مهرشاد شبابی همسر فرماندهی سابق سپاه پاسدران انقلاب اسلامی، سردار رحیم صفوی استکه البته خودش به شخصه دارای سمتها و مسئولیتهایی از جمله مسئول دفتر امور زنان و خانوادهی سپاه پاسدران، مدیر مسئول چندین فصلنامهی مطالعاتی و تحقیقاتی و نشریاتی چون شمیم، نساء و چندین سایت مانند سایت خانوادگی شمیم و نونهال است.
علاوه بر همهی اینها مدیر مسئول نشریهی دختران نیزاستکه به قول خودش این نشریه هیچ ارتباطی به سپاه ندارد و کاملا مسقل و وابسته به یک موسسه فرهنگی است که این موسسه هم نه ردیف دارد و نه یک قران بودجهی غیر مردمی. در واقع نشریهی دختران با کمکها مالی چند خیر فرهیخته منتشر میشود و این هم دلیلی است برای تیراژ پایین آن… و با وجود همهی فعالیتهای فرهنگیای که داشته و دارد معتقد است در عرصهی فرهنگی آن قدر کار باید انجام داد که هنوز ما اندر خم یک کوچهایم.
خانم دکتر شبابی که فارغ التحصیل حقوق بین الملل است در سال ۱۳۳۸ متولد شده و با سردار صفوی و سید حمزه و حنانه سادات و سید حمید و هانیه سادات زندگیای آرام و با هدف دفاع از نظام و ارزشهای آن میگذرانند.
کار در خانه را با وجود تعدد مسئولیتهایش به عنوان عشق و محبت و البته تقسیم کار و آموزش تعهد و مشارکت برای اعضای خانواده، خودش انجام میدهد و این فعالیت در خانه را به عنوان رفع خستگی کار در بیرون از خانه میداند. برای نظامی بودنش تعاریفی دارد و برای مدیر مسئولی نشریهای چون دختران حرفهایی که قرار نیست همین جا بگوییم. خودتان بخوانید و بیشتر بشناسیدش…
ساعت ۱۰ و ۱۰ دقیقه صبح یک روز کاملا سرد زمستانی و یک گفت و گوی کمی تا قسمتی داغ چارقدی!
– شما یک نظامی خانم هستید یا یک خانم نظامی؟
هر دو. من با مردی ازدواج کردم که از همان اوایل یک مجاهد فی سبیل الله بود. از همان زمانی که در لبنان میجنگید و شاید یکی از دلایل انتخاب من، همین ویژگی ایشان بود. خود من هم از همان اوایل انقلاب در سپاه شروع به کار کردم. چون احساس میکنم سپاه میتواند پشتوانهی انقلاب باشد و از منظر دیگر سپاه یک مجموعهی دفاعی، فرهنگی و عقیدتی است. من و همسرم چنین دیدگاهی نسبت به سپاه داریم ولی نظامی بودن به هیچ عنوان وجههی پررنگ کار ما نیست. نظامی بودن فقط یک وسیله برای حفظ آن هدف مقدس است. یک وقت میتوان از ارزشها و آرمانها دفاع کرد و وقتی دیگر در قالب آموزش و یادگیری است. وجه دیگر آن، نظامی بودنش است که به ذهن همه متبادر میشود وگرنه اجازه بدهید من اصلاح بکنم؛ خودم را یک مدافع میدانم؛ کسی که سعی میکند از سنگرهای ارزشی دفاع بکند.
– چه قدر منصب شما به عنوان رئیس زنان سپاه پاسدران مربوط به رابطهی شما با فرماندهی سپاه که همسرتان بودند، دارد؟
ببینید من ادعایی ندارم که برای این مسئولیت مشخص، هیچگونه ارتباطی نبوده است. خب طبیعتا یک ارتباط مستقیمی وجود داشته ولی دلیل نمیشود همهی فعالیتها و رسیدن به موقعیتها و مسئولیتهای اجتماعی من لزوما مرتبط با همسرم باشد. من قبل از ازدواج هم فعال بودم. در آن زمان من به عنوان اولین زن نماینده در شورای شهر حوزهی انتخابی خودمان فعال بودم. و قبل از انقلاب هم در بسیاری از مسئولیتهای غیر رسمی که در سازمانهای انقلابی آن زمان بود، حضور داشتم و مسئولیت پذیرفته بودم و بعد هم که مسئولیتهایی در عرصه فرهنگی داشتهام و در کل مسئولیتهایی که داشتهام هیچکدام مربوط به شخصیت حقیقی و حقوقی همسرم نبوده است ولی مشخصا این موردی را که شما نام بردید بیربط نبوده؛ که آن هم به دلیل شناختی که از سوابق من داشتند انتخاب شدهام. ضمن این که ایشان ترجیح میدادند در فضایی که وجود داشت مشاور خودشان را در امور زنان و خانواده، همسر خودشان باشد که خب آن صدق و سابقهی کاری لازم را هم من داشتم.
– قبل از شما چه کسی این سمت را داشت؟
هیچکس. این یک سمت ابداعی بود.
– پیشنهاد خودتان بود یا آقای صفوی؟
بر اساس یک بازرسی که به دستور فرماندهی سپاه وقت صورت گرفته بود، وضعیت موجود خواهران سپاه و خانوادهها مورد بررسی قرار گرفت. بعد احساس شد نیاز به تشکیلاتی است که تمام دغدغهاش، ارتقای وضعیت فرهنگی خانوادهها باشد که به صورت ویژه هم کار کند؛ که این تشکیلات شکل گرفت. البته من در جلسات طرح و برنامهریزی این تشکل حضور داشتم و نهایتا در جمع به این نتیجه رسیدیم.
– چه قدر قبول دارید که سپاه –حالا در حوزهی کاری خودتان– از نظر فرهنگی اهمال کاری کرده است؟
من اسمش را اهمالکاری نمیگذارم؛ اما اعتقاد دارم گاهی سلیقهای عمل شده است.
– مگر مسئلهی فرهنگی یک ملت و یک تمدن آن هم مثل ملت و تمدن ما میتواند بر مبنای سلیقهی افراد تعریف شود؟
باید بازتر نگاه کرد. من این را بگویم و امیدوارم حمل به تعصب من نشود؛ از آنجا که سپاه جوشیده از انقلاب است و از متن مردم برخواسته، شاید مردمیترین نهاد باشد. چون با انقلاب رشد کرده و با انقلاب نفس میکشد و یک پشتوانهی قوی برای حفظ انقلاب اسلامی به شمار میرود و اصلا وظیفهاش هم حفظ دستآوردهای انقلاب اسلامی است؛ که اینها همه امتیازات ویژه و برجستهای هستند. خب در هر صورت سپاه هم یک نهاد فرهنگی و نظامی است و ممکن است در مصادیق مختلف، برداشتهای مختلفی هم داشته باشیم ولی به هر جهت بهنظر من قشنگترین حرکات و فعالیت های فرهنگی را سپاه دارد.
– چه قدر همکاری با آقای جعفری نسبت به آقای صفوی تفاوت دارد؟ در حوزهی کاری کدام را بهتر میبینید؟
الان نمیتوانم خیلی مشخص بگویم. به این خاطر که سپاه یک سازمان با قوام و انسجام است که خیلی از کارها بر اساس همان سازمان در حال جلو رفتن است، بنابراین زود است قضاوت کنم. اما طبیعتا آن موقع فرصتهایی داشتم که شاید هم صحبتی بر روی مسائل بیشتر وجود داشت؛ که حالا این فرصتها کمتر شده است.
– با توجه به اینکه در خانهی شما، پدر و مادر هر دو نظامی هستند، محیط خانه تا چه حد نظامی شده است؟
ببینید ریشهی نظامی از نظم گرفته میشود که خانوادهی ما خانوادهی منضبطی هستند؛ البته من روی واژه مغلطه میکنم ولی به آن مفهومی که واقعا مد نظر است؛ خیر! برای اینکه خطها در خانوادهی ما خیلی خوب ترسیم شده است. یک فرد نظامی تنها در آن هنگام که با دشمن مواجه میشود در آن قالب نظامیگری است نه با خانواده و یا اجتماع. اتفاقا یک نظامی، نمونهی بارز «رحماء بینهم و اشداء علی الکفار» است. هر اندازه که شدت عملش برای کفار و دشمنان شدیدتر است قاعدتا رحمانیتش نسبت به رحماء که همان افراد جامعه و همدینانش هستند بیشتر است؛ که حالا در خانواده این به طریق اولی خواهد بود.
– پس برویم سراغ رحماء بینهم! شما همهی مطالب درج شده در نشریهی دختران را میخوانید؟
حداقل مجبور میشوم سه دور بخوانم.
– آنوقت این مطالب چگونه برای چاپ تایید میشوند؟
من ایدهی خاصی برای نشریهی دختران داشتم؛ نه تنها نشریهی دختران بلکه سایر نشریاتی که از نظر فکری و ایده روی آنها سرمایهگذاری کرده و کار میکنم هم همینطور است. مشکلی که خیلی از اوقات من میبینم، این است که کسانی که در عرصهی فرهنگی و مطبوعاتی سیاستگذاری میکنند، آن ارتباط منطقی که باید با گروه هدف داشته باشند را ندارند و علیرغم زحماتی که کشیده میشود، عملا بخشی از زحمتها و هزینهها به هدر میرود. دغدغهای که من از همان اول داشتم این بود که اگر مدعی این هستم که برای گروه خاصی کار میکنم، آن گروه خاص باید در این فعالیتها شریک و سهیم باشند و باید ما نیازهای این گروه و دغدغههایشان را بشناسیم و نباید همهی مسائل را از زاویهی دید خودمان ببینیم که در این صورت به خطا رفتهایم. تمام تلاش من در دختران هم همین بوده است و البته سردبیر را انتخاب کردم اما گروهی که قلم میزنند و طرح و ایده میدهند را یک مقدار بازتر گذاشتهایم(!) اولا جزء جوانان باشند و هم اینکه از گروههای مختلف جامعهی ما باشند به عبارتی افراد مختلف کار کنند نه طیف خاصی؛ اگر ادعای این را داریم که برای کل دختران کار میکنیم؛ که حالا نوع قلمشان برایم خیلی مهم است و دقت نظر خاصی هم روی آن دارم.
– ولی به نظر میرسد چندان هم کل دختران در نظر گرفته نشده است؛ گویا نشریهی دختران برای دخترانی با آب و رنگهای متضاد با مبانی اسلامی و ایرانی که در ظاهر و محتوای مطالب نشریه هم بسیار دیده میشود منتشر میشود؛ اینطور نیست؟ ببینید! من خودم یک خانوادهی مذهبی دارم. دختران بسیار مذهبیای هم دارم؛ چه ظاهری و چه اعتقادی. اما خودم این اعتقاد را دارم که تمام جامعه مانند دختران من نیستند. ما باید باور داشته باشیم که کل جامعه آنی نیست که منطبق بر اعتقادات و ایدهآلهای ما باشد و باید بپذیریم که دختران این جامعه با هر ظاهر و هر تفکری دختران ما و جزء این جامعه هستند. میدانید به نظر من یکی از علل پیروزی انقلاب این بود که امام راحل ما نیامد یک خطکش بردارد و خوبها و بدها را جدا کند. ایشان یک فضای وسیعی ایجاد کردند و در حقیقت به همه اجازه دادند وارد میدان شوند. ما باید در عرصهی فرهنگی هم این ظرفیت را در خودمان ایجاد کنیم و البته این باور را هم ایجاد کنیم که افراد در جامعهی ما با دیدگاههای متفاوتی هستند. این یک مسئله؛ و مسئلهی دیگر این که الزاما آن کسی که شاید ظاهری دارد که ما نمیپسندیم(!) دلیل آن نمیشود که درونش هم مسئلهی خاصی داشته باشد. بعد هم فکر میکنم آن گروهی که در محیطهای مذهبی بزرگ شدهاند، باورهای مذهبی را خیلی خوب فرا گرفتهاند و به یک درجهی رشد خوبی هم رسیدهاند و حالا هنر واقعی ما این است که روی افرادی کار کنیم که باید یکسری مسائل را یاد بگیرند و در واقع در میان راه هستند؛ وگرنه برای دختران مذهبی و محجبهی ما که جاهای دیگری هم وجود دارد مثل حوزههای علمیه و خیلی جاهای دیگر(!) که برای اینها مطلب دارد و اینها هم استفاده میکنند. من با این هدف این گروه را انتخاب کردهام و هر چه که جلوتر میرویم هم از این گروه راضیتر هم میشوم. دخترانی با فطرتهای پاک و فضای فکری پاک که حتی خود من هم گاهی از همین گروه الهامات خوبی را گرفتهام. این را هم اضافه کنم که هر کسی مستقیم با شعار دینی نمود پیدا کرد این نیست که لزوما صحبت دینی را هم میگوید. ببینید بحث دینی به این معنی نیست که ما اول صحبتمان را با قال الباقر و قال الصادق آغاز کنیم. دین آنچه که به ما میآموزد زندگیای است توام با آزادگی و اخلاق محوری. مسائل دینی را نمیتوان مانند یک آمپول به افراد تزریق کرد. چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید. در مسایل دینی التزاماتی وجود دارد که باید این سلسله مراتبش طی شود و در واقع نشریهی دختران هیچ چیز ضد دینی ندارد و آن چیزی را که نباید داشته باشد هم همین مسائل ضد دینی است که خب ندارد. بحث تبلیغات یک بحث کاملا ظریفی است که ما باید مواظب باشیم مسائل زیبای دین را طوری عنوان نکنیم که موجب دینگریزی شویم. دین در بطن و متن زندگی است. دین وسیله نیست بلکه هدف است. متاسفانه در خیلی از موارد از دین به عنوان یک ابزار استفاده میشود و اجازه بدهید با نگاه هدفگرایی به دین، ابزارهایمان همان ابزارهایی باشند که در خود جامعه معمول(!) است؛ ولی هدف را گم نکنیم.
– خود شما فکر نمیکنید با این نوع نشریاتی مانند دختران، ممکن است همین هدف متعالی گم شود؟ این نوع فرهنگسازی حتی برای همان قشر دختران مورد هدف شما هم دارای مشکل نیست؟
-ببینید باید در مورد نشریهی دختران موردی حرف زد.
خب مثلا من یادم میآید در یکی از شمارههای دختران، مطلبی برای چاقی و لاغری درج شده بود که بعضا با صراحت کلام هم همراه بود. این شاید برای نشریات امروزی جامعهی ما عادی باشد اما وقتی چون شمایی مدیر مسئولی این نشریه را قبول میکنید، این کمی عجیب و حتی دور از انتظار نمیشود؟
– همهی این موارد یک غایتی دارند. اولا این که یکسری مسائل وجود دارد که نیاز و حتی دغدغهی جوانان ما هستند؛ مثل چاقی و لاغری و بحثهای دیگری که حالا ممکن است مثلا دختر من نپسندد چون او در یک فضایی رشد کرده که دوست ندارد این جور مسائل برایش خیلی عریان مطرح شود ولی یک نفری هم هست که میخواهد خیلی مستقیمتر با یک موضوعی برخورد کند؛ در نتیجه باید برای او یک مقدار شفافتر(!) مسائل مطرح شود؛ که این شفافتر هم از یک چارچوب اخلاقی و عرفی خارج نمیشود. مسئله این است که اینجا ما تنها اختلاف سلیقه را داریم، آن هم از زاویهی عرف و گرنه ما در بحث اخلاق و دین هیچگونه اختلاف نظری با گروهها نداریم ولی آن جایی که به منظر عرف بر میگردد چون هر کسی قرائتش بر مبنای عرف خودش تعریف شده است ممکن است یکسری اختلاف نظرهایی هم باشد به ویژه با جامعهی متدینین.
– چه قدر به وجود آمدن این اختلاف نظر با متدینین برایتان مهم است؟
من گاهی اوقات یک مطلب را سه تا چهار بار میخوانم و سعی میکنم خودم را در موقعیتهای مختلف بگذارم و با این که مدیر مسئول فصلنامههای تحقیقاتی و مطالعاتی و نشریات دیگری هم هستم اما انرژیای که نشریهی دختران از من میگیرد گاهی از همهی اینها بیشتر است. بنده اگر قرار بود یک نشریهای تولید کنم که کاملا موافق فضای حاکم در جامعهی دینی باشد کار بسیار راحتی داشتم. من همیشه به خودم متذکر میشوم که قرار نیست الزاما چیزی را که من دوست دارم و تایید میکنم، کل دختران جامعه هم دوست داشته و تاییدش کنند. البته حوزهی دین جداست و بحث من الان سر حوزهی عرف است. عرف زوایای مختلفی را دارد.
– آقای صفوی هم نشریه دختران را میخوانند؟
اینکه بگویم حتما همهی شمارهها را میخوانند خیر! اما پیش میآید که بخوانند.
– و نظرشان؟
آقای صفویمعتقدند که قرار نیست ایشان چیزی را دوست داشته باشند که دختران جامعه دوست دارند ولی قطعا خیلی از موارد هست که ما با هم بحث میکنیم.
– به عنوان موافق یا مخالف؟
ایشان روی بعضی از موارد بحث دارند، یعنی نظرشان مثبت نیست اما این تفکیک را قائلاند که الزاما همهی علائق ایشان، مورد علاقهی جامعه نیست. ولی در کل ایشان موید و مشوق من میباشند.
– مطالب نشریهی دختران تا چه اندازه با معیارهای تربیتی شما برای دختران خودتان منطبق است؟
از نظر تربیتی مغایرتی ندارد ولی روشهای تربیتی فرق دارد، چون همه یکجور نیستند.
– مگر روش تربیتی همان روش واحد اسلامی مد نظر خودتان نیست؟
ببینید اگر بخواهیم روی مسالهی دختران بحث کنیم باید در فضایی کاملا غیر مصاحبهای بیاییم و روی صفحه صفحهاش بحث کنیم که من روی تمام مطالبش هدف دارم. نشریهی دختران یک معجون است که باید آن را کلی دید.
– بله! از نشریهی دختران بگذریم که صفحات مجازی و محدود چارقد هم امکان بیشترگویی نمیگذارد. راستی چرا هیچ یک از فرزندان شما پاسدار نشدهاند؟
ما بیشتر هدفمان این است که فرزندانمان مدافع نظام و ارزشهای انقلاب اسلامی باشند و در واقع یک خدمتگزار باشند؛ و این برای من و پدرشان خیلی مهم است که الحمدالله آن سه فرزند بزرگترمان – و البته فرزند چهارمی که هنوز محصل است-این چنینهستند و این چیزی است که امام و رهبری به آن تکیه دارند.
– و …؟
ای کاش میآمدیم و در این یک جملهی امام (ره) دقت کرده و آن را فصلالخطاب کارهایمان قرار میدادیم:«ما مفتخریم که زنان و بانوان ما پیر و جوان، خرد و کلان، در همهی صحنههای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی حاضر و همدوش مردان و بلکه جلوتر از آنها حرکت کردند و در راه تعالی اسلام و اهداف قرآن کریم حرکت کردند.» این جا چند مسئله قابل بحث است؛ اینکه امام میفرمایند افتخار میکنیم و میبالند و عرصه را برای زنان تنها در یک مورد اشاره نکردهاند و طیف وسیعی را مد نظر دارند؛ هدف این حرکت را هم که اینچنین تعبیر میکنند. از نظر من باید هدف را گم نکرد و حالا چنانچه در راه رسیدن به این هدف هم اختلاف باشد مهم رسیدن به هدف است. مسئلهی دیگری هم که میخواهم بگویم این است که تایید نظام و قانون اساسی ما هم بر این است که دولت موظف است بسترهای لازم برای رشد و شکوفایی استعدادهای زنان را برنامهریزی کرده و فراهم کند. ضمن این که زنان و دختران ما هم باید خودشان را باور کنند که دارای قابلیتهای زیادی هستند و یادمان باشد که اگر چه ما حقهای زیادی داریم اما در مقابل هر حق مسئولیتی هم وجود دارد و باید کفهی حق و مسئولیت را همیشه متعادل حفظ کرد و نیرو را در تولید علم و اندیشه به کار انداخت.
***
با تشکر فراوان از سرکار خانم مهرشاد شبابی که با وجود شلوغی کارهای اداریشان ساعتی از وقتشان را در اختیار ما گذاشتند. این را هم بگویم آن روز مصاحبه، بیشتر خیابانهای منتهی به خیابان انقلاب برای خودروها ممنوع الورود شده بود. از یکی از سربازهایی که مانع از حرکت اتومبیلها میشد دلیل این مسدود بودن خیابانها را پرسیدم. گفت: عدهای از نمایندگان و مردم برای اعتراض به وضعیت خونبار نوار غزه تحصن کردهاند. در دل برای آزادی و البته اتحاد هر چه بیشتر مردان عرب و مسلمان دعا کردم و اندیشهام به یاد جوانانی پر کشید که سالها پیش در همین کوچهها و محلهها و شهرهای کشورمان زندگی میکردند ولی غیرت و حمیت انقلابی و اسلامیشان اگر چه غم نبودن امروزشان را در دل به جا گذاشت اما حضور غرورآفرین همیشگیمان را در جهان به ثمر رساند. همانانی که یا عضو بسیج بودند و یا سپاه، همان ارگانی که برای میزان ارزشش میتوان از حضرت روح الله(ره) یادی کرد که فرمود ای کاش من هم یک پاسدار بودم. و بگذار که دشمن هر چه میخواهد یاوهسرایی کند که این لباس سبز رنگ برادران و خواهران پاسدار ما نشان از سرخی حماسه و دفاعی مقدس برای همیشه را دارد. حرفهای دل زیاد است و در این مسیر پیاده و سرد تنها یاد آمدن مردی از جنس خدا گرمم میکند؛ که آن وقت نه فقط قدس که همهی جهان راهشان از کربلا میگذرد و… باقی خدا و بس!