ممد! تو بودی و دیدی …

تلویزیون چندوقتی ست دلش آمده تصویرهای هشت سال جنگ را از آرشیو بیرون بیاورد و رو کند،

بین تصویرها تصویر «محمد جهان آرا» را در خرمشهر نشان می دهد. ناخودآگاه می بینم در چهره او چیزی ست که دوست دارم نگاهش کنم و هی منتظرم نوبت به تصویر او برسد.همان تصویر کوتاهی که ظاهراً دارد جلوی دوربین یک خبرنگار حرف می زند.

یک چیزی توی صورت جهان آرا و خیلی دیگر از جوان های آن وقت است که دل نشین است. یک چیزی که توی صورت جوان های امروز نیست.

یک جور حجب و حیا ،فروتنی ،معصومیت ، یک جور ادب …یک چیز این شکلی! که دقیقاً نمی دانم اسمش را چی بگذارم ولی فقط می دانم که از صورت جوان های امروز حذف شده است.

ما به ناچار، قریب به اتفاق گرگ شده ایم. نگاه های مان دریده شده است . زمانه یادمان داده که شل بجنبی کلاهت رفته است. ما حتی با رفیق ترین های مان هم که حرف می زنیم از آن چیزی که توی صورت جهان آرا بود توی صورت مان خبری نیست.

اصلاْ جوان های آن روزگار یک جورهایی ساده دل تر بودند .الان هم نسل قبل از ما خیلی خوش بین تر از ماست و زود باورتر از ما. انگار معادلات عصر آنها ساده تر بوده ، انگار آدم ها ی آن زمان این همه رو نداشتند که برای شناختن شان لازم باشد آدم هزار تا چشم و هزار تا گوش دست و پا کند.، آن ها مجبور نبودند این همه گرگ باشند. ولی ما گویا مجبور یم! رحم و مروت مان خیلی دیر به دیر آفتابی می شود مثلاْ وقتی جایی عمق فاجعه پیدا شود وگرنه به این زود ی ها پروانه ای نمی شویم و دل مان را نمی دهیم دست کسی یا چیزی که بردارد و ببرد.

کسی جلوی مان اشک بریزد ، قسم بخورد ، پَر پَر کند خودش را باز یک نگاه مات و یک دل پر تردید تحویل اش می دهیم. گناهی نداریم روزگارمان ما را این طور بار آورده است .هفت خط شده ایم بدجور!

دل مان هم سر به زیر باشد ولی سرمان نیست،گردن مان را می کشیم و راه می رویم،چپ نگاه مان کنند راست شان می کنیم ،راست نگاه مان کنند چپ شان می کنیم ، کسی هم بگویدمان بالای چشم شما ابروست جوری با نگاهِ تیز می رویم توی قلبش که انگار …

توی چشم های محمد جهان آرا هیچ از این خبرها نبود…

۱ دیدگاه در “ممد! تو بودی و دیدی …”

  1. اره تو چهم همشون بود…همشون…همانان که از وادی دیگرند،همانان که گمنام و نام آورند..

دیدگاه‌ها بسته شده است.