ارگانیزم نوروز

«نوروز باستانی» که تا چند روز دیگر هر کدام از ما برای چندمین بار در زندگیمان آن را تجربه می کنیم، از جمله آداب و رسومی ست که در دنیا بی بدیل است و استقامت و زیبایی اش در طول تاریخ احترام همه ی ملتها را برانگیخته است. از «پنج شنبه » ی آخر سال گرفته که خانواده ها هر کدام به سبک خودشان یاد گذشتگان می کنند تا آداب و رسوم سبزکردن سبزه و سفره هفت سین و لحظات معنوی قبل از سال تحویل و بعد از آن دید و بازدیدها و عیدی گرفتن ها و سیزده بدر و … و … و … که فکر میکنم هر کدام از اینها کتابی از فرهنگ و اخلاق و معنویت در خود پنهان کرده است.

چند وقت پیش، مقاله ای خواندم از «سعید سهیلی» که به بسیاری از پرسشهای ذهنم پاسخ داده بود. از جمله ی آن پرسشها این بود که چرا بعضی از رسم ها و آداب از زیرچنگ و دندان زمان و حکومت های مختلف جان سالم به در می برند و درمقابل در طول تاریخ مشاهده می کنیم دشمنان داخلی و خارجی در تاخت و تازهای خود تلاش کرده اند به زور پول و اسلحه یک رسم را بعنوان بخشی از فرهنگ یک جامعه تثبیت کنند ولی موفق نشده اند. چرا؟ و چرا همیشه بخشی از فرهنگ بدون داشتن هیچ سازماندهی خاصی برای حفظ و نگهداری، نسل ها بدون تغییر باقی می مانند و مردم مشتاقانه آن را بعنوان فرهنگ خود می شناسند و به آن احترام می گذارند و بخش دیگری از فرهنگ با زمان تغییر می کند و هیچ اثری از آن باقی نمی ماند.

در این مقاله اینطور گفته شده بود که «در هر زمان عاقلان هر قومی با ذوقی وصف ناپذیر و با نیت معنوی برای حفظ نظم، آسایش، راحتی و سلامت خلق و خوی مردم، آداب و سنن و فرهنگ هایی را بنیان نهادند که ستون های اصلی اخلاق آن جامعه را تشکیل می دهد. در طول تاریخ می بینیم که بخشهایی از فرهنگ، دستخوش افزایش و کاهش شده است ولی بایدها و نبایدها همیشه پابرجا بوده و این پوسته ی سطحی ست که شامل فرسایش و تغییر شده و یا ازبین می رود و پوستی نو جایگزین آن می شود، گویا فرهنگ اخلاقی یک جامعه مثل یک ارگانیزم زنده ورودی هایی دارد و با گزینشی هوشمندانه برخی را که مفید است جذب و غیرمفید ها را پس از تجربه و اطمینان از غیرمفیدبودنش به مرور دفع کرده است».

حرف اصلی آن مقاله این بود که «مدیریت و هوشمند این ارگانیزم را عاقلان هر جامعه برعهده داشته اند، این می تواند شروع توضیح راز بقای فرهنگ باشد. وقتی عاقلان یک جامعه با توسل به عقلشان بایدها و نبایدهایی را تنظیم می کنند به دلیل اینکه مصدرش از حق است، پایداری اش قطعی ست که به پایداری لایتناهی حق متصل است. بدین ترتیب عاقلان هر جامعه ای بدون اینکه رسما کسی مسوولیت نگهداری اخلاق را به عهده ی آنها گذاشته باشد نسل به نسل این بایدها و نبایدها را زنده نگه داشته اند گویا گنجی است که در یک خانواده، موروثی از والدین به فرزند و از نسلی به نسل بعد منتقل کرده اند».

«اما معیاری ما دراختیار داریم یعنی آنچه عاقلان یک قوم خوب می دانند و علامتش ماندگاری در اعصار است مانند ستاره قطبی ما را راهنمایی می کند. چنین معیاری است که باعث می شود اخلاق در یک ملت حتی با دین ها و مذاهب مختلف تعریفی مشترک و واحد داشته باشد و اصولش تغییر نکند».

در انتها یک سوال باقی می ماند، چگونه می توان عاقلان یک اجتماع را شناخت؟ «عاقلان همیشه درصدد انتظام و حفظ آسایش مردم جامعه ای هستند که در آن زندگی می کند. هر کس در هر مقامی از مقامات اجتماع و یا مدارجی از درجات علمی بود ولی بدنبال نظم و آسایش مردم جامعه اش نبود بقول خواجه حافظ شیرازی «بر او نمرده به فتوای من عمل کنید» که از عاقلان نیست. زندگی با رعایت تمام بایست ها و نبایست ها در جامعه ای که عاقلانش در تمام دوره ها ذوقی شاعرانه و طبعی لطیف داشته اند، دل انگیز است که همراه با باید و نبایدها، گنجینه هایی مثل نوروز باستانی را نیز برایمان به میراث گذاشته اند که در لحظه لحظه اش بوی بهار و زندگی و سبزی هماهنگ با بهار و آغاز زندگی به مشام هر انسانی که روح سالمی دارد می رساند».