نامساوی زن – مادر

[ms 0]

چند وقت پیش در جلسه‌ای حرف از خروجی فعالیت‌های مجلات دخترانه پیش آمد. بزرگی گفت ما باید از دختر امروزی مادر نمونه بسازیم. اما بلافاصله بعدش یک دختر نسل سومی حرفش را قطع کرد و گفت: قرار نیست همه‌ دختران، مادران نمونه‌ای بشوند. ما باید یادمان باشد که خیلی از دخترهای ما فقط می‌خواهند دختر نمونه باقی بمانند.

«قصد ازدواج ندارم» را شاید در گذشته کمتر می‌شد از زبان دختران شنید. دخترانی که تمام همّ زندگیشان از دوران کودکی، مهیا شدن برای روزی بود که نقش مادری را بپذیرند و جای عروسک را به کودکی واقعی بدهند و افتخار مادری را به رخ هم‌سالان خود بکشند. افتخاری که در پس دستیابی به یک هویت جدید، و یک مقام و شأن اجتماعی متعالی نصیب‌شان می‌شد. جایگاهی که رشک برمی‌انگیخت.

امروزه اما با رخ دادن آنچه جامعه‌شناسان «گذر از سنت به مدرنیته» می‌نامند و در پی تغییرات بزرگی که در ارزش‌های اجتماعی در حال روی دادن است، جای تعجب نیست دختری را ببینیم که آینده خود را در جایی دیگر جز مادری می‌جوید. در کجا؟ و به چه هدفی؟

رگه‌های اندیشه‌ای که آن را «فمینیسم» می‌نامند، سال‌هاست که با طوطی‌واری بیمارگونه‌ گروهی ناآشنا به هویت زن مسلمان، و با حمایت پروپاقرص رسانه‌های جمعی، نُقل محافل زنانی شده است که بی‌جیره و مواجب و بدون اینکه سر و ته این ادبیات فروپاشانه نظام اجتماعی را بفهمند، آن را دست به دست می‌دهند و دختران جامعه را در دو راهی جدیدی متحیر می‌سازند؛ آیا زندگی اجتماعی زن، ضرورتا باید با نقش مادری پیوند بخورد؟!

این گذر اجتماعی را با تکرار اصطلاح‌واره‌های «مردسالار»، «ظلم به زن»، «آزادی زنان»، «حضور اجتماعی زن»، «اشتغال زنان»، «تحصیلات عالیه برای بانوان» و… می‌توان به چشم دید. واژگانی که در ورای خود و در عمقی پنهان، مفاهیمی غیرارزشمند را با تکرار، به ارزش بدل می‌کنند. مفاهیمی که به چشم نمی‌آیند. ارزش‌واره‌هایی که بسیاری از اعتقادیافتگان به خود را به دیار پوچی و نیستی و بی‌هدفی رسانده است که در پس عمری زیستن، از بی‌هویتی درونی تبدیل به موجودی شود که شایسته‌ نام انسان نیست. ناارزش‌هایی که انسانیت را به مسلخ ادعای آزادی‌ای می‌کشاند که پس از حصول، می‌یابی چیزی جز یک اسارت اجتماعی بزرگ و تبدیل شدن به ابزاری برای سرمایه‌داران نیست. جریان مدعی آزادی زن در دنیای معاصر، هدفی جز «بردگی زنان» در نظام سرمایه‌داری ندارد!

زن، زن آفریده شده است. روحی لطیف، پراحساس، با محبت، که با اندک توجهی حاضر است تمام سرمایه وجود خویشتن را وقف انسانی دیگر کند؛ انسانی که خود می‌زاید. چنین انسانی را اگر بدون حامی و پشتوانه‌ وارد جامعه کنی، کمپانی‌ها مانند غول‌های بی‌شاخ و دم، با تمام ولع خود برای استثمار تمام آدم‌هایی که می‌توانند به‌ گونه‌ای سود بیشتری برای سرمایه آنان فراهم کنند، با شعار «منفعت‌طلبی» اومانیستی امروزین که در جامعه ما هم رسوخ کرده، چه بلایی به سرش خواهند آورد؟!

در فرادست، سرمایه‌داران بیمار ثروت‌اندوز، و در فرودست، دخترکان و زنانی که روح لطیف‌شان به سرعت اعتماد می‌کند و در پس هر اعتمادی تمام توان خود را مصروف می‌دارد، به زودی هضم می‌شود و لابه‌لای چرخ‌دنده‌ها در مسیر تولید کالا یا خدمات، در نهایت گوارش کمپانی‌ها قرار می‌گیرد و پسماند می‌شود.

زن در جامعه جهانی امروز به مصرف بهره‌وری سرمایه می‌رسد. زنی که نه صدایش به اعتراض بلند می‌شود و نه می‌تواند پرولتاریا شود و نهضت‌های چپ را علیه سرمایه‌داری سامان دهد، با تمام وجود به کمپانی و بِرَند آن عشق می‌ورزد و وجود خود را وقت موفقیت‌های رؤسای خود می‌کند. زیرا رئوف آفریده شده است و نمی‌تواند بین کار و عشق خود در زندگی تفکیک قائل شود! اگر می‌خواهید میزان بهره‌مندی سرمایه از کار زنان را ببینید، کافی است سر بچرخانید و از شرکت‌داران پیرامون خود دلیل استخدام زنان و گماردنشان به کار را خیلی خصوصی بپرسید!

اگر انسان باید انسان باشد و انسان بماند، این تحقیر بزرگی برای زنان است که برای حفظ انسانیت ناگزیر باشند «مادری» را کنار بگذارند. این یعنی «زایش»، «پرورش» و «نگهداشت فرزند» جزیی از انسانیت نیست! اگر داد بی‌دادی می‌زنند که «چرا زن مساوی مرد نیست؟» در پساکلام معترف شده‌اند که «زنانگی داخل انسانیت نیست». این آدم‌های مدعی حمایت از زنانگی!