خانواده‌ی متعادل موجود نیست

تصویری که از خانواده در سریال های ایرانی به نمایش گذاشته می شود، خانواده ها را به دو دسته تقسیم کرده است: خانواده های مرفه با مشکلات فراوان و خانواده های فقیر ولی سرشار از عاطفه و مهربانی. این تقسیم بندی دو قطبی و شدید، اغراقی است که بیشتر در جهت به چالش کشیدن موقعیت خانواده در جامعه است.

در خانواده نوع اول، زنان که عمدتا از قشر مرفه اند که نقش مصرف کننده ی بزرگ ِ خانواده را ایفا می کنند. فضای خانواده به فضایی خشک و سنگین بدل شده که اغلب در هنگام صرف شام و به دور از عواطف خانوادگی میان اعضاست. حیطه های فرد بسیار خصوصی شده و منفک از سایر اعضا خانواده است. رفاه اقتصادی بالا در اغلب این سریال ها چالش های فروانی را پیش روی خانواده ها قرار می دهد است که به تغییر در روابط عاطفی خانواده منجر شده است. خانواده های ثروتمند این سریال ها، منبعی از مشکلات و معضلات اخلاقی و اجتماعی اند که به نوعی مورد نکوهش قرار می گیرند در حالی که در جنبه های پنهان انتقال ارزشی، نمایش زندگی مجلل و مرفه آنان، بیشتر قشر فقیر را به خود جذب می کند.

در خانواده های جنوب شهری میزان ثروت کمتر اما نه به طور واقعی، ارزش های خانواده سنتی به طور کامل حفظ شده و همه اعضا از این موقعیت خوشحال و خرسندند و هیچ مشکلی نیز رخ نمی دهد و در صورت رخداد مشکل، همه اعضای خانواده، اقوام و همسایگان در تلاش برای حل آن بر می آیند.

باید توجه داشت که هرگز این دو قطبی به صورت تفکیک شده و کاملا جدا در هچ جامعه ای رخ نمی دهد و همیشه میزانی از ادغام این دو رویه در خانواده ها وجود دارد.

از سوی دیگر می توان گفت که نقش زنان در این سریال ها وابسته به حضور مردان است؛ هم چنان زنان را در نقش سنتی خود قرار داده و اغلب زنان و فرزندان در این سریال ها فقط مصرف کننده اند؛ بیشترین اشتباهات از سوی آنان صورت می گیرد و هم چنان دانای کل فضای فیلم ، مردان هستند. حضور زنان بیشتر در فضای زنانه مانند خانه و آشپزخانه درک می شود و تعداد کمی از آنان در مشاغل بالا مرتبه فعالیت دارند. زنان این سریال ها اغلب معلم، پرستار، خیاط و … هستند که بیشتر همان فضای کنش زنانه را به ذهن متبادر می سازد. مردان به خصوص در خانواده های مرفه مشاغل حساس و بسیار تخصصی را بر عهده دارند که به نوعی بازتولیدهمان نقش برتر مردانه است.

در بسیاری از این خانواده ها، پدر به دلیل اشتغال خارج از منزل است و مادر نیز به کارهای روزمره خود می رسد و ولع مصرف اجناس تجملی را دارد. بنابراین اوقات روزانه فرزندان در فقدان حضور والدین طی می شود که این خود به افزایش انزوا طلبی کودکان می انجامد و هم به تدریج نقش والدین را در زندگی فرزندان بی اهمیت جلوه می دهد زیرا در سالهای ابتدایی زندگی درحاشیه مهرورزی های والدین قرار گرفته اند در سال های بعد یعنی سال های نوجوانی و جوانی نیز خواهان استقلال بیشتر در زندگی هستند که آن هنگام خانواده نسبت به آن واکنش اغلب تندی را بروز می دهد.

تصویر دیگری که در سال های اخیر رواج بیشتری یافته، افزایش خانواده های تک والدی است که بر اثر طلاق، اعضای خانواده از هم جدا شده اند. تعدد نمایش این قبیل سریال ها، سبک زندگی تک والدی، همتای خانوده دو والدی را افزایش می دهد که در طولانی مدت پتانسیل آسیب به پیکره خانواده هسته ای متمرکز را خواهد داشت.