم.»
جناب آقای پاکانی، معاون امور مطبوعاتی و اطلاعرسانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، آخرین فردی بودن که برای مادران وبلاگنویس صحبت کردن. در اون بُحبوحهی شیطنت بچهها که خیلی هم حوصلهشون سر رفته بود، واقعا حفظ تمرکز سخت بود. منم یادم رفت از آقای پاکانی که رسمیترین مقام حاضر در مراسم بود، رمز موفقیتشون رو در این بیاعتنایی به شلوغپلوغیها بپرسم.
[ms 12]
ایشون فرمودن: «از تعامل این وبلاگها میشه به یه اثرِ همافزایانه رسید و فضای مجازی رو در یک حوزهی خاص [مادرانهنویسی] بهنوعی مدیریت کرد. وبلاگ رسانهی شخصی ست، اما مادر بهعنوان یک عنصر مربی و تعالیبخش، کاری رو در خانواده انجام میده که نقطهی عزیمت همهی فعالیتهای فرهنگی ست. به همین دلیل، اصلیترین نقطهی تمرکز در تهاجم فرهنگی خانواده است.»
در آخر مراسم هم، به بیست وبلاگ برگزیده، جایزه و لوح تقدیر اهدا شد، که خب طبیعتا به ما اهدا نشد دیگه! وای چقدر رسمی نوشتن سخته!
سلام و درود؛
دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی و بسته فرهنگی عمارنامه منتشرگردید.
http://www.ammarname.ir/link/13137
ما را با درج بنر و یا لوگو در وبگاه خود یاری نمایید .
موفق و پیروز باشید .
عمارنامه http://ammarname.ir/—- info@ammarname.ir
یا علی
خانم فرقانی ، سلام ..
گزارش جالبی بود از جشنواره .
خسته نباشید .
در ضمن عکس کارین و امیر علی خیلی بامزه شده .
دستتون درد نکنه .
از آشنایی با شما و سایت چارقد خوشبختم ..
موفق باشید .
سلام.من مامان امیرحسین و امیرعلی هستم.ممنون که عکس کوچولومو گذاشتی.
الان میرم میزارم تو وبلاگش .واسش یادگاری بمونه.تشکر.
با سلام و خسته نباشید به خانم فرقانی
عزیزم واقعاً عکسا و مطلبایی که گذاشتین عالی بود
و باید همین جا بابت عکس زیبایی که از امیرعلی و کارین جون
و اون عکس زیبای حین خرابکاری که از امیرعلی جونم گرفتین ازون تشکر کنم
واقعاً ممنون بای
سلام خانم فرقانی خسته نباشید
همه از اون نوشته خرابکاریه امیرعلی که شما ثبتش کردین خوششون اومده .یه بار دیگه اومدم تشکر کنم.خدا نگه دار.
سلام خانم فرقانی
من مامان نیروانا هستم که دلم خیلی میخواست توی اون مراسم باشم و نشد ولی اینقدر قشنگ و بامزه نوشتین که واقعاً حس کردم اونجا بودم. با اجازه لینک این مطلبتون رو توی وبلاگ نیروانای عزیز ما میذارم.
ارادتمند
سلام.
سپاس عمارنامه! قابل نداشت.
سلام مامان کارین و کیان (خانوما مقدماند :) )
اون عکس رو خودمم بیشتر از بقیه دوست میدارم.
قابلی نداشت. منم از آشنایی با شما خوشبختم. چارقد نیز هم.
خدا کارین و کیان رو براتون حفظ کنه در پناه خودش.
سلام سمیرا خانوم؛
انجام وظیفه بوده :)
خرابکاری؟؟ نه بابا! شیرینکاری بود. ما که محظوظ شدیم.
خدا گلپسراتون رو براتون نگه داره. سربلند باشید.
سلام خاله امیرعلی شیطونک؛
شما لطف دارید. امیرعلی واقعا دوستداشتنیه. خدا حفظش کنه.
به خدا ناراحت میشم اگه دوباره بگید «خرابکاری»! «شیرینکاری» بود خب.
سربلند باشید. در پناه خدا.
سلام فریبا خانوم؛
خواهش میکنم. خوشحالم که مادران وبلاگنویس به چارقد خودشون اومدن. امیدوارم بازم بیاید.
شادزی.
salam khanom forghani
bebakhshin fonte farsim parid
mersi ke axe ma ro ham gozashtin azizam
ye soal :
che tori mishe axaie dige ke shoma on rooz endakhtino did?
aslan emkanesh hast?
ba tashakor
سلام مامان پریا و هلیا؛
خواهش میشه. سپاس که اجازه دادید عکس بگیرم.
چرا نشه؟ خوبم میشه. لطفا یه ایمیل به من بزنید: mina.forghani@gmail.com
سربلند باشید.
یه دنیا ممنون
الان بهتون ایمیل دادم عزیزم
سلام خانم فرقانی
ممنون که زحمت کشیدینو اومدین پیش ما.
همیشه موفق باشین.
گزارش قشنگی را نوشته بودین به امید اینکه این جشنواره در سالهای آتی در وسعت و حجم بیشتری برگزار بشه و اینکه چه خوب می شد ملاک برندگان را متوجه می شدیم آخه خیلی ها به ثبت خاطرات دلبندشان مشغول هستن.البته برای من پیامش اومد اما معیار ای کاش معلوم می شد؟
سلام خانم زهره؛
همین که استارت یه همچین کاری بالاخره زده شد، باید خدا رو شکر کنیم. من راضیام در همین وسعت و حجم سالهای دیگه هم برگزار بشه، ولی بشه!!
از مجلهی شهرزاد بپرسید معیارها رو. من در جریان نیستم متأسفانه.
سلام خانم فرقانی عزیز
چه سایت جالبی من که اینجا رو تا امروز ندیده بودم
از وبلاگ پریا و هلیا (دوقلوها) اومدم اینجا
جشنواره جالبی بوده
کاش ما رو هم خبر می کردین
شرایط خاصی داره ؟
سلام سهیلا خانوم عزیز؛
خوش اومدید. افتخار دادید.
راستش ما فقط گزارش گرفتیم (مثلا) :) ، برگزارکنندهها کسان دیگری بودند. شرایطش هم این بوده که یک «مادرِ وبلاگنویس» باشید. همین.
سربلند باشید.
سلام خوبید
من تازه با مجله شما آشنا شدم از طریق وبلاگ مامان امیر علی همون پسر کوچولوی خوشگل که عکسشو گذاشتین
امیدوارم که همیشه موفق باشید
یه مامان وبلاگ نویسم که آدرس وبلاگ رو براتون میذار
www.mardekoochakeman.blogfa.com
به نام مرد کوچک من