‫این قدم اول بود، فردا «احمدی روشن» می‌شویم‬

[ms 2]

پدر از اثرات عقاید مذهبی در موفقیت اعضای خانواده‌اش گفت و مادر از روابط دوستانه میان خود و فرزندانش. برادر از حمایت‌های عاطفی‌اش گفت و احساس و امیدی که به خواهرش داشت. و الهام، نفر سوم رشته‌ی ریاضی کنکور سراسری سال ۱۳۹۱، از تلاش‌هایش تا آینده‌ی پیش رو. وجه اشتراک همه‌شان هم این بود که انتظار این رتبه را داشتند. حتی پدر می‌گفت: «کسی که با آیه‌های قرآن مأنوس است، گذر از فراز و نشیب‌های درسی که برای او کاری ندارد.»

وقتی رتبه‌ی دهم زبان انگلیسی و مدال برنز المپیاد شیمی کشوری شده بود، به‌دست آوردن رتبه‌ی سوم ریاضی هم دور از دسترس نبود. گل‌فروش شهرم حق داشت که تا مناسبت دسته‌ی گل را فهمید، گفت: «سفارشی برایتان درست خواهم کرد.»

هر دو روزه بودیم و نتیجه این شد که گفتگویمان را به بعد از افطار موکول کردیم. ساعت نُه‌و‌نیم شب با استقبال گرم خانواده‌ی احسانی‌مقدم مواجه شدم و چه دلنشین بود نگاه کردن به مادر و پدری که با خوشحالی، تصویر و صحبت فرزندشان را از اخبار شبانگاهی دنبال می‌کردند؛ فرزندی که کنارشان نشسته بود.

[ms 0]

«موفقیت‌ها بهایی دارند»

تا چند روز پیش اگر «الهام احسانی‌مقدم» را در گوگل می‌نوشتی، نتیجه‌ی خاصی پیدا نمی‌کردی، اما اگر الان این نام را درون کادر گوگل تایپ کنی، نفر سوم رشته‌ی ریاضی کنکور سراسری سال ۱۳۹۱ را برایت می‌آورد.
از الهام احسانی‌مقدم برایمان بگو، از هر زاویه‌ای که خودت می‌خواهی؛ شخصیت تحصیلی، خانوادگی…

البته که فکر می‌کنم رتبه‌ی سوم رشته‌ای بودن، چندان هم شاهکار نیست، ولی هدف من در لحظاتی که درس می‌خواندم این نبوده که چند صفحه از صفحات گوگل یا چند تیتر از اخبار روزنامه‌ها را به خودم اختصاص دهم و یا این‌که فکر کنم چقدر مشهور می‌شوم. الان هم که با این رتبه این‌جا نشسته‌ام، فکر می‌کنم که اتفاق خوبی افتاده، ولی عقیده ندارم که مشهور بودن مهم باشد. برای من مهم این بوده که به هدفی که می‌خواستم برسم. هدف من رتبه‌ی تک‌رقمی کنکور بوده که نتیجه‌اش را هم دیدم.

آدمی بوده‌ام که در زندگی خانوادگی و تحصیلی‌ام به برنامه‌ریزی خیلی علاقه داشتم و واقعا برای این‌که به این هدفم برسم، خیلی تلاش کردم. البته نه در این حد که از اوقات فراغت و حتی تعطیلات نوروزی‌ام بگذرم، ولی واقعا از یک‌سری روزمرگی‌ها گذشته‌ام. همیشه هم همین‌طور هست که موفقیت‌ها بهایی دارند.

کمی از نحوه‌ی مطالعاتت صحبت کن و کلاس‌هایی که شرکت می‌کردی و معدل فارغ‌التحصیلی‌ات.

با معدل ۱۹.۹۰ فارغ‌التحصیل شده بودم. درباره‌ی مطالعه هم همیشه این‌طور احساس می‌کردم که در فضای کلاسی هستم و کتاب، معلم من است و من قرار است بعد از شنیدن حرف‌هایش جواب پس بدهم. این‌طور خیلی بهتر متوجه می‌شدم که کجا را خوب فهمیدم و کجا را نه. عادت درس‌خواندنم هم فقط داشتن یک مکان ساکت بوده.

همیشه این شرایط فراهم بود؟

زمانی پیش می‌آمد که مهمان داشتیم و من با این‌که از قبل برنامه‌ریزی کرده بودم برای درس، ترجیح می‌دادم سخت نگیرم و پیش مهمان‌ها بمانم و این ساعت را در روز دیگری جبران کنم.

چه رشته‌ای می‌خواهی انتخاب کنی؟

تحقیقاتی داشته‌ام، ولی تصمیم دارم یک هفته‌ای بیش‌تر تحقیق و بررسی داشته باشم تا دقیق‌تر انتخاب کنم. اما فکر می‌کنم اولویت من برق خواهد بود و بعد مکانیک و هوافضا.

[ms 4]

«مطمئنا راه ما با آرمان شهید احمدی روشن یکی است»

از مصطفی احمدی روشن چه چیزی می‌دانی؟

این‌که برای این شهید، هدف خیلی مهم بوده است. گفته بودم رسیدن به هر هدفی بهایی دارد که باید پرداخته شود، اما بهایی که ایشان برای هدفشان پرداختند، خیلی بالاتر از گنجایش ماست که فکر می‌کنیم حاضریم به این بها به هدفمان برسیم.

از سرنوشتی که برایشان رقم خورد، هراس نداری که تو هم…؟

اصلا به این وجه ماجرا فکر نکرده‌ام، ولی عزم جدی ایشان و همکارانشان در استفاده از علم برای پیشرفت کشور برای من و دوستان قابل تحسین و احترام است. این رتبه‌ی تک‌رقمی قدم اول ما بود. مطمئنا در ادامه، من و همه‌ی بچه‌های ایران اسلامی ثابت خواهیم کرد که راهمان با آرمان این شهید یکی است.

چند سال دیگر که به امسالت فکر کنی و به تلاش‌های شبانه‌روزی خودت و خانواده‌ات، آیا ممکن است فکر کنی که شاید لازم نبود این همه زحمت بکشی و ببینی آن تصوری که از تحصیلات دانشگاهی و محیط دانشگاه داشتی، به حقیقت نپیوست؟

اگر تلاش و موفقیتم ادامه پیدا نکند و مورد رضایت من نباشد، مطمئنا این حرف را می‌زنم. اما وقتی کنکور را شبیه پلی ببینم که موقعیتی را در اختیارم قرار داد که دیگران تأییدم کنند و توانایی من را متوجه بشوند و در راه توانایی‌هایم کمکم کنند، این‌طور نخواهم گفت؛ چون هدف من این بوده که به جای رضایت‌بخشی برسم. خودم راضی باشم بر اساس انگیزه و تلاش‌هایی که داشته‌ام. محدود شدن به هدفی که نتواند شامل این اهداف شود، مطمئنا انسان را به پوچی می‌رساند. مطمئنا من با اهدافی که دارم، در آینده هم از این زحماتم خوشحال خواهم بود.

[ms 1]

«مادران خانه‌دار مؤثرترند»

مادر شما تحصیلات دانشگاهی دارد؟ چقدر توانست انرژی و آرامش به تو بدهد؟

تا مقطع سوم راهنمایی خوانده‌اند. از نظر من یک مادر کامل هستند. در المپیاد هم که شرکت کرده بودم و با دوستانم صحبت می‌کردم، همه بر یک اصل اشتراک داشتیم و آن این‌که مادر نقش بسیار مهمی دارد. مخصوصا مادران خانه‌دار نسبت به مادران شاغل، در رسیدن فرزندان به اهداف بالای تحصیلی خیلی مؤثرترند. خیلی وقت‌ها میان درس‌خواندنم خسته که می‌شدم، مادرم را صدا می‌کردم تا لحظاتی هم که شده کنارم بنشیند تا فقط صحبت کنیم. به هر حال، مادر و دختر وقتی با هم حرف می‌زنند، آرامش خاصی به هم می‌دهند و این برای من عامل اساسی‌ای بوده. مادرم، هم خیلی پیگیر کارهایم بود، هم نسبت به بیداری شبم سخت‌گیر بود و هم تشویقم می‌کرد به درس خواندن و شرکت مداوم در آزمون‌های قلم‌چی. معمولا آدم خیلی دوست ندارد دخالت در کارها را ببیند و مادر من در این زمینه خیلی خوب بودند. به جای خود مادری می‌کردند و به همان موازات دوست خوبی برایم بودند.

فکر می‌کنی چه فرقی بین شما به‌عنوان یک مادر تحصیل‌کرده‌ی شاغل، و مادرتان به‌عنوان مادر خانه‌دار خواهد بود؟ آیا تفاوتی خواهید داشت؟

کلمه‌ی مادر آن‌قدر عظیم است که وقتی ویژگی‌های جزئی مثل شاغل و یا تحصیل‌کرده را کنارش می‌گذاریم، نمی‌توانیم در ماهیتش تغییری بدهیم. نقش مادری به همه‌ی فرزندان آرامش می‌دهد؛ حتی اگر من نصف روز را کنار فرزندم نباشم و مشغول کارم باشم.

مادر شاغل البته به‌خاطر محیط شغلی‌اش دچار دغدغه‌هایی خواهد شد که مادر خانه‌دار معمولا مبرا از این محیط است.

من الان می‌توانم مادر خودم را به‌عنوان یک مادر شاغل هم تصور کنم. هنوز هیچ تصوری از مادری خودم ندارم و نمی‌توانم داشته باشم. فکر می‌کنم من که مادرم را می‌شناسم، می‌دانم هر چقدر که کار برایش مهم باشد، زمان کافی را برای من خرج خواهد کرد. حتی شده با مرخصی گرفتن و یا جبران این ساعت‌ها جای ساعت‌هایی که نیستند و حتی با یک تماس تلفنی.

کار یک شغل و منصب است، اما مادر بودن نسبت به آن در اولویت است. الان که فکر می‌کنم، می‌بینم نمی‌توانیم جلوی شاغل بودن زن‌ها را بگیریم. نباید هم بگیریم؛ چون جامعه به حضور زنان هم نیاز دارد، ولی مادرها نباید یک‌سری مدیریت‌ها و آرمان‌ها را فراموش کنند. با این‌که این تصویر -شاغل بودن مادرم- برای من که به مادرم خیلی وابسته بودم، سخت است و ساعتی که من برای رفع خستگی به حضورش نیاز دارم، حتی اگر ۵ دقیقه با من حرف بزند، ولی باز هم فکر می‌کنم می‌توانستم با شرایط خودم را وفق بدهم و حرف‌ها و خواسته‌هایم را جمع کنم و وقتی کنارم بود، برایش بگویم و خستگی در کنم.

علت موفقیتت در یک کلمه چیست؟

توکل و لطف خدا.

[ms 3]

پیشنهادی هم به مسئولان برای بهتر شدن فضای برگزاری کنکور داری؟

چون تازه از کنکور بیرون آمده‌ام، شاید نتوانم اظهارنظر کاملی داشته باشم، ولی واضح است که استرس فضای کنکور همیشه بوده و ما مجبور به وفق دادن خودمان با این شرایط بوده‌ایم. گاهی اوقات پیش می‌آمد که با خودمان بگوییم خیلی خسته شده‌ایم و چرا این همه خستگی، ولی باز خودمان جواب می‌دادیم که هر قدر به این‌چیزها فکر کنیم، جز این‌که خسته‌تر بشویم فایده‌ای نخواهد داشت.

از روز کنکور بگو. چه ساعتی بیدار شدی و اصلا توانستی بخوابی یا نه؟

شب قبل از کنکور، چون عادت به زود خوابیدن نداشتم، کمی سخت بود، ولی خدا را شکر خوب خوابیدم و صبح هم به‌موقع بیدار شدم. آن‌قدر هم زمان خود کنکور برایم زود گذشت که تصویر تیره‌ای از آن در ذهن دارم؛ برخلاف کنکورهای آزمایشی که هر ۴ ساعتش را حس می‌کردم. تمام دوستانم که کنار هم نشسته بودیم، همه آیة‌الکرسی خوانده بودیم. اما بعد از کنکور چون خیلی حس راحتی داشتم، تصویر خیلی شفافی برایم باقی مانده.

حوزه‌ی امتحانی بر اساس معدل را قبول داشتی؟

شاید خودخواهانه باشد، ولی من موافق بودم. وقتی من و دوستانم که در یک رده معدل قرار داشتیم، در کنار هم بودیم، باعث می‌شد رقابت نزدیکی داشته باشیم و استرس ناشی از این‌که کسی در همان ساعت اول بلند شود و ما بمانیم و هم‌چنین پرت شدن حواس و فکر و خیال‌ها را نداشته باشیم. این خوب بود. همه‌ی دوستانم تا لحظات آخر نشسته بودیم و حتی ثانیه‌ای هم نتوانستیم وقت را هدر بدهیم.

برادر الهام هم در تکمیل حرف خواهرش گفت: «سالی که من کنکور دادم، بر اساس الفبای فامیلی بود. بعد از دو ساعت سرم را که بلند کردم، دیدم نصف سالن خالی شده و من مانده بودم و استرس این‌که چرا عقب ماندم و هنوز نتوانستم تمام کنم. ولی این نوع تقسیم‌بندی خیلی بهتر بود؛ چراکه همه‌ی آن‌هایی که کنار هم بودند، همه در یک سطح دغدغه بودند و تمام تلاششان را برای حل تمام سؤالات می‌کردند.»

***

میان صحبت، مردهای مسجد محلشان برای گفتن تبریک آمده بودند و فرصتی دست داد تا با مادر الهام هم صحبتی داشته باشم. مادر الهام دو فرزند دارد. پسرش ۵ سال از الهام بزرگ‌تر است. مادر از وابستگی زیاد فرزندان به خودش صحبت کرد و گفت: «الهام از کودکی خصلتی داشت که من همیشه تعجب می‌کردم. هیچ‌وقت کاری نمی‌کرد که من بهش بگویم چرا این کار را کردی و یا چرا این کار را نکردی. یا حتی اگر جایی می‌رفتیم و به خانه برمی‌گشتیم، از رفتار برخی از بچه‌ها تعجب می‌کرد و حتی می‌گفت چرا این رفتار را می‌کردند. من همیشه می‌گفتم که الهام ذات خوبی دارد و حتی فکر می‌کنم استعدادی که دارد هم، ذاتی است.»

علتش را چه می‌دانید؟

در قدیم به ما می‌گفتند که به بچه‌هایتان شیر مادر بدهید تا سلامت جسم و روح داشته باشد. من هم با همین هدف شیر می‌دادم. غیر از این، در خانواده‌مان برای همه مهم بود که الهام دارد درس می‌خواند. حتی مواقع زیادی که همسایه‌ها هم دور هم جمع می‌شدند، من اکثر این دورهم‌بودن‌ها را نمی‌رفتم، مبادا که الهام از نبود من احساس خستگی بکند. مواقعی که الهام وسط خواندنِ درس صدایم می‌زد، هر کاری داشتم رها می‌کردم تا به اتاق الهام برسم.

پس اگر خواننده‌ای که این حرف‌ها را می‌خواند و این نعمت را ندارد، و چنین رتبه‌ای به‌دست نیاورده، می‌تواند بگوید چون مادر کنارم نبود، نتوانستم؟

متأسفانه بله. منطقی است این حرف. چون مادر خیلی مهم است، مخصوصا برای دخترها. مادر حتی اگر کارمند هم باشد، وقت‌هایی که در خانه هست، باید طوری برنامه‌ریزی کند که نبودش را تأمین کند و ساعت‌هایی که در خانه هست، وقتی را به فرزندش اختصاص دهد. خیلی مهم است که از بچگی دوست فرزندمان بشویم. حتی پسرم هم هنوز تمام حرف‌هایش را با من در میان می‌گذارد. مادر باید دوست همیشگی باشد.

شما از آن مادرهایی بودید که ساعت کنکور را بیرون از حوزه‌ی امتحانی منتظر نشسته بود؟

من و پدرش الهام را رسانده بودیم و بعد از این‌که الهام وارد حوزه‌ی امتحانی شد، برگشتم و بعد از این‌که یک‌سری کارهایم را در خانه انجام دادم، دوباره رفتم و یک ساعت منتظر ماندم تا این‌که الهام آمد.

توصیه‌ای هم برای خانواده‌ها دارید؟

مطمئنا جایگاه بالاتری از من هستند که من بخواهم حرفی برایشان داشته باشم. فقط می‌توانم بگویم که با فرزندانشان دوست باشند و به آن‌ها اهمیت بدهند.

جوان‌هایی مثل الهام و دختران جامعه‌ی ما که دارند تمام تلاش‌شان را در تحصیل و کسب موقعیت‌های علمی مختلف انجام می‌هند، به نظر شما چه مادری برای فرزندانشان خواهند بود؟ چه فرقی بین شما و این‌ها خواهد بود؟

تحصیل‌کرده‌ها معمولا مادر بهتری خواهند شد؛ اگر درسی را که خوانده‌اند، خوب درک کرده باشند. به‌طور کل، چه برای تحصیل‌کرده و چه برای غیر آن، اگر در زندگی درک کردن باشد، و تحصیلشان با درک کردن همراه باشد، مطمئنا در منش و رفتارشان تأثیر خواهد گذاشت و زندگی خیلی لذت‌بخش پیش خواهد رفت.

الهام در کار خانه هم واقعا کمک می‌کرد؟ آشپزی چطور؟

می‌توانید برای صحت حرفم از همسایه‌ها بپرسید. الهام از کلاس پنجم علاقه‌ی زیادی به درست کردن نان داشت. بزرگ‌تر که شد، نان پختن جایش را به پختن کیک داده بود و الان هم من پیتزا درست کردن بلد نیستم، ولی الهام برای اعضای خانواده درست می‌کند.

این‌طور نبوده که مدام مشغول درس خواندن باشد؛ طوری که من هم به او وابسته شده بودم. تا جایی که می‌شد، خودم کارها را در یک سال اخیر انجام می‌دادم، اما زمانی که کمردرد داشتم یا اگر مهمانی می‌آمد، بدون در نظر گرفتن این‌که الهام مشغول درس خواندن بود، برای کمک کردن صدایش می‌کردم تا کنارم باشد.