[ms 0]
آغاز کارش با مطبوعات، هفتهنامه یالثارات الحسین بود و اولین مطلبش، یادداشتی در باب اشکریزانِ! جناب خاتمی در هنگام ثبتنام برای انتخابات ریاستجمهوری در سال ۸۰ که ۱۶ خرداد همان سال، یعنی ۲ روز مانده به انتخابات هشتم ریاست جمهوری به چاپ رسید و … اختلافنظرهایش با یالثاراتیها باعث شد همکاریاش را قطع کند. در حالیکه همانروزها به او پیشنهاد بر عهدهگرفتن مسئولیت صفحهی یاد یاران یالثارات هم داده بودند و او، نپذیرفت که با آنهمه اختلافنظر، اعتقاد داشت همکاری بیشتر، عاقلانه نیست! با این همه إبایی ندارد از اعلام همکاری اش با ارگان رسمی انصار حزب الله.
آن وقت ها یکی دوسالی می شد که در حوزه علمیه شهر ری درسش را شروع کرده بود. خودش معتقد است «درحوزه همه کاری کرده ام، الا درس خواندن!» سال آخر حضورش در حوزه، مصادف شد با همکاریاش با صفحه نسل ۳ کیهان و بعد هم «چارقد»، که هنوز هم گزارشها و مصاحبههایی را که برای چارقد گرفته، خیلی دوست دارد.
چند ماهی را در هفتهنامهی «زنروز» گذراند و بعد هم آمد روزنامهی «جوان»؛ صفحه جوانی دستش بود و حالا هم چند ماهی میشود که دبیر سرویس پایداری روزنامه جوان است. اتفاقی که دوستش نداشت و مدتی هم هست استعفا داده و فعلاً تا یافتن دبیر جدید، دبیر ماندهاست.
این میان البته دو سه ماهی قبل تا بعد از انتخابات ۸۸، در سرویس سیاسی شبکهایران مشغول بوده. اما اعتقاد دارد گاهی هم باید بهدل مادرها راهآمد؛ مادرش به سیاسینوشتنهایش رضا نداشته اند. می گوید: «من به دلشوره های حضرت مادر در آن شلوغی و ناامنی ۸۸ حق می دهم»
در فضای مجازی، کار وبلاگنویسی را با «یک وجب دل» در اسفند ۸۶ شروع کرد. چند ماه بعد به وبلاگ گروهی «طعم شیرین دو دقیقه» رفت و مدت کمی هم آنجا قلم زد.
از خرداد پارسال هم در وبلاگ گروهی «میوه ممنوعه» می نویسد. خیلی اهل چت و شبکههای اجتماعی نیست. اما وقتی میپرسم گوگلریدر چطور؟ می گوید: «گوگل ریدر» از دستم در رفت!
گفتگوی صمیمی و خواندنی چارقد با «کبری آسوپار» را که بهبهانهی روز دختر گرفتهبودیم و بدلیل مشکلات فنی چارقد بهتعویق افتاد، با هم می خوانیم.
از آنجایی که وبلاگنویسی و کلا فضای مجازی به نوعی یک تریبون اختصاصی در اختیار فرد قرار میدهد تا چه حد سعی کردهاید از این امتیاز استفاده خوب و مفید ببرید؟
حد خیلی زیادی ندارد! هر وقت حرفی را داشتهام که روزنامه چاپ نکرده یا از ابتدا چون میدانستم که چاپ نمیکنند، به آنها ندادهام، در وبلاگها زدهام. گرچه متاسفانه در یک سال اخیر «یک وجب دل» به علت سختگیریهای من برای انتشار مطلب در آن، وسواسهای ادبیاتی و کمی وقتم، چندان فعال نبودهاست.
مسلماً یکی از جذابیتهای فضای مجازی، دیده شدن و خوانده شدناست. جدا از اینکه خیلی از اوقات وبلاگنویس بعضی از مطالب را صرفاً برای اینکه گفته باشد، مینویسد ولی در بسیاری از موارد، حیات یک وبلاگنویس و فعال مجازی به خواندهشدن و مخاطبداشتناست. شما با این حرف همعقیدهاید؟
طبیعی است که من برای مخاطب مینویسم؛ نوشتهی کنار وبلاگ «یک وجب دل» هم همین را میرساند. اما نه اینکه مخاطب اولویت اول را داشته باشد؛ مخاطب چه کمی و کیفی تا وقتی اهمیت دارد که من برای جذب او مجبور نباشم اصول و تعهدات خودم را کم رنگ یا بی رنگ کنم. گاهی هم بسته به کیفیت مخاطب، نظر من تغییر میکند؛ برخی هستند که ترجیح میدهم چیزی بنویسم که بپسندند، برخی هم هستند که ترجیح میدهم هیچوقت من را نخوانند و نبینند و هیچ کدام از نوشتههایم را لایک نزنند!
خیلی از نوشتههای ممنوعه یا عاشقانه نوشتههای من، مخاطب عام دارند؛ حتی سیاسینوشتهها هم اغلب طوری هستند که مخاطب عام دارند؛ حال آن مخاطب عام میتواند مخالف یا موافق من باشد.
چه گروه یا قشری را مخاطب خود قرار داده اید؟
من خیلی گروه خاصی را انتخاب نکردم. مخاطب خودش سراغ این نوشتهها میآید. اگر هم گروهی بودهاند که من برایشان تولید محتوا نداشتهام، این اتفاق، عمدی نبودهاست.
شما چه فاکتورهایی را در جذب مخاطب مفید میدانید؟ چه چیزهایی آفت بحث جذب مخاطب شده و بعنوان جذابیت کاذب، گریبانگیر وبلاگستان است؟
طبیعتاً من فاکتورهایی را برای جذب مخاطب در نظر میگیرم، اما این اتفاق همهی کار من نیست. من فکر میکنم وبلاگها در فضای مجازی، خود به خود مخاطبشان را پیدا میکنند. من سعی میکنم هر نوشتهام بنا به موضوع، هم بهروز باشد، هم حرف برای گفتن داشته باشد، هم ادبیات زیبایی داشته باشد و هم توهین آمیز نباشد.
تلاشم بر مختصرنویسی هم هست، البته نه همیشه. مثل ممنوعه نویسیهایم! ولی تا حد امکان رعایت اختصار را کردهام.
در باب آفت جذب مخاطب، در فضایی که هستم و وبلاگهایی که میخوانم، کسی را ندیدهام که فقط و فقط برای جذب مخاطب بنویسد و از این رو خیلی به آفتهای این قصه نیندیشیدهام!
اولین مطلبی که در فضای مجازی نوشتید را به یاد دارید؟
اولین نوشتهام در فضای مجازی، گزارشی از مدرسهی دخترانهی نابینایان بود که برای چارقد نوشتم و خیلی هم دوستش دارم. البته بدیهی است که نوشتههایم در کیهان، در سایت و فضای مجازی هم منتشر میشد.
آیا روند رشد صعودی یا نزولی خاصی داشتهاید؟ اصلاً نحوه عملکرد خودتان را در فضای مجازی رصد میکنید؟
«یک وجب دل» متاسفانه سیر نزولی داشت. سرشلوغیهای من در سال ۸۸، آسیبش به «یک وجب دل» رسید. اغلب در مورد نوشتههایم، اصل حضورم در فضای مجازی، حتی حضورم در گوگل ریدر، شیرآیتم ها و حتی کامنتهایم از دوستان نظر میخواهم. حالا بماند که برخی جلوی چشم حرفی می زنند و پشت سر، به غیبت، حتی تهمت، حرفی دیگر؛ لابد حجت شرعی دارند!
با اینکه فضای مجازی خیلی از محذوریات دنیای حقیقی را ندارد ولی بهرحال چهارچوبهای خاص خودش را دارد. شما چه ملاحظاتی را در نظر میگیرید؟ آیا تا بحال شده دلتان بخواهد چهارچوبها فراخ تر از این باشد؟ راهکاری شبیه وبلاگ یا پروفایل ناشناس برای فرارهای موقتی از این خط قرمزها دارید؟
در فضای مجازی، هرجا حضور داشتهام با اسم خودم و هویت حقیقیام بودهام. از مستعاربودن بدم میآید. البته بعضی از اوقات در چارقد به علت اینکه در یک شماره دو مطلب داشتهام یکی از آنها با نام «زینب شریعتی» کار شد که طبق صلاحدید سردبیر صورت گرفته است.
با اسم و هویت حقیقی در نت بودن، خصوصاً برای دخترها محدودیتهایی را میآورد ولی این محدودیتها شاید به نوعی در دنیای حقیقی هم هست. من در دنیای حقیقی صرف خانمبودنم خیلی جاها نمیروم یا خیلی حرف ها را نمیزنم؛ در دنیای مجازی هم همینطور هست.
خیلی وقتها با خودم گفتهام اگر پسر بودم، اگر کسی مرا نمیشناخت، فلان کامنت را میگذاشتم. اما به هر حال، بحث ایناست که بعضی برخوردها و رفتارها و حضورها کلاً برای خانمها مناسب نیست؛ حتی اگر با اسم مستعار باشد.
اسم مستعار فقط مانع از خراب شدن وجهه اجتماعی میشود وگرنه تاثیراتی که آن برخورد یا حضور بر خود فرد میگذارد، رابطه چندانی به حقیقی یا مستعاربودن نامش ندارد.
به هر حال هیچوقت نام یا پروفایل ناشناس نداشتهام. من با این اسم و هویت در فضای خارج از نت بودهام و در نت هم همینگونه خواهمبود.
تا چه حد میشود به فضای مجازی و وبلاگنویسی نگاه جنسیتی داشت؟ جنسیت صاحب یک وبلاگ و یک کاربر مجازی در چه مواردی تاثیر گذار است و چه وقتها نه؟ چه وقت ها باعث رشد می شود و چه وقتها به نوعی ترمز است؟
من ترجیح میدهم اول کلام افراد را درک کنم تا اینکه بدانم کسی که نوشته، زن است یا مرد!
وقتی قضیه جنسیتی میشود، ذهن سنتی، مرزبندیهایی را اعمال میکند که من دوست ندارم. مثلاً ترجیح میدهیم زنها زیاد سیاسی ننویسند یا مردها مثلا در مورد حقوق زنان ننویسند. اغلب از من توقع دارند که مطالب ضد فمینیستی بنویسم در حالی که فکر نمیکنم کسی از شما چنین توقعی داشته باشد!
من این نگاه را چندان دوست ندارم؛ اینکه چون زن هستم، فقط در باب مسائل مربوط به زنان بنویسم.
برای خود شما دختر بودن در چه مواردی محدودیت ایجاد کرده؟
قبلتر گفتم که از جنس همان محدودیتهایی است که ما در جامعهمان بعنوان یک جامعه اسلامی و ایرانی بهآنها احترام میگذاریم. شما ساعت ۱۰ شب میتوانید سوار اتوبوس شوید و به سمت اصفهان حرکت کنید، اما من چنین کاری را برای خودم شایسته نمی دانم و این ناشی از تفاوتهای دختر و پسر است. البته بحث امنیت را هم باید مد نظر داشت. همانقدر که در محیط بیرون خانمها از این نظر آسیبپذیرتر هستند، در فضای مجازی هم نسبت به آقایان آسیبپذیری بیشتری دارند.
سوژههایی که در مورد آنها مینویسید را بغیر از اخبار روزانه از کجا پیدا میکنید؟
اغلب پی یافتن سوژه نمیروم. سوژهها خودشان میآیند دیگر! اگر نیامدند باید به حداقل خلاقیت ذهنم شک کنم!
وبلاگ نویسی چه تاثیری بر زندگی روزانه شما داشتهاست؟ مرز بین فضای مجازی و دنیای واقعی برای شما کجاست؟
وبلاگنویسی و حضور در فضای نت، طبیعتاً مرا وارد دنیای دیگری کرد. مثل کودکی که از ۷ سالگی با ورود به مدرسه، وارد دنیای جدیدی میشود. من در نت، ارتباطات وسیعتری یافتم، آشناییهای متفاوتتر و دوستانی بیشتر. این اتفاق، سطح آگاهیها و ارتباطات من را ارتقا داد ولی گاهی هم آدم را از قسمتهای دیگر زندگیاش غافل میکند.
اینترنت صرف نظر از آدمهایی که برای من فقط یک آیدی هستند، قسمتی از زندگیام هست. مثل هر فضای دیگری که ممکن است شما در یک محیط حقیقی با آن آشنا شوید. مثلاً حوزه یک فضاست، تحریریه روزنامه یک فضا و کلاس مثلاً خطاطی هم یک فضا؛ اینترنت برای من چنین فضایی است.
مطمئنا برای شما هم، اینترنت سرنوشتتان را خواه ناخوه در مسیر دیگر انداخته است. از چهوقت نقطه عطف شد؟ یک لحظه تصور کنید چیزی به نام اینترنت نبود. خانم «کبری آسوپار» چه وضعی داشت؟ الان به چیزهای دیگری می رسید و یا از چه چیزهایی محروم میماند؟
اینترنت مدتی (خصوصاً در سال ۸۸) باعث شد از کتابخوانی دور بیفتم که الحمدلله باز به روال سابق برگشتهام. اینترنت اگر نبود، هم اطلاعات خبری-سیاسی کمتری داشتم الان و هم اینکه از سویی زندگیام برنامهریزی بهتری داشت. البته هیچ چیز جای دوستان خوبی را که در اینترنت یافتم، پر نمیکند.
ایرانی و مسلمانبودن شما فرقی داشته یا خیر؟ چه میزان در جهت این دو ویژگی فعالیت کردهاید؟
یعنی میشود که ایرانیبودن و مسلمانبودن تاثیری نداشته باشد؟! این همه نوشتن از اتفاقات روز، نوشتن از ائمه علیهم السلام، اعتراض به توهین به پیامبر (ص) و قرآن، همه و همه متاثر از مسلمان و ایرانیبودن من است. وگرنه من چه داعیهای دارم که از امام رضا(ع) بنویسم یا به معاون اولی «رحیم مشایی» اعتراض کنم؟!
تعریف شما از سانسور و فیلتر چیست؟ چیزی که الان در فضای مجازی اعمال می شود خوب است یا بد و میتواند بهتر شود؟ شما اگر مسئول فیلترینگ بودید چگونه عمل می کردید؟
من نمیدانم دوستان بدسلیقگی میکنند یا سیستم فیلترینگ از نظر فنی ایراد دارد یا کلا همین مدلیاند! ولی آنچه در حال اتفاق افتادناست، اتفاق خوبی نیست. نهاینکه فکر کنید مصداق این اتفاق خوبنبودن را فیلتر وبلاگهای ارزشی میدانم، نه؛ من معتقدم حتی فیلتر سایت بیبیسی فارسی هم اشتباهاست. بیبیسی یک رسانه بیطرف نیست. اینرا همه می دانیم. خب ما هم بیطرف نیستیم! ولی صرف مخالف بودن که دلیل فیلتر نیست. راه مقابله با بیبی سی، تولید محتواست، نه فیلتر کردن. فیلتر یا سانسور باید در مورد سایتهای مبتذل و نوشتههای توهینآمیز باشد؛ همین.
البته برخی دوستان هم وقتی وبلاگ ارزشی دوستانشان به اشتباه فیلتر میشود، انگار یادشان میرود که این اتفاق، اشتباه یک دوست است، نه کینهورزی و خصومت یک دشمن، و انتقاد و اعتراضاتشان خیلی تند میشود.
روزانه چه میزان در فضای مجازی هستید؟ چه میزان از آن مفید است؟ معتاد اینترنت هستید یا نه؟
برای کارم زیاد هستم؛ اما برای کارهای شخصی روزی ۳ ساعت. معتاد اینترنتی نیستم، ولی گاهی هم از معتاد شدن میترسم.
جریانسازی در فضای مجازی چه مقدمههایی لازم دارد و در چه زمینه هایی میشود جریانساز بود؟ چه نمونههای موفقی از این جریانسازیها و یا موجهای وبلاگی در ذهن دارید؟ شما در کدام یک حضور پررنگ داشتهاید؟
جریانسازیهای وبلاگی، اتفاقات خوبیاست البته اگر مجریاش، ما بوده باشیم! حریفان ما بهتر از ما مجازی کارکردن را بلد هستند. موج وبلاگی نامهای به مسیح (ع) که در سال ۸۷ و در اعتراض به کاریکاتورهای موهن نشریه دانمارکی در مورد پیامبر (ص) به راه افتاد، نمونه موفقی بود. یا این اواخر در باب پوشش چادر متهمان زن در دادگاه.
موجهای وبلاگی مثل راهپیمایی میمانند؛ بیشتر نمادین هستند تا کاربردی. اما در هر حال حضورشان بهتر از عدم عدم حضورشان است. موجهای وبلاگی باعث اتحاد بیشتر و همفکری بیشتر میشود.
چرا با اینکه دختران و زنان بیشتر از مردان در فضای مجازی حضور دارند علی رغم اینکه فضای مجازی بسیاری از محدودیتهای دنیای حقیقی را ندارد ولی حضور آنها خیلی محسوس نیست؟
من با نظر شما موافق نیستم. به نظرم حضور خانمانه! در نت خیلی هم محسوس هست. من حضور آقایان را پررنگتر نمی بینم.
یک دختر مسلمان در فضای مجازی چه ویژگیهایی دارد؟ آیا صرف مجازی بودن اینترنت، می تواند دلیل و مجوز خیلی از رفتارها بشود؟
من در فضای نت هم مثل فضای حقیقی برخورد میکنم. تفاوت چندانی نمیبینم. بدیهی است که در نت هم مثل محیط خارج از نت، الزاماتی در برخورد با نامحرم برای خودم خواهمداشت. صرف مجازیبودن، مجوز رفتاری خارج از شئونات نیست. اگر من در حرف زدن با نامحرم نباید به گونه ای سخن بگویم که او به گناه بیفتد در فضای مجازی هم نباید ادبیات من، این ویژگی را داشته باشد.
شما رفتارهای دختران مذهبی در نت را می پسندید؟ آیا نقدی بر آنها ندارید؟ تا بحال شده رفتاری از انها سر بزند که شما را آزرده کند و مجبور به تذکر شوید؟
رفتارهای دختران مذهبی در وبلاگها، کامنت و برخی شبکههای اجتماعی خیلی متین است اما متاسفانه بعضی گفتگوها این الزامات را ندارند. شاید چون احساس میشود که کسی ما را نمی بیند!
گاهی هم خبرهایی میشنوم که چندان جالب نیست. مثل عضویت دوستان در فضاهایی که ورودشان فقط برای خانمهاست؛ در اینترنت چنین فضاهایی نمیتواند چندان قابل اعتماد باشد.
نفوذ یک آقا در چنین فضایی خیلی آسان است ولی دوستان متاسفانه رعایت نمیکنند. از بعضی رفتارها آزرده شدهام اما تذکر ندادهام. ترجیح میدهم تا وقتی یقین به فعل حرام نیست، زمانی به تذکر برسم که اشتباهات رفتاری خودم به حداقل رسیده باشد.
سیاست و فضای مجازی؟ چرا بیشتر افراد شما را آدمی بیش از حد سیاسی میدانند؟ عمد خاصی دارید که در فضای مجازی چهرهای سیاسی از خود بروز دهید؟ این را از روی اشتراکهای شما در گوگل ریدر و بحثهایی که در کامنتهای آن راه میافتد میگویم.
خب من آدمی سیاسی هستم و انکار هم نه میخواهم و نه میتوانم بکنم. اما نمیدانم حد سیاسیبودن چقدر است که من بیش از آن حد سیاسی شدهام!
عاشقانهنویسیهای من، یا نوشتههای اجتماعی-مذهبیام موجوداست؛ کافیاست به پستهای میوهیممنوعه نظری بیندازید. نمی دانم چرا بعد سیاسی شخصیت من، بیشتر به چشم می آید؛ یک سوال؛ من بیشتر سیاسی مینویسم و سیاسی به اشتراک میگذارم یا جناب امید حسینی یا جناب دانشطلب یا برادران بزرگوار دیگر؟!
نیمی از مطالب من غیر سیاسی است، اما اینکه سیاسیبودن بیشتر به چشم میآید برای همان تفکر سنتی جنسیتیدیدن موضوعات است؛ ما توقع نداریم یک دختر سیاسی باشد؛ ترجیح میدهیم فقط و فقط از گل و بلبل و عشق و احیانا آشپزی! بنویسد اما خیلی وارد دنیای سیاسی نشود؛ حتی اگر این وارد شدن در حد نوشتنهایی کوتاه یا به اشتراکگذاشتن برخی خبرها باشد. مردان ترجیح میدهند دنیای سیاست مردانه بماند! برخی زنان هم همینطور!
اما به هر روی، من عمد خاصی برای بروز چهرهای خاص از خودم ندارم؛ به قول قدیمیها «از کوزه همان برون تراود که در اوست.»
درمورد دشمنان این عرصه هم صحبتی داشتهباشیم. دشمن در فضای مجازی کیست؟ ابزارهایش چیست؟ اگر معتقد به جنگ در فضای مجازی هستید، ابزارهای آن و افتهای ان را بفرمایید.
ابزار آن همه ی انواع حضور مجازی است. آفتهای جنگ مجازی، سرگرمشدن بیش از حد بهآن و غفلت از دنیای بیروناست. اتفاقی که سال گذشته برای هموطنان سبزمان در دنیای مجازی افتاد و اینگونه حس بیشمار بودن سرشارشان کرد. اینکه ما هم در چنین دامی بیفتیم چندان دور از ذهن نیست. گاهی اتفاقاتی در نت برای ما پررنگ میشد که بازتاب اجتماعی آن اینهمه نیست.
در جنگ رسانه ای در فضای مجازی، زنان هم میتوانند در خط مقدم حاضر شوند، آیا حاضر میشوند؟
بله اما کمتر سرباز موفقی دیدهام!
چرا اصطلاح جنگ نرم فقط محدود به فضای مجازی شدهاست؟ آن هم با قالبهای تکراری؟
خیلی ساده است. چون قالبهای دیگر خیلی سختتر است! کتاب نوشتن سختتر است یا حضور در شبکههای اجتماعی؟! درسخواندن و تخصصگرفتن سختتر است یا وبلاگنوشتن؟! ما ایرانیها خدای راحتطلب هستیم!
با سلام
گفتگوی خوبی بود اما با توجه به اینکه در آستانه روز دختران انجام شده بود انتظار می رفت که کمی هم از سئوالات رسمی فاصله بگیرد و وارد مسائل اختصاصی دختران و حالات و روحیات ایشان شود و حتی در بخشهایی از گفتگو با ورود به برخی مسائل روز و حتی نکات طنز، گفتگو را برای خوانندگان خواندنی تر کند.
مشکل دیگر مصاحبه، شخص مصاحبه کننده بوده که اگر ایشان هم دختر بودند، احتمالا گفتگوی بهتری را شاهد بودیم
به هر حال از شما تشکر می کنم و همچنین از همکار بسیار محترمم سرکار خانم آسوپار
به نظرم مصاحبه زیادی شخصی بود. البته مصاحبه شخصی اشکالی ندارد اما وقتی با یک چهره محبوب و مشهور باشد.(با عرض معذرت از خانوم آسوپار)
بسیار عالی بود
مصاحبه توسط خود خانم آسوپار تنظیم شده درسته؟ چونکه از مقدمه و نوع سوال و جوابها کاملا مشخصه. خوب نیست این نوع برخورد. سعی کنید اخلاق را رعایت کنید. خب میتوانستید به جای مصاحبه از این خانم بخواهید یک یادداشت از خودش و روند کاریش و همه چیزهایی که دوست دارد مطرح کند و دیگران بخوانند را بنویسد تا اینطوری اخلاق را هم رعایت بشود.
یا علی.