[ms 0]
جوانتر که هستی آرمانها و آرزوها برای خودت داری، درس بخوانم، کار کنم، ال کنم، بل کنم! رِ به رِ میروی پشت تریبون که من میخواهم ادامه تحصیل بدهم و به فلان جایگاه شغلی برسم. اینکه دو ساعت وقتت را در آشپزخانه بگذرانی و غذایی درست که قائدتاً دوسه ساعت بعد دفع خواهد شد بنظرت احمقانه میآید. یک روز اگر توی خانه بنشینی فکر میکنی خیلی چیزها را از دست دادهای. پر از انرژی هستی، دوست داری ببینی، بشناسی، بگردی. میروی پشت تریبون که من زنخانهبشو نیستم.
اینها مال قبل کنکورت است. گفتم که، آمال و آرزوها برای خودت داری. کنکور اگرچه کمی سخت، اما بالاخره میگذرد و تو توی رشته مورد علاقهات لیسانست را میگیری، بعد باز هم کنکور و میروی ارشد که به نقطه آرمانیات نزدیک شوی. ارشد سختتر از لیسانس اما بالاخره میگذرد. توی ارشد کار علمی و مقاله و مطالعه گسترده جانبی را هم چاشنی کارت میکنی، چون از اول دوست داشتی پیشرفت کنی و درس بخوانی و منزلت اجتماعی بالایی داشته باشی. تا الان هم خب موفق بودهای. در طول این مدت هم خوب میچرخی تو جامعهات و تجربه جمع میکنی، با آدمها تعامل میکنی و ارتباطاتت را گسترده میکنی.
میخواهی بروی برای مقاطع بالاتر که حس میکنی یک چیزی ته دلت کم آمده. نمی دانی چیست اما هست. نگاه به «سن»ت میکنی و میفهمی بله وقتش است. کتابهای روانشناسی هم تأئید می کنند: «آدمی در هر دورهای از زندگیاش نیازهایی دارد که در همان دوران خاص به سراغش میآید و باید برآورده شوند.» دیگر خبری از حرفهای پشت تریبونیات نیست. حتی توی گوگل یواشکی سرچ میکنی: «طرز پخت باقالاقاتق»! از قیل و قال درس و دانشگاه و کار و جامعه خسته شدهای. دوست داری کمی زن باشی، زن خانه.
[ms 1]
وسط بساط درس و مشق یکهو دلت میخواهد بروی در مطبخ (همان مکانی که در دوران کرکریخوانیات لعناش میکردی) و یک پیازداغ ترد و عسلی درست کنی. یاد مادربزرگت میافتی و هوس میکنی اشکنه و آش رشته با پیازداغ فراوان باربگذاری.
دلت می خواهد یک سفره بیاندازی از این وراتاق تا آنور اتاق و هنرنماییات را به نمایش بگذاری. کمی که قرتی باشی دوست داری تارت و ترامیسو و میلکشیک درست کنی. دوست داری مثل جادوگر سیندرلا، عصای جادوییات را بزنی و خودت را زیبا کنی، دلبری کنی.
دوست داری یک خانواده را دور سفره رنگینت جمع کنی، حتی به قیمت چند ساعت توی آشپزخانه بودن. حس میکنی اینطوری شیرازه یک خانوادهای.
عجیبتر اینکه دلت هوای داشتن بچه میکند. همان کار پرمشغله و پردغدغهی سخت. یک کودک ناتوان و معصوم را انداختهاند توی دامنت و گفتهاند بگیر بزرگش کن و از این دنیای پرمخاطره و ناشناخته که هر ثانیه درحال تغییر است، او را به سلامت بگذران. باید طوری بزرگش کنی که وسط این همه بیراهه و خطر و زشتی و پلیدی حداقل غرق نشود. اوه، مادری وحشتناک است.
من فکر میکنم ما زنها هرچقدر هم که مادام کوری باشیم به این مرحلهها میرسیم. اصلاً مگر از همان اولش نمیخواستی روحت را کامل کنی، سطحی و بیمایه نباشی. تکامل مگر مدنظرت نبود؟ اینها هم یکی از فاکتورهای تکامل است.
زن خانه بودن. عزیزانت را به زیبایی و مزههای عالی دعوت کردن. گرم کردن یک خانه، وسط این دنیای بیرحم مدرن، با آبگوشت بزباش و سنگل و سبزیخوردن تازه، یاد خانهباصفای مادربزرگ را زنده کردن، سفر به دنیای سنتی پاک.
حس پرورش یک کودک، درآغوش گرفتن و بوسیدنش، مادرش بودن. باهاش بازی کردن و خندیدنهایازتهدلِ کودکانه.
هرچقدر میخواهی درس بخوان، قد بکش، عاقل شو، بالا برو، راه و چاهها را بشناس و کامل شو. زن باش، زن کامل. زن دانشگاه، زن جامعه، زن علم و خرد و شاید از همه قشنگتر و لطیفتر زن خانه.
با شما کاملا موافقم. همه هنر ها را داشتن خوب است. ولی زن خوب خانه بودن،مادر نمونه و مهربون بودن و البته همسر خوب بودن چیز دیگری است…….لطیف تر و قشنگ تر از همه چییییییییییییز
خیلی خوبه که آدم تجربیات خودشو بیان کنه. اما تعمیم دادنش به همه زنان کار درستی نیست. القای این موضوع که آشپزی کار زنان است و زنان باید در خدمت خانواده باشند خوب نیست. حالا که زنها توی اجتماع هستند، بهتره برای همکاری مردان در خانه تبلیغ کنیم تا باری از دوش زنان برداشته بشه. نه این که از زن بخوایم چندین نقش متفاوت رو بازی کنه و راضی هم باشه.
بهتره برای این تبلیغ کنیم که مادرها و پدرها به پسربچهها آموزش بدن که کارهای شخصی خودشان رو انجام بدن. مراقبت از دیگران رو به پسران یاد بدن. نه این که از دختر خانواده بخوان به برادرش سرویس بده.
خیلی زشته که وقتی خانمی مریض میشه شوهرش بلد نباشه یک سوپ برای اون بپزه و امور بچهها و خانه رو رتق و فتق کنه. گاهی زنها در عین بیماری ناچارن از بستر بلند شن و به این کارها بپردازن فقط به این دلیل که شوهر از پس این کارها بر نمیاد. یا بدتر از اون، مادر و خواهر و اقوام زن از کار و زندگی خودشان بیفتند و بیایند که جبران نابلدی شوهر رو بکنند.
چارقد یه وبلاگ دسته جمعیه
خیلی قشنگ بود!
دربست تمام احساساتش را لمس کردم.
موافقم… کاش می شد آدم به همش برسه …
خوب بود و بدجوری باهاش هم ذات پنداری کردم. بویژه قسمت سرچ یواشکی غذا!
زیبا نوشته اید خانم قدیانی
مثل همیشه
چه بی معنی . من هرگز این طور نبودم. آشپزی رو هم دوست نداشتم هنوز هم که سی ساله ام دوست ندارم . و اصلا بلد نیستم چندان. نویسنده بهتره بگه من این طور بودم و بیخود همه زن ها رو با خودش جمع نبنده . زن ها مثل هم نیستند چون گله گوسفند نیستند ! انسان هستند و متفاوت و علایق و سلایق مختلفی دارند .
سلام اشاره خوبی بود
اما زن با لطافت خانه شدن بعد از گذراندن همه جایگاههای که یه زن میگذرونه دیر نیست؟
کاش یه جوری می شد که از همون اول دخترای ما به این امر واقف میشدن که در کنار همه این جایگاهها زن لطیف خانه بودن یه چیز دیگست..
سلام،
خیلی زیبا بود.
به دوستان توصیه کردم بخوانند.
واقعیتش را بخواهید شاید اگر یک مرد این حرف ها را بزند متهمش کنند که می خواهی زن ها را خانه نشین کنی و فلان و بلان و… اما اگر یک خانم این حرف ها را بزند خانم ها بیشتر اعتماد می کنند.
عزیز باشید.
مدت مدیدی است که جراید ورسانه هاو… تبلیغ میکنند خانه داری بهترین شغل برای زن است به نظرم ریشه این مساله برمیگرده به رشد قارچ گونه ی اشتغال زنان وتصرف پست های مردان جامعه وبالارفتن آمار دختران دانشگاه !بعبارتی کم آورده اند. امااین دلیل نمیشود که من بیچاره وامثال من که مسافت های طولانی برای درس خواندن درشهردیگری راطی کرده ایم وسالها مشکلات خوابگاه و…راتحمل کرده ایم حال که برگشته ایم همه این هارا درکنج خانه حبس کنیم وآن وقت افرادی باافکارمریض درآینده ای نه چندان دور معلم ها وپزشک هاوسیاستمداران آینده مان شوند. نمیگویم نویسنده اشتباه سخن گفته بلکه ذره ای انصاف به خرج دهید که مگر میشود بعدازاین همه زحمت برای درس خواندن آن رادرگوشه ای بندازیم وارزش مان فقط به پخت آبگوشت و…باشد؟
زیبا. . . . .
چه این آقای امین اکرمی خوشش اومده!!!!!!
صحبتی ندارم دیگه
خیلی زیبا نوشته اید خانم قدیانی…و اما یک نکته:یعنی باور کنیم نگاهتان به بچه داری به عنوان وظیفه ی یک زن تغییر کرده؟آخرین پست وبلاگتان چیز دیگری میگوید!
سلام واقعا حرف دل من بود
از کنکور بگیر تا ارشد خوندن و کار کردن و در نهایت ازدواج کردن به همه اینها رسیدم ولی الان دلم میخاد زن خونه باشم خونه خودم. لذتی که میبرم چیز دیگه ایه!
من هم خیلی آشپزی بلد نیسنم و احساس کمبود هم نمیکنم هر کس علایق خودش را داره
غذا پختن و خانه داری به شیوه شرقی ها فقط وقت تلف کردنه.مگه ما حیونیم که همه کارمون این باشه که شکم رو با غذا های خوشمزه پر کنیم.مگه معصومین وامامان ما این توصیه ها رو می کردن.
من ۵۰ سالمه همه غذاهای خوشمزه رو هم درست کردم وهم بلدم.ولی لذت درس دادن یک ساعت سر کلاسو با تمام عمر خانه داری عوض نمی کنم.خانواده با اخلاق ومحبت شما جدب خانه می شن نه با غذا وخانه داری شما.
واقعا باید تاسف خورد که خانمهای با فرهنگ ما همون عقاید مردان رو بازگو می کنن بدون اینکه راجع بهش فکر کنن.به جای تکرار این حرفها بیاین پسرامونو جوری تربیت کنیم که از زن بیشتر از یه آشپز توقع داشته باشن.
واقعا مگه خانه داری غیر از آشپزی چیز دیگه ای هم هست.اگه آشپز خونه تعطیل باشه دیگه چه کاری می مونه.حالا اگه ۱۵ سال بچه داری رو بذاری کنار ایا ما باید تا اخر عمرمون تو آشپزخونه حبس باشیم همون کاری که همه نسل های گذشته ما کردن.یعنی ما حتی حق نداریم بعد از ۴۵ سالگی که بچه هامونو بزرگ کردیم یه کم برای خودمون زندگی کنیم.
ممنون، واقعا ممنون خانم پروا ز
واقعا تاسف برانگیزه یک پسر موقع ازدواج از دستپخت دختر بپرسه، این کلاسای سفره آرایی و… اینا واقعا جز تجملات چی هست؟
برای یک زن خوبه که خانه داری بلد باشه ولی کسی نمی گه که کلا توی خونه باشه و بیخیال درس و کار دیگه بشه. چون جامعه به هر دو ی این ها نیاز داره .
من دانشجو نیستم یعنی هنوز نشدم ولی دوست دارم وقتی شدم به غیر از درس خانه داری هم یادبگیرم . اصلا چرا باید یک بعدی فکر کنیم. چرا خودمون رو دست کم بگیریم و به فقط درس خوندن یا فقط خانه داری محدود کنیم؟ چرا از توانایی های خودمون بهره نگیریم؟ ثابت شده که زن ها بر خلا مردان می توانند در یک زمان چند کار مختلف انجام دهند. چرا نتوانیم در همان حالی که خانه دار خوبی هستیم یک استاد دانشگاه ، نویسنده ی موفق و مدال آور ورزشی باشیم؟
نظرات جالبن..
من دانشجوی ارشد برقم
اما یه وقتایی عشق میکنم یه کیک درست کنم و با اعضای خونوادم دور هم بخوریم ..میدونم میشه از بیرونم گرفت . اما لذتش به اینکه خودت درستش کنی..
کسی نمی گه حبس کنید زن و توی خونه..
مادر منم معلمن و توی خانواده ی ما کار نکردن زن بیرون خونه همونقدر بده که کار نکردن یه مرد !!
زن بودن به احساسشه… زن نباید بوی قرمه سبزی بده..باید بوی عشق و محبت بده..
اما واقعا هیچی دست پخت مامان نمی شه D:
من بهتون پیشنهاد میکنم یه بار با همه ی عشقتون آشپزی کنید..نه از روی اجبار بعد ببینید خوردن اون غذا کنار افراد خونواده چه لذتی داره
ما انسانیم..اون خانم درست میگن..پس باید مثل انسان ها از مواهبی که خدا بهمون داده استفاده کنیم و لذت ببریم
من افتخار میکنم از اینکه یه بانوی شرقی تحصیل کردم!
ای کاش یکی خانه داری یا زن خانه بودنو معنی کنه.
آدم حتی اگه تنها زندگی کنه چه مرد باشه وچه زن باید یاد بگیره چطور از خودش مراقبت کنه که بتونه بیشتر به مردم سود برسونه.باید مزایا ومضرات خوراکی ها رو بشناسه.با مواد شوینده آشنایی داشته باشه و یاد بگیره چطور کار کنه که کمترین وقت رو تلف کنه.این اصلا ربطی به زن یا مرد بودن نداره.اگه قراره زنها معلم یا مهندس یا……. بشن حق دارن همون وقتی رو برای کارشون بذارن که یه مرد می ذاره.نه اینکه بعد از کار بیرون باز بیاد کار خونه کنه وهیچ استراحتی نداشته باشه.
از طری هم دختر های گل یا آقا پسر هانباید فکر کنن مامان جونشون باید همه کارهای اونها رو بکنه.
همه اینها قبول.
این ربطی به پیاز سرخ کردنو وغذاهای خوشمزه درست کردن نداره.
کار درست اینه که بار زندگیمونو خودمون برداریم چه مرد باشیم وچه زن
مهتاب جان اینکه زنها بتونن چند کاررو با هم بکنن قبول .ولی یه طوری نباشه فشار کار همین زنها رو به ادمهای غرغرو تبدیل کنه
فکر کنم بچه ها وهم شوهر ها دوست دارن خورشت قیمه خوشمزه رو نخورن در عوض مامانشون یا همسرشونو خسته وبی حوصله وبداخلاق از فشار کار زیاد نبینن
پرواز جون ممنون از نظرت. درسته زن ها نباید از این نکته غافل بشن. اتفاقا تازگی ها یه فیلمی دیدم که خیلی برام جالب بود و موضوعش هم به بحث ما می خورد. اسم فیلمش «پاتو زمین نذار» بود.
پیشنهاد می کنم این فیلم رو ببینید.
سلام،من ارشد ادبیات میخونم و تازه عقد کردم،موافقم که از ته دل آَشپزی کردن خیلی خیلی شیرینه،من انقد موقع آشپزی حواس پنجگانه م قوی میشن که کیف میکنم،زن خونه بودن هم خیلی دوست داشتنیه، ولی راست میگن که یه کمم به آقایون توصیه کنید کار خونه یاد بگیرن،وقتی من مریض میشم مجبورم خودم برای خودم سوپ بپزم یا خودم مثلا پونه دم کنم چون شوهرم هیچی بلد نیست! در ثانی خانوما باید بتونن برای خودشونم وقت آزاد داشته باشن،خوب نیست سر چهل سالگی افسردگی بگیریم که!