عشق ماهیت انسان را عوض می کند

بسم الله الرحمن الرحیم

عشق واژه ایست نه حقیقتیست که هرگز تمامی ندارد ؛ عشق در بند بند مثنوی مولانا فریاد می زند و اینگونه است که شارحان مثنوی هرچه بگویند کم گفته اند .

عشق قهار است و من مقهور عشق

چون شکر شیرین شدم از شور عشق

دفتر ششم / ۹۰۲

عشق ماهیت انسان را عوض می کند و اوست که شورمندانه انسان را به تحرک وا میدارد . عاشق در برابر عشق فقط سر تسلیم فرو می آورد .

عشق آن شعله است کو چون برفروخت

هرچه جز معشوق باقی ؛ جمله سوخت

دفتر پنجم / ۵۸۸

اگر عشق در وجود انسان قدم نهد ؛دیگر وجود عاشق جایی برای غیر معشوق ندارد . در اینصورت است که

عاشقان را شادمانی وغم اوست

دستمزد و اجرت و خدمت هم اوست

غیر معشوق ار تماشایی بود

عشق نبود ؛هرزه سودایی بود

دفتر پنجم / ۵۸۶ و ۸۸۷

عاشق تمام هستی اش را و تمام وجودش را صرف معشوق می کند بلکه بهتر است بگوییم این خدمت به معشوق بی اختیار انجام می شود ؛ مولانا شرط عشق را بی توجهی به غیر معشوق می داند ، یعنی اگر کسی ادعای عشق کرد ولی توجهش به غیر معشوق بود او دروغ می گوید ودر عشق خود صادق نیست .

مولانا تنفس در این جهان را منوط به عشق می داند و اعتقاد دارد ، این جهان اگر باقیست از یمن وجود عشق است .

عشق بحری آسمان بر وی کفی

چون زلیخا در هوای یوسفی

دور گردونها زموج عشق دان

گرنبودی عشق بفسردی جهان

دفتر پنجم / ۳۸۵۳ و ۳۸۵۴

در مثنوی عشق حرف اول را می زند و مولانا این شاگرد مکتب قرآن در ابتدای مثنوی اش با حالتی خراب می نالد و می گوید :

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

تا بگویم شرح درد اشتیاق

دفتر اول / ۳

بعد از اوصافی که برای عشق بیان می کند او عشق را فقط برای یک نفر جایز می داند و در مقام تربیت شاگردانش آنان را دعوت به عشق حقیقی می کند ؛ همانطور که در حدیثی وارد شده است : القلب حرم الله فلا تسکن حرم الله غیر الله (( دل خانه ی خداست در خانه ی خدا غیر خدا را جای نده ))

عشق زنده در روان ودر بصر

هر دمی باشد ز غنچه تازه تر

عشق آن زنده گزین کو باقی است

ز شراب جان فزایت ساقی است

عشق آن بگزین که جمله انبیا

یافتند از عشق او کار وکیا

تو مگو ما را بدان شه بار نیست

با کریمان کارها دشوار نیست

دفتر اول / ۲۱۸ تا ۲۲۱