در ماه جمادی الثانی هم شهادت مظلومانه زهرا (س) است و هم ولادت آن بانوی مکرّمه که بنام «روز زن» نیز نامگذاری شده است. میلاد حضرت فاطمه (س) و روز زن بهترین فرصت برای گرامیداشت جایگاه بانوان است.
امروزه بر کسی پوشیده نیست که همهی مردم به نوعی گرفتار تجملات و اسراف در تهیه لباس و وسائل زندگی و در ریخت و پاش در مهمانیها شدهاند. به قدری چشم و همچشمی فراوان شده که جلسات عروسیها و حتی جلسات روضه و ختم و رفتن بر سر مزار نیز به نمایشگاه لباسها و زیورآلات تبدیل شده است؛ مراسم روز زن و ادای احترام و گرامیداشت زنان نیز از این قاعده مستثنی نیست.
در برخی منازل «روز مادر» با «روز زن» و «روز مادر زن» فرق میکند !
یک هفته قبل از روز زن:
با صدای بلند حرف میزدند. از در یک طلافروشی خارج شدند. زوج جوانی بودند که به نظر میرسید زمان زیادی از ازدواج آنها نمیگذشت. جلو میروم از آنها سئوال میکنم:
«برای روز زن خیال دارید برای همسرتان چه چیز بخرید؟؟»
مرد با خنده جواب میدهد:
«میبینید که. داریم از طلا فروشی میآییم…»
ادامه میدهد: «خانم یه گردنبند پسندیدند، خب یعنی از چند ماه قبل قولش را گرفته بودند برای روز زن که برایشان بخرم.»
از طرز صحبت کردنش تعجب میکنم اما بابت خرید کادو تبریک میگویم و میپرسم که برای مادرتان چی خریدید؟
«راستش برای مادرم و برای مادر خانمم هم قرار هست که خانم دنبال خریدش باشد»
برای مادرتان خیال ندارید از همین گردنبندها بگیرید؟
«خب … دوست دارم که بتوانم برای مادرم هم گردنبند بگیرم، بالاخره مادرم بیش از اینها برایم زحمت کشیده . اما فعلا توانش نیست»
در این لحظه خانم رشتهی کلام را در دست گرفت و گفت:
«خب تنها مادرشوهرم که نیست. مادر من هم هست و باید فکر باشیم که دو تا کادو شکل هم بگیریم.»
با تبریک مجدد بایت روز زن از آنها جدا میشوم.
کدام مادر؟!
دو خواهر به همراه مادر خود برای خرید به مرکز خرید آمده بودند. از یکی از دخترها سئوال کردم برای روز مادر برای مادر و مادر شوهر خود کادوی یکسان تهیه میکنی؟
« بله. من هر دو را به یک اندازه دوست دارم و برای هر دو یکسان کادو میخرم»
خواهر دوم معترض میان ادامهی صحبت خواهرش پرید و گفت:
«همسر من وقتی ۱۴ ساله بوده مادرش را از دست داد. من هرگز نمیتوانم بپذیرم که مادر و مادر شوهر یک جایگاه در دل انسان داشته باشند. من اگر مادر شوهرم هم زنده بود دوستش میداشتم اما کادویی نمیگرفتم که مثل کادوی مادرم باشد. او مادر شوهر است و این مادر»
قبل از طرح سوال بعدی من خواهر اول به صدا در آمد و گفت:
«ببخشینها… خب مادر تو برای همسرت، مادر زن هست و مادر شوهر تو برای او مادر. شاید خب او هم دلش بخواهد که برای مادرش کادوی بهتر بگیرد. پس همان بهتر که کادوها یکسان باشد تا دلگیری پیش نیاید.»
در سکوت مادر و ادامهی جر و بحث دو خواهر از آنها جدا شدم.
و اما انگار دختر خانمها مقام مادر را بیشتر ارج میگذارند:
سه تا دختر مدرسهای بودند و از یک مغازهی عطر فروشی و بدلیجات خارج شدند.
«بچهها! برای ماماناتون چی خریدین؟»
با خنده و پر سر و صدا جواب دادند . البته هر سه با هم…
«یکی گفت: من برای مامانم روسری خریدم. آن دیگری شیشه عطر کادو پیچ شده را نشان داد و نفر سوم یک سرویس بدل و گفت مامان من بدلیجات دوست داره»
بچهها چه مقدار هزینه کردید برای خرید کادو؟
بالاترین قیمت را میان آن سه نفر دختری پرداخته بود که ۵۰۰۰ تومان بابت سرویس بدلی جات داده بود.
با همان خنده و سر و صدا دور شدند.
یاد گروهی از پسرها افتادم که وقتی از آنها سئوال کردم برای روز مادر چی خریدین، با تمسخر و خنده عنوان نمودند که «هیچی»
روز زن یا روز جبران کسریهای منزل
دو نفر بودند. دو آقا پسر که با خنده طول پیادهرو را طی میکردند. خواستم که برایم بگویند برای روز مادر چه چیز خریدند؟
چند لحظهای با تعارف به همدیگر برای دادن جواب، قصد سر کار گذاشتن من را داشتند.
« راستش بابام برای روز مادر قراره از طرف همهمان اطو بگیرد. خب آخه اطومون سوخته»
با صدای قهقهه ی آن دیگری از او میخواهم که بگوید خودش چه کرده است.
«خب من که هنوز زن ندارم. وقتی زن گرفتم هم برای مادرزنم میخرم و هم برای زنم و هم برای مادرم و تلافی میکنم.»
پسران مجردی که خوب برای مادر خرید میکنند
وارد طلافروشی میشوم و از آقای فروشنده میخواهم که برایم بگوید در چه ایامی از سال فروش آنها زیاد میشوم.
«والله معمولا طلا فروشی جزء کسبهایی هست که بالا و پایین داره. حالا به رکود قیمت و این حرفها کار ندارم اما معمولا شب های عید و روز مادر ما فروش خوبی داریم»
خریداران طلا در روزهای مادر معمولا چه اقشاری هستند؟
با خنده: «خب مشخص هست. خانمها هستند. که با همسرانشان میآیند و برای روز زن طلا بر میدارند. بعضی برای خودشان میخرند و عدهای از خانمها هم برای مادرانشان.»
یعنی خانمها خودشان برای خودشان طلا میخرند!؟
«خب بعضیها خودشان از همسرانشان پول میگیرند و میآیند برای خرید. عدهای از خانمها برای مادرشان خرید میکنند و تعدادی هم خود آقایون هستند که برای مادران و یا خانمشان خرید میکنند»
پسران مجرد چی؟
«بله. ما داریم مردها و آقا پسرهای مجردی را که برای مادر خود طلا میخرند»
بالا نشینها و پایین نشینها
کنار پاساژ علاءالدین دوتا دختر و یک پسر که کنار هم راه میرفتند و یک مقدار هم عصبانی بودند توجهم را جلب میکنند.
«بچهها به من میگوئید که برای روز مادر برا مادرهایتان قرا شده چی بگیرید؟»
دختری که سنش از آن دو نفر بیشتر نشان میداد جواب داد:
« مادرهایمان نه..ما سه نفر خواهر و برادریم و پولهایمان را روی هم گذاشته و آمدیم برای مادرمان گوشی بخریم. گوشی دستش خیلی بیکلاس شده.»
خب اما انگار عصبانی شده بودید. موضوع چیه؟
آن یکی خواهر نگاه چپ به برادر انداخت و گفت:
«خب ما دو تا میگوئیم اگر برادرمان پول بیشتر بدهد میتوانیم گوشی گرانتر بخریم اما ایشان پول نداشتن را بهانه می کند»
از آنها در خصوص قیمت گوشی که در نظر گرفتهاند سئوال می کنم و با شنیدن مبلغ گوشی یاد آن دختر بچه ها افتادم.
و آن دیگری …
بیرون مترو دنبال دخترها میدوید و ملتمسانه از آنها میخواست که از او جوراب بخرند.
آقا کوچولو، خیال داری برای مادرت برای روز مادر چه چیز بگیری؟
« من آقا کوچولو نیستم و بزرگ شدم. بعد هم اینکه من برای مامانم خیلی دلم میخواست که یک ماشین لباسشویی بخرم تا لباس های روغنی بابام را با آن بشوید اما پول ندارم و حالا میخواهم برایش یک بلوز بخرم. از همانها که برق میزند. از همان برق برقی ها.»
به دنبال یادآوری بلوز برق برقی ، چشمانش برق زد. او را با دنیای برق برق خیالش تنها میگذارم.
روز زن، یا روز نمایش قدرت و تجمل!
مدیر یک مرکز آموزشی بود و با حدود چهل سال سن، از رنگ تجمل گرفتن روز زن و روز مادر شاکی بود.
«همسر من دقیقا یک ماه قبل از روز زن پارسال باغچهای در دماوند برایم خرید. من بسیار سپاسگزار او بوده و هستم. در شب تولد حضرت زهرا (س) و روز زن پارسال ما مهمانهای زیادی داشتیم. وقتی شب به منزل آمد و یک جعبه شیرینی به همراه یک شاخه گل به من به مناسبت این روز هدیه داد، چشمان خواهر و مادر و برادر و زن برادرم گرد شد. هر کدام تکهای میانداختند. کم مانده بود اشک من را در بیاورند. به آنها توضیح دادم که همسرم هنوز یک ماه نشده که برای من آن زمین را بعنوان کادو خریده است. اما انها حرفم را قبول نمیکردند و میگفتند که این توهین است و باید مجددا برای امشب برایت کادو میگرفت. خیلی سعی کردم که از همسرم دلگیر نشوم و تحت تاثیر صحبتهای آنها قرار نگیرم. اما خب آن حرفها خواهی نخواهی تاثیر خود را میگذارد. این روز برای بعضیها تبدیل شده به روز نمایش قدرت و تجمل.»
مادران فراموش شده ..
خیابان های فرعی سمت میدان توحید را پشت سر میگذارم و میرسم به همان مرکز …
بر سر در آن نوشته «امروز اولین روز از ادامهی زندگی من است.»
داخل حیاط بزرگ و سرسبز آنجا میشوم. خانمی سفیدپوش، ویلچر یک حانم پیر را میگرداند. میروم جلو تا از آن خانم سئوال کنم که با تذکر پرستار متوجه شدم که آن خانم نمیتواند حرف بزند. متوجه حرفها میشود اما قادر به تکلم نیست. او را بوسیده و روزش را تبریک میگویم.
به سراغ جمع خانمهایی که در تراس نشستهاند میروم و از آنها شاید بیرحمانهترین سئوال عمرم را میپرسم و در خصوص «روز مادر» از آنها جویا میشوم.
زهرا خانم:
«بچه های من همیشه روزهای جمعه میآیند. خب گناه دارند. من انتظار ندارم که من را ببرند خانههایشان (همینطور که صحبت می کند اشک چشمانش را پاک میکند). زن مردم هستند و من توقع ندارم.»
محبوبه خانم:
«بچههای من خارج نشین هستند و همیشه چند روز مانده به روز مادر کادو و کارت پستال برایم میفرستند. همین که بدانم شاد هستند کافی است»
لیلی خانم که شاد و سر حال تر از بقیه نشان می داد گفت:
«پسر من قول داده که برای روز مادر من را چند روز به منزل ببرد»
خانمی که صحبت نمیکرد توجهم را به خود جلب کرد و سئوال کردم: شما چی مادر؟
بقیه ی دوستان به جای او پاسخ دادند:
« فرزندان او به دیدنش نمی آیند»
بیش از آن طاقت ماندن نداشتم.
نمیدانم کسی یادش مانده که مادر دنیای مهر و محبت و صفا است و جدای از تعلقات دنیای مادی، نیازمند مهر و محبت و توجه فرزندان خود است یا نه.
کسی یادش مانده که مادر تمام سختیها را به جان خرید تا فرزندش آسوده باشد ؟
کسی یادش مانده ..
مادری در سرای سالمندان چشم انتظارش است.