حسرت؟

– طاهره! می‌خواستم یه کم باهات حرف بزنم ولی می‌ترسم به حرفام بخندی‌!
– چرا بخندم؟ بگو مریم جون
– می‌دونی… مدتیه که ذهنم در‌گیر سوالایی شده که جوابی براشون پیدا نکردم.
– چه سوالایی؟
– طاهره! به نظر تو چرا ما باید تابع این همه قانونایی باشیم که علت به وجود اومدنش رو نمی‌دونیم؟
– مریم جون می‌شه بیشتر توضیح بدی؟

– راستشو بخوای گاهی اوقات وقتی خودم رو با برادرم و کلا با پسرا مقایسه می‌کنم بهشون حسرت می‌خورم؛ چون پسرا آزادی‌های خیلی بیشتری دارند. مثلا توی خونه‌مون من چون دخترم مجبورم برای خیلی از کارهام از خونواده اجازه بگیرم و کسب تکلیف کنم؛ اما برادرم خیلی از من آزاد‌تره؛ هر وقت هم اعتراض می‌کنم مامان بابام می‌گن‌: اگه داداشت رو آزاد‌تر می‌ذاریم به این دلیل هست که اون پسره، اما تو یه دختر هستی… خوبه که برای انجام کارهات بری بیرون و یا این‌که بری کلاس و تحصیل کنی. اما باید همیشه یادت باشه که رفتارت در جامعه با یه پسر باید فرق داشته باشه و از این جور حرفا…
می‌دونی طاهره! مدتیه همش با خودم می‌گم: کاش من یه پسر بودم و مجبور نبودم این همه محدودیت رو تحمل کنم، مثلا وقتی بیرون می‌رم حتما مجبور نباشم لباس خاصی تنم کنم.
و یا این‌که کاش توی یه خونواده دیگه با شرایط و وضع اقتصادی بهتر به دنیا می‌اومدم.
فکر کن! چه خوب می‌شد اگه هر کس وقتی به دنیا می‌اومد خودش تصمیم می‌گرفت و خیلی از چیز‌ها رو خودش انتخاب می‌کرد‌، که بعدا این همه سوال و مشکل براش به وجود نیاد؛ که مثلا چرا من توی این خانواده به دنیا اومدم؟ چرا قیافه‌ی من این شکلیه؟ چرا من دخترم؟ چرا دینم اینه؟ اصلا چرا باید به دنیا می‌اومدم؟
اون‌قدر که این سوال‌ها توی ذهنم تکرار می‌شه دیگه خسته شدم و احساس می‌کنم زندگی داره برام بی‌معنا می‌شه.
باید چکار کنم؟ طاهره! من اصلا نمی‌دونم از کجا و چحوری باید شروع کنم.
– مریم جان! نگران نباش. این سوالایی که گفتی، ممکنه برای خیلی‌ها پیش بیاد… سوالای تو خیلی خوب و جالب هستن.
– چی می‌گی طاهره؟ مسخره‌م می‌کنی؟
نه! اصلا. ببین! سوالایی که ذهن تو رو به خودش مشغول کرده، پرسش‌های خیلی خوبی هستند و البته خیلی مهم؛ که حتما باید براشون جوابی پیدا کنی.
اما اول باید ببینیم کدوم یکی ا‌ز سوالات مهم‌تر از بقیه هست که به نظر من این‌که «‌ما چرا به این دنیا اومدیم» در درجه‌ی اول قرار داره.
چون اگه پاسخ این سوال رو پیدا کنی قسمت مهمی از راه رو طی کردی؛ که من فکر می‌کنم برا یپدا کردن جوابش مهم‌ترین کار اینه که در مورد خداوند شناخت بیشتری کسب کنیم.
همه‌ی ما می‌دونیم خدایی هست و گاهی ادعا هم می‌کنیم که خدا رو می‌شناسیم.
اما در واقع این‌طور نیست، ما اگه سعی کنیم خالق خودمان رو بیشتر بشناسیم اون موقع برامون مشخص می‌شه که هدفش از خلق این جهان چی بوده؟ چرا من رو دختر آفریده و یکی دیگه رو پسر؟ چرا من رو در این خوانواده قرار داده؟
و سوالات دیگه…
البته همه‌ی ما می‌دونیم خداوند با عدالتی که داره همه‌ی نعمت‌ها و استعداد‌ها رو بین بندگانش منصفانه تقسیم کرده.
– من قبول ندارم طاهره. یعنی مثلا این‌که یکی زشت باشه و یکی زیبا، این کجاش عدالته؟
– ببین مریم جان! اگه خدا به یکی از بندگانش ثروت و یا زیبایی نداده، به جاش استعداد‌ها و نعمت‌هایی بخشیده که دیگران ممکنه حتی بهش غبطه بخورند.
سعی کن دید وسیع‌تری داشته باشی و فقط زیبایی‌ها و نعمت‌هایی که ظاهری هستند رو نبینی.
همه‌ی ما می‌دونیم که خدا اون‌قدر مهربون هست که دلش می‌خواد به هر بنده‌ای بهترین‌ها رو تقدیم کنه… اما مشکل این‌جاست که ما فقط نعمت‌های خیلی ظاهری رو می‌بینیم… مثل زیبایی و یا ثروت.
مریم جان! بهتره این قدر خودتو ناراحت نکنی و نگران نباشی! من در حدی نیستم که بتونم برا سوالاتت پاسخ قانع کننده‌ای بدم اما مطمئنم اگه خدا خودش کمکمون کنه می‌‌تونیم با کمک هم برای تک تک سوالات جواب قانع کننده‌ای پیدا کنیم‌، هر چند می‌دونم و می‌دونی که خدا هیچ کاری رو بیهوده انجام نمی‌ده؛ این‌که چرا به قول تو باید تابع بسیاری از قوانین باشیم؟
چرا ما دختریم؟
چرا این دین رو داریم؟
و اصلا چرا به دنیا اومدیم؟