اردوی بلاگ تا پلاک ۵

اردوی بلاگ تا پلاک ۵ ، که مختص وبلاگ نویسان بود، با همه تلخی ها و شیرینی هایش بر گزار شد.

ماهم قسمت مان شد و با وبلاگ نویسان همسفر شدیم. امروز صبح هم به سلامتی همه بچه ها به مقصدشان رسیدند.

سفر با وبلاگ نویسان حال هوای دیگری داشت، از کوثر پنج ساله وبلاگ نویس که همراه پدر و مادرش بود گرفته تا اقا ارش وزیری ۴۴ ساله! …مسئول فرهنگی اتوبوس ما هم که به شوخی او را خانم فرهنگی صدا می کردیم، شده بود سوژه دست بچه ها! هر اتفاقی که می افتاد می گفتند: » خانم فرهنگی تو مسئولی باید جواب گو باشی و هوامون رو داشته باشی!» بنده خدا هم سمعا و طاعتا هر کاری از دستش بر می آمد برایمان می کرد از خرید مداد رنگی برای رنگ کردن پیج لاک ها گرفته تا شرکت در توطئه های سبزشان!

راستی صحبت پیج لاگ شد، این پیج لاگ ها یک دفتر چه ایی بود که بچه ها پست های وبلاگی شان در ان می نوشتند و دیگران کامنت می گذاشتند. خب بالاخره پنج روز دوری از نت، زمان کمی نیست و وبلاگ نویسان هم اگر نمی نوشتند ممکن بود اتوبوس را با چرخ هایش یک جا زیر شن ها فرو کنند!

شب ها هم تا ساعت ۱۲ توی راه بودیم تا به محل اسکان برسیم، این زمان طولانی هم برای ما کسل کننده بود، اینجا بود که رادیو پلاک به داد مان رسید! هر شب خانم فرهنگی بیچاره ساعت ها روی پا می ایستاد تا صندلی به صندلی رادیو پلاک های دنباله دار را بین بچه ها بلوتوث کند تا گوش کنند.

روزها هم از این امر مستثنی نبود، خانم فرهنگی نشریه بلوتوثی برایمان ارسال می کرد و کیفی به اسم فید خوان در اتوبوس برایمان تعبیه و داخل ان برگه های پرس شده کتاب ها را جاسازی کرده بود تا بچه ها بین راه مطالعه کنند.

خلاصه طوری کار کرده بودند که اصلا حوصله ادم سر نمی رفت…

روایان راهیان امسال رضایت مند تر از سال گذشته عمل کردند، بیشتر از اینکه به بعد احساسی جنگ پرداخته شود به مسائل تاکتیکی که رزمنده های ما در عملیات هایشان هوشمندانه بکار می بردند صحبت می کردند و این واقعیت جنگ را بهتر برایمان روشن می کرد.

تقریبا همه مناطق عملیاتی را بازدید کردیم مخصوصا شرهانی، روز آخر به منطقه شرهانی رفتیم و گروه ما را به منطقه ای دست نخورده در شرهانی بردند که سطح زمینش را گلوله ها تفنگ و و مین ها پر کرده بود! نیم ساعتی در آنجا با خواندن زیارت عاشورا ماندیم. خیلی بهمان چسبید…

اردو با تمام تلخی ها و شیرینی هایش تمام شد، هنوز نیامده دلمان برای همه بچه های وبلاگ نویس همراه مان، مخصوصا کوثر پنج ساله تنگ شد…

بعد از اردو وبلاگ گروهی راه انداختند به اسم بلاگ تا پلاگ تا بچه پست های وبلاگی خودشان را داخل این وبلاگ قرار دهند.

۵ دیدگاه در “اردوی بلاگ تا پلاک ۵”

  1. به خدا اگه بخوان بین آپ کردن پیچ لاگ امسال و آپ کردن پیچ لاگ پارسال فرق بذارن!

  2. شرکت در توطئه های سبزشان ؟؟!!!
    دم خانوم فرهنگی گرم ! خیلی پایه بود خدایی ! اگه نبود هی میخواستن به ما بگن : «هیس ! »
    البته کم هم نگفتنا !! ولی خدایی حضوره یه خانومه فرهنگی خیلی تو ازدو پررنگ بود ! یه جورایی اوجَبه واجبات !
    بنده خدا دسته تنها تمامه اتوبوس و باید بلوتوثی میکرد !!
    انشالله زوده زود حاجت روا بشه و اجرش با خوده شهدا‌!

    سلام یادم رفت !

  3. دعا کنید که این توفیق شامل حال ما هم بشه!
    یادم به این شعر مهدی فرجی افتاد که هشت نه سال پیش شعر برگزیده راویان نور شد:
    جمعه بوی تو را می تراود
    مرد! بیدار شو ندبه سر کن

    تازگیها دل من گرفته
    حال و روز مرا تازه تر کن

    روز، اینجا خود روشنایی
    خاک یک تکه خاک بهشت است

    شعر! قدری سبک شو، خودت باش
    فکر یک آسمان بال و پر کن

    استخوان استخوان لاله سر زد
    پیرهن پیرهن یوسف آمد

    باد! برخیز کارت درآمد
    هرچه یعقوب دیدی خبر کن

    آه،سخت است، سخت است مادر
    هی بیا هی برو تا لب در

    پانزده سال چادر درآور
    پانزده سال چادر به سر کن

    وزن تابوت از بس سبک بود
    شانه ها بار را حس نکردند

    خواستی بی تعارف بگویی:
    مثل من باش راحت سفر کن

    چند سالیست خاکت برادر!
    بد نمک گیر کرده دلم را

    با اجازه دوباره می آیم
    خاک شوریده را شورتر کن

  4. سلام
    احسنت به این خاطر نویسی دقیق و عالی

    اختلاف سنی ۳۹ سال را دقت کردید ؟!؟!

    حالا چرا علامت تعجب گذاشتید جلوی سن ما ؟ مگه ما پیر مردها نمی تونیم وب لاگ و وب سایت داشته باشیم؟
    البته این علامت تعجب مختص شما نبود از همون ورود به ایستگاه حرم امام خورد تو پیشونیمون!!!!!
    ولی بهر حال این اردو و در کنار جوانان وبلاگ نویس سعادتی تکرار ناشدنی برای این پیر مرد بود.
    یا زهرا

  5. خداییش این خانوم فرهنگی خیلیی زحمت کشید – الهی مثل شهدا عاقبت بخیر شه

دیدگاه‌ها بسته شده است.