زنان موفق کشور ما!

[ms 1]

از «مادر تـرزا» به‌عنوان یک زن نمونه و موفق نام می‌برد و فعالیت‌های خیریه‌ی او را برمی‌شمرد. نام چند زن دیگر را نیز ردیف می‌کند و در انتها می‌پرسد:
«?Who are women whose lives made a difference in your country»
و با همین یک پرسش، تمام تاریخ زن ایرانی را زیر سؤال می‌برد.

اولین بار نیست که از گذشته‌ی خود به‌عنوان زن ایرانی می‌پرسم. گوگل را هم می‌کاوم. در جواب جستجوی «زنان موفق ایرانی» همان چیزی را می‌بینم که او دیده است و برنتافته. پس زن موفق ایرانی کجاست؟!

اگر امروز در نوشته‌هایمان به «مدرنیته» می‌تازیم و نگرش‌های افراطی «فمینیستی» را نکوهش می‌کنیم، اگر داد بی‌دادی برمی‌کشیم و از آن‌چه بر زن مسلمان می‌رود -در تغییر هویت زنانه و تبدیل شدنش به ابزاری برای منافع بیش‌تر سرمایه‌داران، شرکت‌داران و ملاکان اجتماعی- می‌نالیم، به گذشته نیز نمی‌توانیم انتقاد نکنیم.

وقتی به گذشته‌ی زن ایرانی فکر می‌کنم، در هزارتوی تاریخ ظالمانه‌ی ستمگران و شاهان و دربارهای مملو از ددمنشی و زراندوزی، در عمق ظلمی نهادینه‌شده، زن را «ضعیفه» می‌بینم و فرهنگی منحط که «موفقیت» را بد تعریف کرده است؛ خیلی بد. خودمانی‌اش این‌که «سنتمان هم چنگی به دل نمی‌زند».

نگرش خفت‌باری که زورمندان و سلطه‌طلبان گذشته به زن داشته‌اند، تفاوتی با نگاه سرمایه‌محور امروز غرب در اصل استثمارگری ندارد. امروزه اگر زن را نیرویی پرکار می‌خواهند و کم‌اعتراض که چرخ‌های تولید را بگرداند، در گذشته‌ای نه چندان دور نیز او را ابزاری برای دستیابی به مقاصد ثروت‌اندوزی و تبرج و خودنمایی می‌خواستند؛ گاهی هم برای قربانی کردن رقبا و نفوذ در تصمیم‌گیری‌ها.

تاریخ کم ندارد زنانی که برای دست‌به‌دست‌کردن قدرت و تغییر جایگاه سلطه، حتی از رأفت و محبت خدادادی، فطری و ذاتی زنانه گذشتند و خونریزی‌های بزرگی پدید آوردند. (۱) گرچه، امروز هم این پدیده‌ها روی می‌دهد. (۲)

فرهنگ پنهان‌کردن زنان، منشأ تمامی فشارهای تاریخی ستم‌پیشگان بر گــُرده‌ی زن، به‌ویژه زنان دوران قاجار بوده که تا امروز هم‌چنان باقی مانده است؛ درونگرایی زنان و تولید جامعه‌ای در سایه که سنت‌های آن را خصوصا در مراسمات مرتبط با ازدواج -از همسریابی و خواستگاری گرفته تا مقدمات و مؤخرات برگزاری مراسم عروسی- می‌توان مشاهده کرد، و حسادت‌هایی زنانه که از ریختن زرنیخ در کاسه‌ی حنای هوو در حرم‌سراهای جائران برای کسب مقام «سوگلی»، آیین‌هایی مقدس برای نگهداری کیسه‌ی حنا تشریع می‌کرد. (۳) این فرهنگ حتی در تلاقی با باورهای اسلامی، نوع خاصی از سنت دینی را پایه‌گذاری نمود؛ مواردی که در مجالس روضه‌ی زنانه می‌بینیم و آجیل مشکل‌گشا و ختم انعام و بسیاری رفتارهای مرسوم که برخی از آن‌ها ریشه و عمق دینی ندارند و آلوده به خرافات شده‌اند.

اگرچه در گذشته‌ی این سرزمین، زنان موفقی یافت می‌شوند که تأثیرگذار بوده و مدارج تعالی را طی کرده‌اند، (۴) تعریف نادرستی که از موفقیت زنان بر سر زبان‌ها بوده و هست، هم‌چنان آنان را در گمنامی و فراموشی پنهان نگه داشته و جستجوی «زنان موفق ایرانی» در گوگل را با مشکلی جدی مواجه ساخته است.

[ms 0]

در دنیایی که تعریف «زن موفق»، یا بر عهده‌ی زورمداران و سلطه‌طلبان دربار بوده است که آن را به «پرده‌داری» و «حرم‌سرایی» و حداکثر «ابزاری برای رسیدن به قدرت» در دربار سلاطین معنا کنند و یا در اختیار عده‌ای سرمایه‌دار ِ مسلط بر بنگاه‌های خبری و رسانه‌ای و تبلیغاتی که «موفقیت زن» را در «پرده‌دری» و «بی‌حیایی» بدانند و به اسم «ملکه‌ی زیبایی»، زنان بسیاری را بفریبند، زن را «ابزار تحریک مشتریان در خرید کالا» کنند و درنهایت امر، او را نیروی کاری بدانند که بدون اعتراض، به کمپانی خدمت می‌کند، چه توقعی می‌توان از زن ایرانی داشت؟!

در چنین فضایی، عجیب نیست که موج بزرگی از زنان و دختران این مرز و بوم را ببینیم که در پشت سد کنکور صف کشیده‌اند و هر ساله بر تعداد آنان افزوده می‌شود. دختران ایرانی ما امروز موفقیت را در کجا باید جستجو کنند؛ بازار کار، یا بازار استثمار؟!

در این دوران که زنان، هویت اسلامی خود را بازمی‌طلبند و برای دستیابی به جایگاه الهی خود و کسب منزلتی که خداوند در آفرینش برایشان قرار داده تلاش می‌کنند، ما به‌شدت محتاج بازتعریف الگوی زن مسلمان هستیم؛ الگویی که نه به مدرنیته و پست آن متصل شود و نه به گذشته‌ی ضعیف زن ایرانی بچسبد.

یک اسلام‌شناس برجسته می‌گوید: «اسلام درمورد حقوق خانوادگی زن و مرد فلسفه‌ی خاصی دارد که با آن‌چه در چهارده قرن پیش می‌گذشته و با آن‌چه در جهان امروز می‌گذرد، مغایرت دارد.» (۵) زن مسلمان را همان‌طور که نباید در فضای مسموم امروز تعریف کرد، در گذشته‌ی تاریک تاریخ نیز نمی‌توان جستجو نمود.

——————————————————-

پانوشت:

۱- به‌عنوان مثال: فاجعه‌ی قتل امیرکبیر یا قتل عام ایرانیان به دستور استر و مردخای؛
۲- تاریخ فراموش نخواهد کرد در زمانی که وزیر جنگ اسرائیل یک زن بود (زیپی لیونی)، محاصره‌ی شدید آب و غذا برای مردم بی‌گناه غزه تدارک کرد و عملیات «سرب گداخته» را رهبری نمود!
۳- جایگاه زن در دوران قاجار آن‌چنان تنزل یافته بود که زنان حرم‌سرا برای رقابت با یکدیگر، از بسیاری نادرستی‌ها دریغ نمی‌کردند. گفته شده در کیسه‌ی حنا زرنیخ می‌ریختند و گیسوان سوگلی پس از حنا گذاشتن تماما می‌ریخت و کچل می‌شد. به این ترتیب جای خود را به دیگری می‌داد. (ر.ک: کتاب طنز انتقادی «کلثوم ننه» یا «عقائدالنساء» اثر آقاجمال خوانساری).
۴- مانند: بانو مجتهده امین (۱۲۶۶ ه.ش) صاحب تفسیر ۱۵جلدی «مخزن العرفان».
۵- شهید مطهری (ره)، نظام حقوق زن در اسلام.

میم مثل مادر مصطفی

امسال روز مادر برای من با همه‌ی روز مادرهای گذشته فرق کرده است. این فرق دقیقا نمی‌دانم از کجا آمده، اما روز مادر امسال برایم با تصویر مادران شهدا گره خورده است.

[ms 1]

باورکردنی نیست؛ گذشت از محبتی که همیشه نماد نهایت ِ عشق و علاقه بوده است؛ عشق و علاقه‌ و محبتی که هیچ توقعی در آن پنهان نیست. چگونه می‌توان عشق و علاقه‌ی مادر به فرزند را نادیده گرفت؟

ما انسان‌ها هم‌دیگر را که دوست داریم، همیشه این دوستی و علاقه را مقیّد می‌کنیم به توقعاتی که از طرف مقابل داریم. اگر چند بار ازخودگذشتی تو را با بی‌توجهی پاسخ دهد، اگر در مقابل تمام فداکاری‌ها، حاضر نباشد از خواسته‌های خود بگذرد و متقابلا برای تو ازخودگذشتگی نماید، این دوستی سرانجامی نخواهد داشت و به‌زودی پایان خواهد یافت. عشق و علاقه‌های بشری معمولا عاری از توقع و خواسته‌های متقابل نیست، اما عشق مادر، علاقه‌ای بدون چشم‌داشت است.

عشق مادر به فرزند، به‌همین دلیل، همیشه سمبل عشق متعالی و پایدار بوده است. شما هم لابد زیاد می‌شنوید که وقتی بخواهند محبتی را مثال بزنند که ایثار در آن نمایان باشد، به علاقه‌ی مادری تشبیه می‌کنند. حالا برای خودم علامت سؤالی‌ست؛ چگونه می‌شود همین مادر که حاضر نیست خاری به دست فرزندش برود، به شهادت او در راه خدا راضی می‌شود و افتخار می‌کند؟ مادران شهدا چگونه تمام عشق خالص خود به فرزند را فدای دین می‌کنند؟!

اصلا باورکردنی نیست، برای تمام آن‌هایی که تابه‌حال مادر نبوده‌اند و آن‌هایی که به‌تازگی مادر شده‌اند. باور کردن این‌که یک مادر نه‌تنها در فراغ فرزند شهید خود نمی‌گرید، که با شکوه و عظمتی وصف‌ناشدنی، بدون این‌که کمر خم کند، از رشادت فرزندش سخن می‌گوید و فریاد می‌زند: «ای کاش باز هم پسر داشتم فدای اسلام کنم!». این جمله را بسیار از زبان مادران شهدا شنیده‌ایم. مطمئنا صحنه‌ای را به‌خاطر می‌آورید که مادر، سر پسر خود را که دشمن از تن جدا ساخته، به میدان جنگ می‌اندازد و می‌گوید: «ما آن‌چه را در راه خدا داده‌ایم، بازپس نمی‌گیریم!» در کربلا چنین صحنه‌هایی دیده و نقل شده است.

نسل ما گوشش با این حرف‌ها بیگانه نبود، اما چشمش ندیده بود. سالی که گذشت چشم این نسل، یکی از همین مادرها را دید، صبر و صلابتش را دید و شنید و چشید و فهمید که نسل این مادرها هیچ‌وقت تمام‌شدنی نیست.

[ms 0]

نسل ما آن روز که «مصطفی احمدی‌روشن»اش را روی دوش تشییع می‌کرد، زنی را دید که خاطره‌ی آن شنیده‌ها را دوباره به‌یادش آورد. چشم‌های مات نسل من خیس شد. شانه‌هایش لرزید و فهمید که هنوز هم پشت این عشق‌های مادرانه‌ی بی‌پایان، رازهایی این چنین افسانه‌گون وجود دارد.

آن‌جا که مادر مصطفی به رهبر گفت: «دعا کنید خدا به من صبر بدهد… من از روز رفتن مصطفی یک قطره اشک هم نریختم.» و رهبر به او گفت گریه کند که اشک تسلی است و زن جواب داد: «نمی‌خواهم دشمن‌شاد بشود»، نسل ما تازه فهمید که «مادری‌ کردن»ی این چنین هم هست.

صبر بر مصیبت، تنها در پناه عشق است که میسر می‌گردد. عشقی قوی‌تر از ناگواری پدید آمده. عشق مادران شهدا به خدایی که آنان را در خلقت خود شریک گردانیده. فقط مادران این را می‌توانند درک کنند؛ این‌که خداوند چه تفضلی بر آنان نموده که قدرت خلق بشر بدان‌ها داده است. عشق به فرزند را تنها در برابر عشق به خداوند می‌توان ندیده گرفت و بر فراغ آن صبر نمود.

میلاد حضرت زهراست و روز زیبای زن و دوباره نام و آوازه‌ی زنان بر سر زبان‌ها. سخن از زنانگی و عظمت این مخلوق الهی و صحبت از کرامتی است که خداوند به زن‌ها نموده و مادری را در قواره‌ی آن‌ها قرار داده، اما شکوه و کبریایی خداوند را در صبر و شکیبایی مادران شهدا می‌توان نمودار کرد و این بار، روز زن را با صبوری این مادران جشن بگیریم.

این پیامی برای تمامی ما زنان مسلمان است. صبوری مادران شهدا که شهادت هنوز راهی فراخ دارد و تا جهاد در تمام عرصه‌ها هست، زن مسلمان حاضر است بر تمام مصیبت‌ها صبر نماید. این‌بار به صبوری مادران شهدا روز زن را پاس می‌داریم. دستشان را می‌بوسیم و از خداوند بهترین‌ها را برایشان آرزو می‌کنیم.

————————————————

تیم خوب چارقدی من نیز متشکل از مادران جوان و مادران آینده است. امروز برای من که باید به تک‌تکشان تبریک بگویم، به مادری‌هاشان، به خانواده‌محوری‌شان، به تلاش پایدارشان، روز زیبایی‌ست. برای تک‌تکشان، حتی مادران و همسران آقایان مجموعه، همیشه شادابی و موفقیت را در سایه‌سار بانوی دو عالم خواستارم.

نامساوی زن – مادر

[ms 0]

چند وقت پیش در جلسه‌ای حرف از خروجی فعالیت‌های مجلات دخترانه پیش آمد. بزرگی گفت ما باید از دختر امروزی مادر نمونه بسازیم. اما بلافاصله بعدش یک دختر نسل سومی حرفش را قطع کرد و گفت: قرار نیست همه‌ دختران، مادران نمونه‌ای بشوند. ما باید یادمان باشد که خیلی از دخترهای ما فقط می‌خواهند دختر نمونه باقی بمانند.

«قصد ازدواج ندارم» را شاید در گذشته کمتر می‌شد از زبان دختران شنید. دخترانی که تمام همّ زندگیشان از دوران کودکی، مهیا شدن برای روزی بود که نقش مادری را بپذیرند و جای عروسک را به کودکی واقعی بدهند و افتخار مادری را به رخ هم‌سالان خود بکشند. افتخاری که در پس دستیابی به یک هویت جدید، و یک مقام و شأن اجتماعی متعالی نصیب‌شان می‌شد. جایگاهی که رشک برمی‌انگیخت.

امروزه اما با رخ دادن آنچه جامعه‌شناسان «گذر از سنت به مدرنیته» می‌نامند و در پی تغییرات بزرگی که در ارزش‌های اجتماعی در حال روی دادن است، جای تعجب نیست دختری را ببینیم که آینده خود را در جایی دیگر جز مادری می‌جوید. در کجا؟ و به چه هدفی؟

رگه‌های اندیشه‌ای که آن را «فمینیسم» می‌نامند، سال‌هاست که با طوطی‌واری بیمارگونه‌ گروهی ناآشنا به هویت زن مسلمان، و با حمایت پروپاقرص رسانه‌های جمعی، نُقل محافل زنانی شده است که بی‌جیره و مواجب و بدون اینکه سر و ته این ادبیات فروپاشانه نظام اجتماعی را بفهمند، آن را دست به دست می‌دهند و دختران جامعه را در دو راهی جدیدی متحیر می‌سازند؛ آیا زندگی اجتماعی زن، ضرورتا باید با نقش مادری پیوند بخورد؟!

این گذر اجتماعی را با تکرار اصطلاح‌واره‌های «مردسالار»، «ظلم به زن»، «آزادی زنان»، «حضور اجتماعی زن»، «اشتغال زنان»، «تحصیلات عالیه برای بانوان» و… می‌توان به چشم دید. واژگانی که در ورای خود و در عمقی پنهان، مفاهیمی غیرارزشمند را با تکرار، به ارزش بدل می‌کنند. مفاهیمی که به چشم نمی‌آیند. ارزش‌واره‌هایی که بسیاری از اعتقادیافتگان به خود را به دیار پوچی و نیستی و بی‌هدفی رسانده است که در پس عمری زیستن، از بی‌هویتی درونی تبدیل به موجودی شود که شایسته‌ نام انسان نیست. ناارزش‌هایی که انسانیت را به مسلخ ادعای آزادی‌ای می‌کشاند که پس از حصول، می‌یابی چیزی جز یک اسارت اجتماعی بزرگ و تبدیل شدن به ابزاری برای سرمایه‌داران نیست. جریان مدعی آزادی زن در دنیای معاصر، هدفی جز «بردگی زنان» در نظام سرمایه‌داری ندارد!

زن، زن آفریده شده است. روحی لطیف، پراحساس، با محبت، که با اندک توجهی حاضر است تمام سرمایه وجود خویشتن را وقف انسانی دیگر کند؛ انسانی که خود می‌زاید. چنین انسانی را اگر بدون حامی و پشتوانه‌ وارد جامعه کنی، کمپانی‌ها مانند غول‌های بی‌شاخ و دم، با تمام ولع خود برای استثمار تمام آدم‌هایی که می‌توانند به‌ گونه‌ای سود بیشتری برای سرمایه آنان فراهم کنند، با شعار «منفعت‌طلبی» اومانیستی امروزین که در جامعه ما هم رسوخ کرده، چه بلایی به سرش خواهند آورد؟!

در فرادست، سرمایه‌داران بیمار ثروت‌اندوز، و در فرودست، دخترکان و زنانی که روح لطیف‌شان به سرعت اعتماد می‌کند و در پس هر اعتمادی تمام توان خود را مصروف می‌دارد، به زودی هضم می‌شود و لابه‌لای چرخ‌دنده‌ها در مسیر تولید کالا یا خدمات، در نهایت گوارش کمپانی‌ها قرار می‌گیرد و پسماند می‌شود.

زن در جامعه جهانی امروز به مصرف بهره‌وری سرمایه می‌رسد. زنی که نه صدایش به اعتراض بلند می‌شود و نه می‌تواند پرولتاریا شود و نهضت‌های چپ را علیه سرمایه‌داری سامان دهد، با تمام وجود به کمپانی و بِرَند آن عشق می‌ورزد و وجود خود را وقت موفقیت‌های رؤسای خود می‌کند. زیرا رئوف آفریده شده است و نمی‌تواند بین کار و عشق خود در زندگی تفکیک قائل شود! اگر می‌خواهید میزان بهره‌مندی سرمایه از کار زنان را ببینید، کافی است سر بچرخانید و از شرکت‌داران پیرامون خود دلیل استخدام زنان و گماردنشان به کار را خیلی خصوصی بپرسید!

اگر انسان باید انسان باشد و انسان بماند، این تحقیر بزرگی برای زنان است که برای حفظ انسانیت ناگزیر باشند «مادری» را کنار بگذارند. این یعنی «زایش»، «پرورش» و «نگهداشت فرزند» جزیی از انسانیت نیست! اگر داد بی‌دادی می‌زنند که «چرا زن مساوی مرد نیست؟» در پساکلام معترف شده‌اند که «زنانگی داخل انسانیت نیست». این آدم‌های مدعی حمایت از زنانگی!

جای خالی مادرها

[ms 0]

پیامبر چقدر به «ابن جبیر» گفت و باز گفت که تنگه را رها نکند. «چه ما شکست بخوریم و چه پیروز شویم» ۱. تنگه «عینین» وسط کوه «احد» بود. سپاه اسلام که رو در رو با کفار می‌جنگید، باید از پشت سر مطمئن می‌بود، مبادا کفار کوه را دور بزنند و از دره وارد شوند و مسلمانان را قیچی کنند. ندای پیروزی که بلند شد، همین سربازان نگهبان تنگه، سفارش رسول خدا را رها کردند و برای جمع کردن غنیمت به میدان شتافتند. سپاه ۷۰۰ نفری اسلام مورد حمله قرار گرفت و ۷۴ نفر به شهادت رسیدند؛ یک دهم سپاه اسلام، یعنی ۱۰% تلفات!

داشتم از تلویزیون، سخنان مقام معظم رهبری در سومین نشست راهبردی که با موضوع زن و خانواده بود را گوش می‌دادم. ذهنم مدام حول کلماتی می‌رفت که ستایش بود و تقدیر؛ از ظرفیتی که در گذشته بوده و حال به نوعی دیگر علم می‌شود. از تفاوت نگاه‌های غربی به زن تا اشتغال و ازدواج و ستون محکمی به نام خانواده…

قیچی شده‌ایم! سپاه اسلام در جنگ نرم، اسیر غفلت نگهبانان پشت سر شده است. جامعه از زحمت‌کشان خود قدردانی می‌کند و بر آنان ارج می‌گذارد. برخی زنان ما از طمع غنیمت‌های بیرون از خانه، احساس شکست کرده‌اند و خانه‌ها را رها کرده‌اند. چه‌ شد که امروز اکثر زنان تمنای «هویت اجتماعی» می‌کنند و برای دستیابی به آن هر سدی را می‌شکنند و حتی در این راه حاضر اند از خانواده و همسر و فرزندان نیز بگذرند؟

امروز برخی مردان ما در جنگ نرم قیچی شده‌اند، تنها و تنها برای آنکه زنان پشت‌شان را خالی کرده‌اند. از هر زن و مرد موفقی که دلیل موفقیتش را بپرسی، اگر صادق باشد و دروغ نپردازد، نمی‌تواند تربیت دوران کودکی خود را پنهان کند. زن و مرد هم ندارد؛ همه، امروزِ خود را مدیون پرورش دیروز در خانه هستیم؛ خانه، خانواده، مادر. اگر کسی مدعی تلاش خود هم باشد، نمی‌تواند پنهان کند که «تلاشگری» را از مادر آموخته، وقتی که هنوز الف را از باء نمی‌توانسته تشخیص دهد و دست راست را از چپ نمی‌شناخته. «کودک در ۵ و ۶ سالگی، نسخه کوچکی از جوانی است که بعدها خواهد شد.»

چهره‌های ماندگار را پاداش می‌دهند، رسانه‌ها بزرگان علم و ادب و هنر را ارج می‌نهند، بازیگران و بازیکنان عرصه‌های ورزش و هنر، همه و همه غنائمی است که تا مدتی پیش بیشترشان در قبضه مردان بود، اما امروز برخی زنان را به هوس انداخته. غنیمت‌هایی که زنان را به خود جذب کرده است و آنها را از برخی وظایفشان غافل کرده است.

امروز از هر دختر و زنی که می‌پرسی، در تکاپوی به دست آوردن چنین غنیمت‌هایی است، حتی مادر شدن را هم به تأخیر می‌اندازند، تا چیزی درخور از اجر و قرب اجتماعی، اگر نه بیشتر از مردان، که در حد آنان فراهم کنند.

[ms 1]

این‌ همه ضرورت نظریه‌پردازی در حوزه‌ زنان را گوشزدمان کرده‌اند تا یک نکته را هر دو گروه، نگهبانان تنگه احد و زنانی که خانه را برای غنائم اجتماعی ترک کرده‌اند، فراموش نکنیم؛ و آن نکته، حکم شرعی غنیمت در اسلام است. «هنگامی که غنیمت به دست آمد، تکلیف این است که به مقداری که امام معصوم صلاح می‌داند به مصرف معینی برسد جدا نمایند، سپس یک پنجم از بقیه را خمس دهند و باقی را بین تمام کسانی که در جنگ شرکت داشته‌اند تقسیم نمایند.» ۳ «رسول خدا غنیمت‌های جنگی را در همان میدان جنگ تقسیم می‌کرد. در جنگ خیبر بعد از انجام جنگ، دستور داد غنیمت‌ها را در همان جا گرد آورده و تقسیم کنند.» ۴

شگفت‌آور است! اگر نگهبانان تنگه بر جای خود استوار می‌ماندند، هیچ غنیمتی را از دست نمی‌دادند، زیرا پس از پایان، رسول خدا چونان سایر جنگ‌ها، غنائم را به عدالت و مساوات تقسیم می‌کرد.

اگر مردان همه مناصب اجتماعی را تسخیر کرده‌اند و تشویق‌ها و مدال‌ها را می‌ربایند، اینها غنائمی نیست که برای خود برداشته باشند. این عزت همسران و مادران است. همه با هم در این موفقیت شریکند. «اینکه مثلا در زبان فارسى جمعیت را می‌گویند مردم؛ از مرد می‌گیرند، نمی‌گویند زن، این نشانه غلبه فرهنگ مردانه نیست بلکه عوامل دیگرى دارد.

«در داخل خانواده، مرد نماى بیرونى است و زن نماى داخلى. اندکی ذوقى‌تر، مرد پوست بادام است، زن مغز بادام.» ۵ اگر خانواده «سلول» جامعه است، هر مدال افتخاری در اجتماع، متوجه خانواده خواهد بود. موفقیت‌های مردان جامعه نیز تنها مال خودشان نیست؛ از آن ِ خانواده است.

ما امروز در جنگ نرم قیچی شده‌ایم. برخی زنان جامعه ما برای کسب غنائمی که تصور می‌کنند فقط مردها از آن بهره‌مندند، خانه‌ها را فوج‌فوج رها می‌کنند، تربیت فرزندان را رها می‌کنند، از سد کنکور می‌گذرند و پس از دانشگاه، بازار کار را پُر می‌کنند؛ با غفلت از این نکته که «اگر مادری بچه را در خانه تربیت نکرد، هیچ کس دیگر نمی‌تواند این کار را بکند؛ نه پدرش و نه به طریق اولى‌، دیگران. اما آن شغل بیرون، ده نفر دیگر آنجا ایستاده‌اند و آن کار را انجام خواهند داد. اولویت با کارى است که بدیل ندارد؛ تعیّن با این است.» ۶.

اگر جامعه را تک تک مردم می‌سازند، و بخش مهمی از شخصیت افراد در کودکی شکل می‌گیرد، آیا می‌توانیم بگوییم منشأ وضعیت بد فرهنگی امروز جامعه ما «بانوان» هستند؟! «مادرانی» که باید در اصلی‌ترین و اصیل‌ترین جایگاه خود باشند، اما نیستند!


۱. محمدمهدی توکلی، محمد پیامبر خداوند
۲. اکرم حسین‌زاده، مراحل تربیت کودک، ماهنامه طوبی، اسفند ۱۳۸۴
۳. جمعی از نویسندگان، اصطلاحات نظامی در فقه اسلامی
۴. علی کرجی، سیره پیامبر در بیت‌المال، ماهنامه کوثر، بهار ۱۳۸۰
۵ و ۶. مقام معظم رهبری، نشست اندیشه‌های راهبردی، دی ۱۳۹۰ [با اندکی تلخیص]

در کنار هم؛ از نو

[ms 0]

چارقد را که آغاز کردیم حواسمان بود با روزهایی سر و کار خواهیم داشت که شعارهای بسیاری درباره دختران مسلمان و حق و حقوق‌شان زده می‌شود… روزهایی که ما باید مراقب باشیم و شعار ندهیم.

از خود دختران جامعه بودیم و شروع کردیم و دست به قلم شدیم. از رشته‌های مختلف دانشگاهی و حوزوی در سراسر کشور دست به دست هم دادیم و یا علی گفتیم و چارقد را دخترانه ساختیم… یادمان بود که چقدر خسته بودیم از شعارهای تکراری.

بارها به خودمان یادآوری کردیم که دختر ایرانی یعنی خیل عظیم دخترهای توی روستا، دختران شالیزار دور و برم، دختران ایلیاتی تحصیل‌کرده و فرهیخته. همه‌شان دختر بودند با عظمت دخترانگی؛ اما زندگی‌های ساده که هیچ جایی برای شعار نداشت!…

سعی کرده بودیم با کسی دعوا نکنیم. به پر و پای کسی نپیچیم. فقط گفتیم دختر ایرانی همانی است که در همه‌جای این کشور برای رسیدن به آرزوهایش تلاش می‌کند؛ قالی می‌بافد، نخ می‌ریسد، گوسفند به چرا می‌برد، در مطبخ آشپزی می‌کند، دست به قلم می‌شود، در محیط‌های دانشگاهی تلاش می‌کند، در مدیریت و سیاست‌های کلان جامعه دخیل است و هزار فعالیت و تلاش دیگر. حرف خودمان را زدیم؛ آن هم به ساده‌ترین شکل.

همه‌جا هستند؛ با هر سلیقه‌ای، با هر شکلی از زندگی. مهم این است که دختر ایرانی‌اند. کسی حق ندارد دختر ایرانی را دسته‌بندی کند.

یادمان باشد آسمان بسیار بزرگ است. حتی بزرگتر از هزاران کهکشان و سحابی که ما نقطه‌ای در برابر عظمتش نیستیم و البته پای‌مان هم از همین چادر و چارقدمان به زور فراتر می‌رود. اما این آسمان، تعلقش به ما، نه به اندازه طول و عرض نوری کهکشانی‌اش، که به بزرگی آرزوهای دور و دراز و خواسته‌های ماست. آسمان رویاها و آرزوهای دخترانه‌مان هزاران کهکشان دارد و میلیاردها ستاره.

چارقد با تکیه به تعالیم اسلام عزیز که روز به روز عزت و شکوهش بیش از پیش می‌شود، نه به دست صرفا دختران و یا صرفا پسران بلکه به دست عده‌ای دغدغه‌مند در حال فعالیت است. چارقد اشتهای سیری‌ناپذیری برای قلم‌های دخترانه و حرف‌ها و دردها و غرور و امید و توانایی‌هایشان دارد.

حالا همین دختران قرار است دوباره دور هم جمع شوند  و حرف بزنند؛ در کنار همه‌ی مردان و زنانی که فکر می‌کنند می‌توانند عضوی از این راه ساده اما چارقدی باشند. …

قرارمان روز جمعه در نمایشگاه رسانه‌های دیجیتال، ورودی شماره‌ی ۱۷، انتهای راهرو، سالن نشست‌ها، ساعت ۱۴ تا ۱۶.

مادر، روزه، دختر

در اکثر مواقع، یکی از مطمئن‌ترین راه‌های شناخت و درک ویژگی‌های یک دختر، نگاه به ویژگی‌های ظاهری و رفتاری مادرش است که هم شخصیت و هویت دختر در کنارش شکل گرفته و هم به سادگی و روشنی، اندیشه‌های مختلف در رفتار و برخورد و حتی نگاهش مشخص است.

فهم درست ویژگی‌های عاطفی، اجتماعی و فکری یک دختر در اکثر اوقات بدون شناخت مادرش به دست نمی‌آید؛ همین مادرانی که بیست و چند سال کنار ما در تلخی‌ها و شادی‌ها، میزان و سنجشمان بودند و هستند، درست مانند روزهای اول روزه‌داری هر دختر نُه ساله‌ی مسلمانی. مادرانی که قبل‌تر از نُه سالگی، یکی دو باری با روزه‌گرفتن‌های کله‌گنجشکی تمرین‌مان دادند تا بدنمان عادت کند. گرچه اولین روز روزه‌ی کله‌گنجشکی را آنقدر گریه کردم برای اینکه فکر می‌کردم باید کله‌ی گنجشک بخورم. و تمام ناراحتی‌ام این بود که دلم نمی‌آید کله‌ی گنجشک را بخورم و اصلا باید چگونه خورد. مثل ماهی؟

ادامه مادر، روزه، دختر

چارقد و بازخوردهای شکلاتی

دوسه هفته بیشتر نیست که ستون آشپزی چارقد راه افتاده و به صورت هفتگی به روز می‌شود. در این دو سه هفته واکنش‌های جالبی به این ستون داده شد و بازخوردهای خوبی گرفتم.

از این بازخوردها، نکات خوبی دستگیرم شد:

اول این‌ که فهمیدم چقدر تئوری‌نویسی و ادبی‌نویسی، با ژست متفکر و نظریه‌پرداز و شاعر و … راحت‌تر است از وارد متن زندگی شدن. چقدر نوشتن از تفاوت‌های زن و مرد، از مبانی فکری فلان، از انتقاد به طرح بهمان، گزارش از همایش بیسار، راحت‌تر است تا به زاویه‌های مختلف زندگی واقعی پرداختن. به متن جامعه وارد شدن، از کالاهای موجود در بازار استفاده کردن، در خانه شخصی خودمان عکس گرفتن.

ادامه چارقد و بازخوردهای شکلاتی

برگزاری اردوی طهورای ۲!

فقط یک‌ماه از سال جدید را گذرانده‌ایم؛ سالی که وقت داریم به تمام برنامه‌ریزی‌ها و اهداف بزرگتر چارقد برسیم. شاید دیگر مجالی نباشد به چارقد سال گذشته فکر کنیم؛ به چالش‌ها و امیدهایش، به مخاطبان و مزاحمانش؛ اما از طرح چارقد جدید و نویسنده‌هایی که دیگر نیستند نمی‌شود گذشت؛ حتی نویسنده‌هایی که قول همکاری را برای چارقد جدید داده‌اند. و نمی‌توان گذشت از ستون‌هایشان که خیلی گیج می‌خورند و از متن‌های آماده‌ای که در ذهن دارند اما هنوز نتوانسته‌اند جایی از چارقد بنویسند.

فقط یک‌ماه از سال جدید را گذراندیم؛ یک سال دیگر که ستون‌ها مال ما هستند، آن هم برای چند ماه متوالی. باز هم ما هستیم و دخترانگی‌هایی که به سراغ رسانه و جامعه‌مان می‌آید. غافل شویم اگر و از یکی‌شان بگذریم، دیگران در هوا می‌قاپندش و با برچسب جنس چینی به فروش می‌رسانند و پُزش را در رسانه‌های بیگانه خواهند داد.

ادامه برگزاری اردوی طهورای ۲!

آخرین یادداشت روز بهارانه‌ی سال ۱۳۸۹

هیئت‌تحریریه‌ی نشریه الکترونیکی چارقد برآن شده‌است به‌دور از تمام هیاهوی چارقدی‌اش، برای حُسن ختام سال سخت و نفس‌گیرِ ۱۳۸۹ از حس و حال بهارانه‌ی این‌روزهایشان بنویسد.

ادامه آخرین یادداشت روز بهارانه‌ی سال ۱۳۸۹

جای خالی دختران و ورزش؛ تکوان!

رئیس کمیسیون تکواندوی بانوان قرار است تا چند لحظهٔ دیگر بیاید. از همهٔ باشگاه‌ها، دختران تکواندوکار به همراه مربی‌شان آمده‌اند. به یک ساعت نمی‌رسد اما زورخانهٔ استان مملو از دختران ورزشکار می‌شود. دختران کودک و نوجوان و جوان، همگی با لباس فرم تکواندو و کمربندهای رنگی جمع شده‌اند و هر کسی، گوشه‌ای مشغول تمرین است تا در یک حرکت دسته‌جمعی، فرم‌ها را به‌ نمایش بگذارند.

امسال کمربندهای قرمز بیشتری به‌ چشم می‌خورد. بند کمربند‌ها را به صورت تخصصی می‌بندیم و مقنعه‌ها را توی لباسِ فرم جاسازی می‌کنیم تا آرم تکواندوی دختران استان مشخص باشد.

ادامه جای خالی دختران و ورزش؛ تکوان!

چادر مشکی‌های‌مان را باد برد!

زمانی که سیما، انیمیشن آموزشی پلیس رو نشون می‌داد، همون انیمیشنی که بازیگر نقش اول‌ش داداش سیا بود و لهجه‌ی خاصی داشت. شاید لهجه‌ش رو یادتون باشه. یکی از قسمت‌ها که داداش‌سیا با پسرخاله‌ی شمالی‌ش تو یه روز بارونی کنار خیابون ایستاده بود، راننده‌یی با سرعت از جلوشون می‌گذره و کلی سروپاشون رو خیس می‌کنه. بعد داداش‌سیا با همون لهجه‌ی مخلوط شمالی و فارسی‌ش میگه این واقعا ما رو ندید؟

ادامه چادر مشکی‌های‌مان را باد برد!

جای دختران ایرانی در کاروان شکست ِ حصر ِ غزه خالی‌ست!

این دو سه پاراگراف را خطاب به مسئولان کشورم می نویسم: ما چارقدیان، دو مصاحبه‌ی «حجاب ِ با دیانت زیباتر از حجاب با سیاست است!» و «در کشور ما زن‌بودن مساله‌ است!» را که به‌اتمام رساندیم، حسابی جای ِ خالی دختران ایرانی را در این کاروان حس کردیم.

کاروان شکست ِ حصر ِ غزه هم آمد و رفت. آنچه برایمان باقی ماند خاطره ‌ای زیبا از همراهی و هم‌رأیی مردمی از قاره بزرگ آسیا برجای ماند. مردمی که نه ادیان مختلفشان آنها را از هم دور کرده و نه ملیت‌های گوناگون‌شان. در این میان سنی و شیعه و کاتولیک و هندو و … ، از هند و پاکستان و ایران و چین و اندونزی و دیگر ملت‌ها همراه شده و همه با هم برای آزادی انسان‌هایی در سرزمینی دیگر هم‌صدا شدند.

ادامه جای دختران ایرانی در کاروان شکست ِ حصر ِ غزه خالی‌ست!

جنبش زنانهٔ چای و قهوه!

جنبشی به نام حجاب

نام جنبش «چای» را شاید خیلی‌ها شنیده‌ باشید و شاید بدانید که جدیدا در مقابلش، جنبشی بنام «قهوه» نیز ‌پا گرفته‌است تا بتواند در پروسه‌ی دموکراتیک شرکت کند و با چالش‌هایی که درمقابل آمریکایی‌هاست، حسابی روبه‌رو شود.

ادامه جنبش زنانهٔ چای و قهوه!

دغدغه‌یی که مقدس‌ست

من‌هم مثل خیلی‌های دیگر تنبل هستم. دوست‌دارم مانند بلاگچه، ستون‌های دیگری را هم ترتیب‌دهم و بعهده‌ی نویسنده‌ی خوبی مثل شادی رمضانی بگذارم و بخوانم و لذتش را ببرم. اما یا نویسنده‌ی خوبی را که گیر می‌آورم برخلاف اصول‌روانشناسی که درباره‌ی مغز دختران می‌گوید: مغزشان قادر‌است در آن ِ واحد چندین‌کار را انجام‌دهد، عمل می‌کنند و یا کلا با چارقد حال نمی‌کنند و نمی‌پذیرند.

ادامه دغدغه‌یی که مقدس‌ست

آسمان به‌جای زمین

هر آنیموسی، آنیمایی دارد. هسه، هرمینه دارد. داستایوسکی «آناگریگوریونا» و دختران سرزمین من‌هم به‌واقع «مادر»شان را. آنیمای مادران ما نیز، دخترانشان هستند. زهرا باقری که سال گذشته، سردبیری نشریه‌ی الکترونیکی چارقد را به‌عهده داشتند، چند صباحی‌ست در از دست‌دادن مادر عزیزش، غم‌ناک‌ست.

ازدست‌دادن مادر، اندوهی جان‌کاه‌ست
زهرا باقری عزیز
برای دلت زیباترین صبوری را دعا می‌کنیم و برای روح مادر نازنینت بهترین رحمت‌های خدا را
ما را در غمت شریک باش.