سه، دو، یک؛ امتحان می‌کنیم

امروز تولد ستون «بلاگچه»است؛ هر سه‌شنبه منتظرمان باشید

داشتن یک ستون کوچک در یک سایت، وسط شلوغ بازار اینترنت اتفاق خیلی خاصی نیست. این را خودم می دانم، خودم هزار و ششصدبار توی این بی‌معرفت بازار دنیا دوزاری کج و کوله‌ام تالاپ افتاده که همه‌چیز و همه‌جا محل گذر است و هیچ‌چیز آن‌قدر جدی نیست که آدم دلش را سفت و سخت به‌ش گره بزند.

ولی من آغاز را دوست دارم.

اینجا هم قرار نیست کلمه‌های اتوکشیده و نوشته‌های ادبی و رسمی باشد. قرار نیست مثل دیگر بخش‌های چارقد سخت و سنگین و جدی باشد.

به سردبیر گفتم وسط این ستون‌های مجله یک پنجره کم داری برای نفس کشیدن

یک پنجره که از آن حتی اگر نمی‌شود به قول فروغ به ازدحام کوچه خوشبخت بنگریم لااقل بشود به خودمان بنگریم خب!

با سردبیر سنگ‌هایم را وا کنده‌ام که در «بلاگچه» همان‌طور که از اسمش برمی‌آید، یک‌نفر قرار‌است خودش را روایت کند.

به سردبیر گفته‌ام که این یک‌نفر بلد نیست بیخودی یادداشت را طولانی کند، سطر پر کند، شاید یک روز «بلاگچه» فقط با سه کلمه به روز شد

شاید یک روز با هزار کلمه

شاید یک روز بمب عاطفه شد و انرژی مثبت تزریق کرد توی رگ‌های نداشته‌ی چارقد

ولی شاید هم یک‌روز، یک اندوه نازک بنفش را توی صفحه منتشر کرد.

که آدمی همین است، دل‌بسته به تلخ و شیرین روزگار…

خلاصه که متولد شده‌ام و آمده‌ام برای نوشتن

صدایم را دارید؟

سه، دو، یک، امتحان می کنیم …