اکسیر محبت به اهل بیت
پیوسته و به تکرار شنیدهایم که محبت به اهلبیت اکسیری است که جوهرهی وجودی هر انسانی را فضیلت بخشیده و آن را زرین میسازد. به عنوان ضمیمه موضوع دیگری طرح میشود که در کنار محبت میبایست رفتار آن بزرگواران را الگو قرار داد تا به سرمنزل مقصود رسید. خلاصه این دوگزاره پیشنهادی برای مدل زندگی موفق و دیندارانه، محبت به معصومین همراه با تبعیت در رفتار آنهاست. بر فرض پذیرش این دو نکته که اتفاقا از مسلمات شیعه هم هست، این پرسش مطرح میشود که به طور کلی سرچشمه محبت و پذیرش فرد یا افرادی به عنوان الگو و اسوه چیست؟
اگر پاسخ این پرسش کلی را بیابیم به حتم میتوانیم آن را تعمیم داده و در مورد موضوع محبت و الگوسازی اهلبیت نیز تسری دهیم. در نتیجه پاسخ این پرسش به نحوی در یافتن سیر زندگی دیندارمدارانه شیعیان تاثیری مستقیم داشته و از همین جهت اهمیت بسزایی پیدا میکند.
شناخت، پشتوانه محبت
محبت بی شک نتیجه «شناخت» است و محبت بدون پشتوانه شناخت در حقیقت محبت به آنچه باید باشد نبوده، بلکه به آن «چیز» دیگری است که فرد «بدل» از «اصل» برای خود ساخته و پرداخته است. او در این فرض نسبت به همان «شناخت وهمی» نیز محبت می ورزد. اگر شناخت نسبت به یک فرد در حد تنها یک اسم باشد فقط نسبت به زیبایی یک اسم می توانیم علاقه پیدا کنیم و اگر تنها یک نکته اخلاقی یا رفتاری از کسی دیده باشیم با توجه به کیفیت و ماهیت همان یک رفتار و به همان نسبت می توانتیم شناخت و محبت داشته باشیم.
محبت واکنش است نه حرکتی ابتدایی
لازم است توجه شود که محبت، یک رفتار نیست که اگر دستور به آن داشته باشیم و یا از ما خواسته شده باشد بتوانیم آن را «انجام» دهیم. بلکه محبت حالتی واکنشی است که می بایست با «ایجاد» مقدمات آن که همان شناخت باشد آن را در وجود خود نهادینه سازیم. دستور ویا تشویق به محبت و مودت در حقیقت توصیه به شناخت وآگاهی از رفتار و منش و یا زندگی و سلوک اسوه است.
حضرت زهرا(س) ما
مسئله فوق کاملا در بحث ما نیز به طوربین و روشن پیدار می شود. فی الواقع اگر پشتوانه وجودی محبت را «شناخت» بدانیم نسبت کثیری از مدعیان محب بودن حداقل در موضوع محبت به حضرت زهرا(س) – و متاسقانه بسیاری از دیگر معصومین(ص)- محبتی همراه با «وهم» داشته و در حقیقت بخاطر اینکه «شناخت جامع و کاملی» از این بزرگ بانوی اسلام ندارند محبتشان نیز به همان میزان نمی تواند محبتی واقعی باشد. در نتیجه آن عشق و علاقه ای که نیز از این گروه مشتاق اما جاهل به شناخت نسبت به آن حضرت (س) دیده می شود در حقیقت عشق و علاقه به حضرت زهرا(س) نبوده و علاقه به آن چیزی است که خود «جایگزین» آن حضرت کردهاند. آن جایگزین را هم با توجه به علاقه و سلیقه خود به شکل های محتلف تصور کرده و هر یک به آنی عشق می ورزند که در ذهن خود ساخته اند.
مشکل ما و خلاصه شدن زندگی اسوه در چند داستان
اما علت پیدایش این نقیصه و مشکل در فرهنگ دینی ما چیست؟ یافتن پاسخ این مسئله نگاهی به آموزه های رائج مذهبی بین مدرسین و مبلیغین است. اگر بخواهیم شناخت متوسطی که در کتاب های درسی آموزش و پرورش برای دانش آموزان و محتوای اکثر منابر و خطبه های منتشره از رسانه ملی که هر دو از اصلی ترین مراجع تبلیغی دینداری عموم است را استقراء کنیم چیز چشمگیری از آن چه می تواند پایه های شناخت در خصوص معرفت به حضرت زهرا(س) باشد را بیش از چند موردی که در این بخش به آن اشاره می کنیم نمی یابیم.
۱. پرستاری از پدر پس از برخوردهای خشن با حضرت (ص) در مکه که به طور خیلی خلاصه و کوتاه است.
۲. داستان گردنبد پربرکت حضرت
۳. ماجرای صدقه دادن لباس در شب عروسی
۴. انتخاب همسر نمونه و قناعت به مهریه و جهیزیه مختصر
۵. دعا برای همسایگان و جمله معروف الجار ثم الدار
نکته مهمی که در همین چند مثال یافت می شود درجه بندی اهمیت این داستان ها است. شکی نداریم که فاطمه زهرا(س) خیره النساء العالمین است. اما این بهترینی را تنها و بدون اشاره به مصادیق کافی با توجه به صداقت گوینده آن که معصومین باشند پذیرفته ایم. متاسفانه مبلغینی که وظیفه آشنایی مردم را با این بزرگواران و به خصوص حضرت زهرا (س) داشته اند – که به نیکی عنوان می کنند بهرین الگوی زن مسلمان آن حضرت (س) است- نمونه های کافی از رفتار ایشان را معرفی نکرده اند. در این چند مثال نیز یا اینکه در شایستگی و بایستگی آن ها شکی نیست اما در حدی از رفتار فوق العاده ای هم نیست که بتواند جبران کمیت مصادیق برای الگو سازی را جبران کند. توضیح این مطلب آن است که لازمه الگو سازی برای رفتار یک دوره کامل زندگی، تعداد قابل توجهی از مصادیق و یا معیارهای کلی از یک زندگی فرد یا افراد معرفی شده به عنوان الگو و یا الگویان است. در این چند داستان منسوب به حضرت(س) نمی توان برای یک عمر زندگی که دوران و احوال مختلفی را شامل می شود الگو گرفت.
زهرای(س) واقعی واقعا الگوست
ما شک نداریم «زندگی واقعی» حضرت زهرا(س) می تواند در طول تاریخ برای تمامی زنان و دختران و حتی فراتر از دید جنسیتی برای همه مردم «الگویی» تام و کامل باشد. ولی آن چه الان از حضرت (س) معرفی می شود وجدانا در حد کفایت برای آن مدل از الگو نیست و فقط شان یک بانوی مسلمان فاضله است. این شان هم انحصاری به خانم فاطمه زهرا(س) نداشته و شاید نمونه های مشابه بسیاری را بتوانیم برای آن بیابیم. این جاست که نوک پیکان انتقاد نه به مردم که به دستگاه های تبلیغی و مبلغین مذهبی و آنان که در طول زمان از حضرت (س) برای ما تنها این چند ماجرا را گفته اند نشانه می رود.
شهادت اسوه مهمتر از زندگی است؟
بحث دیگری نیز که مخصوصا در ایام فاطمیه که دو دوره نیز در مریدان محبت به اهل بیت (ص) به سوگ شهادت آن حضرت(س) می نشینند مطرح می شود، توجه فوق العاده به شهادت حضرت (س) است. دقیقا همان مدل نگاهی که به فرزند عزیزشان شده والگو سازی از حسین (ع) در دهه اول محرم و بلکه تنها در تاسوعا و عاشورا محصور می شود. این مدل نگاه نیز در فاطمیه دقیقا در حال تکرار است. هر چقدر آنان که وظیفه معرفی ایشان را داشته اند در شناخت «زندگی» حضرت فاطمه (س) که می تواند الگوساز باشد ضعیف عمل کرده اند در مقابل مرثیه سرایان از نقش واکنشی آن حضرت که مظلومیت است بسیار خوانده و اشک ها روان ساخته اند. در این ماجرا نیز توحه نشده است که آن چه می تواند منشاء الگو باشد رفتار و واکنش های اردای است نه صرف مورد ظلم و ستم واقع شدن. چرا که در مصبیبت های ائمه (ص) نیز می توان با توجه به مسیر انتخابی ایشان در رفتار و منششان الگوسازی ها کرد که متاسفانه باز در ماتم ها بدون اشاره به رفتارالگوساز حضرات معصومین(ص)، تنها به سوگ مینشینیم. شکی نداریم که پس از «شناخت»، محبت در وجود مریدان به اهل بیت شکل می گیرد و به سوگ نشستن حتی پس از گذشت هزاران سال از یک واقعه جانسوز و در غم محبوب امری عادی است. اما اگر شناختی حاصل نشود و طبیعتا محبتی واقعی پدید نیاید دیگر این سوگ و عزا چه لطفی خواهد داشت؟