در اوایل سال ۸۸ سریالی با عنوان «فاکتور۸» از شبکه اول سیما پخش شد؛ که در آن مشکلات بر سر راه یک خانم محقق ایرانی، برای ساخت دارویی با همین عنوان بهنمایش گذاشته شده بود.
با توجه بهاینکه این سریال بر اساس واقعیت ساخته شدهبود؛ در ابتدا، تماشای آن، احساس غرور ملی هر ایرانی را بارور میکرد. ولی در قسمتهای پایانی سریال، دیدن تبلیغات شرکتهایی که «پلاسمای خون» را از ایران صادر میکنند و داروی مذکور را وارد میکنند؛ به شکل زیرنویس این تصور را ایجاد میکرد که این سریال داستانپردازیای بیش نبودهاست!
در واقع این دارو ۱۲سال پیش در شرکت پژوهش و پالایش خون وابسته به سازمان انتقال خون ایران ساخته شدهاست؛ ولیکن بعلت یکسری مسائل، خیلی زود تولید آن متوقف شد. مصاحبهی زیر حاصل نشست کوتاهی با خانم دکتر طاهره زندیه؛ محقق در زمینه این دارو در ایران است. خانمی که با شخص اول سریال تفاوتهای بسیاری دارند.
زن فیلم یک زن ناسازگار، بیپروا و جسور بود، در حالیکه دکتر زندیه یک زن آرام، بهشدت مذهبی و چادریاست که در تمام دوران تحقیقاتش، همسرش بار تربیت فرزندان را همراه وی بهعهده گرفت و مشوق اصلی او بود. در حالیکه در فیلم، زن متارکه کرده و بههیچ عنوان دارای تقیدات مذهبی نبود.
انگیزهی اصلی برای این مصاحبه، آشنایی دختران مسلمان و ایرانی با شخصیت ایشان است. شخصیت مذهبی و آرام ایشان که با وجود مشکلات بسیار به تحصیل ادامه دادند. ایشان در زمانی به دانشگاه وارد شدند که خانوادههای مذهبی کمتر به دخترانشان اجازه میدادند به دانشگاه بروند.
ایشان باوجود تبلیغات کمونیستی و ضد دینی در دانشگاهها، در آنزمان بر پای اعتقادات مذهبی خودشان ایستادند. و همواره حجاب چادر را حفظ کردند. همچنین ایشان همزمان با تحصیل، وظایف مادری و همسری خود را بهخوبی انجام می دادند.
از خودتان بگویید. مراحل تحصیل و زندگی و…؟
من در یکی از روستاهای اطراف تهران متولد شدم. آنزمان تهران اینقدر بزرگ نبود. خیلی از محلههایی که الان جزو شهر محسوب میشود، روستاهای حاشیه شهر بود. محل تولد من هم یکی از همین روستاهای حاشیه شهر بود.
از کودکی به تحصیل علاقه داشتم. قلم خوبی هم داشتم. شاید اگر در این زمینه کار میکردم، الان نویسنده شده بودم! تا سال ششم را در دبستانی نزدیک خانه خواندم. دبیرستان در نزدیک خانه ما نبود و باید داخل شهر میآمدم که برای دختری در آن سن و سال مقدور نبود. لذا تا ۴سال امکان تحصیل برایم نبود. بعد ۴سال شروع کردم متفرقه خواندم.
در آن زمان آقایی بود که معلم دبیرستان پسرانه بود و روزی یک ساعت میآمد و برای ۲۰ نفر دروس ریاضی را کار میکرد. پدرم اتاق انتهای حیاط خانه را خالی کردهبودند و صندلی گذاشته بودند، شدهبود کلاس درس! خدا رحمتشان کند با آنکه سواد دبستان داشتند ولی مرد فهمیدهای بودند. تا آنجا که برایشان مقدور بود برای تحصیل فرزندانشان همکاری میکردند.
خردادماه آن سال امتحان دادم و سال اول دبیرستان را در کل متفرقههای استان تهران نفر اول شدم. لذا اجازه داشتم تابستان را هم بخوانم. تابستان دیگه معلم نداشتم و سال دوم را بدون معلم خواندم و شهریور ماه امتحان دادم و قبول شدم. زمستان که معلم آمد عده ای مثل من سال نهم بودند و عده ای سال هشتم و معلم ما در آن یک ساعت هردو کلاس را رفع اشکال میکرد. آقایی بودند به نام آقای رحیمخانی. مرد بسیار خوبی بود. خیلی دوست دارم ایشان را دوباره ببینم.
معدل سال نهم من هم بالا بود و سال دهم را میتوانستم تابستان بخوانم. برای سال دهم باید انتخاب رشته میکردم. چون پسر داییام تجربی خواندهبود، کتابهای او را گرفته و شروع به خواندن کردم. لذا تجربی خواندم! شهریور متفرقه امتحان دادم و پذیرفته شدم. من دیگه تنها بودم و در درسها کمکی نداشتم.
سال یازدهم را خواندم و برای سال دوازدهم آمدم تهران و در دبیرستان پوراندخت ثبتنام کردم. کنکور را در همان سال با نمره بالایی پذیرفته شدم. رشته دوم که زده بودم،»بیوتکنولوژی پزشکی دانشگاه تهران» بود که رشته جدیدی بود و من تصور میکردم پزشکی است.
لذا با آنکه نمره کنکورم بالا بود و میتوانستم پزشکی دانشگاه ملی بروم ولی این رشته را بعنوان رشته دوم زدم ودر آن قبول شدم و متوجه شدم لیسانس در رشته علوم آزمایشگاهی، فیزیوتراپی و رادیولژیاست که من رشته علوم آزمایشگاهی را انتخاب کردم ولیسانس گرفتم. (سال ۵۲-۴۸)
تا چند سال برای رشته ما در ایران فوق لیسانس نبود. سال ۵۵ فوق لیسانس امتحان دادم و کتبی را پذیرفته شدم. ولی در مصاحبه بعلت حجابم ردم کردند. همان سال استخدام سازمان انتقال خون، بخش ایمونولوژی شدم.
سال ۵۶ با راهنمایی یکی از اساتیدم، رشته ایمونوبیولوژی را امتحان دادم و پذیرفته شدم. این رشته بینالمللی بود و با دانشگاه هاروارد مشترک بود. درسها به زبان انگلیسی، و اساتید از همان هاروارد میآمدند و مشترک بودند. برای دکترا هم همه را میفرستادند هاروارد. که خورد به جریانات انقلاب و انقلاب فرهنگی و من سال ۶۰ فوق لیسانس گرفتم. سال ۵۹ ازدواج کردم و سال ۶۰ اولین فرزندم که پسر بود بهدنیا آمد. سال ۶۱و ۶۵ دو دخترم بهدنیا آمدند.
برای رشته ما در ایران ادامه تحصیل بسیار محدود بود. سال ۷۱-۷۰ من برای دانشگاه بروکسل انگلیس پذیرفته شدهبودم و بورسیه گرفته بودم ولی با پذیرفتهشدن در رشته دکترا در ایران در رشته فرآوردههای بیولژیک ( بیوتکنولژی )، در سال ۷۱ درهمینجا ماندم چون اعتقاد داشتم تا حد امکان ارز کشور را نباید خارج کرد. و سال ۷۷ دفاع کردم و دکترا گرفتم.
در مورد موضوع پایان نامهتان بیشتر توضیح بدهید.
چون در آن زمان در «شرکت پژوهش و پالایش خون» وابسته به » سازمان انتقال خون» مشغول بهکار بودم؛ موضوع پایاننامه دوره دکتریِ اینجانب «تخلیص و ویروسزدایی فاکتور۸ » بود. با چهار روش شیمیایی (روش کروماتوگرافی با آنتی بادی مونوکلنال، روش ژلکروماتوگرافی ، روش تخلیص با پلی اتیلن گلیکول و روش تخلیص با گلیسین ) مختلف فاکتور ۸ را خالصسازی کردم. با هر چهار روش به نتایج مطلوب رسیدم .
نکته مهم در این تحقیق پیداکردن روشی بود که هم از نظر اقتصادی مقرون بهصرفه باشد، هم امکانات آن در پالایشگاه باشد وهم موادی که استفاده میشود مضربرای انسان نباشد. بههرحال با هر چهار روش بهنتایج مطلوب رسیدیم. ولی با روش گلایسین از نظر خلوص، اکتیویته بالا و مقرون بهصرفهبودن بهترین نتایج را داد که مقالات آن بهچاپ رسید .
مرحله بعدی کار ویروسزدایی محصول بهدست آمدهبود که با چهار روش حرارتی، شیمیایی ( S/D ) ، پاستوریزاسیون، شیمیایی-حرارتی تؤام، ویروسزدایی کردم. که در این مرحله پیداکردن پایدارکنندهی مناسبی بود که هم بیضرر برای انسان باشد، هم بتواند ساختمان شیمیایی محصول را در طول حرارت دادن حفظ کند و هم از نظر اقتصادی مقرون بهصرفه باشد . بهرحال توانستم فاکتور ۸ بهدست آمده را با روشهای مختلف ویروسزدایی کنم که با هر چهار روش نتایج قابل قبول بهدست آمد ولی بهترین و مطمئنترین روش ویروسزدایی که در همه دنیا مورد قبولاست روش توأم حرارتی و شیمیایی است.
بهترین روش که هم فاکتور۸ بهدستآمده خلوص بالا و اکتیویته بالا داشت روش گلایسین بود که با استفاده از پایدارکننده اختصاصی که برای اولینبار بهدستآوردم، توانستم آنرا با روش ویروسزدایی توأم شیمیایی و حرارتی، ویروسزدایی کنم که مقاله آن در مجله بینالمللی چاپ شد. چندبار هم در حجم بالا در پالایشگاه کار کردم و فعالیت در سطح بالا حفظ شد و با انجام آزمایشات کنترل کیفی و کشت انواع ویروسهای پوششدار و بدون پوشش نتایج مورد تاییدی را داد و ویروسهای پوششدار و بدون پوشش را از بینبرد که این اولینبار در ایران بود. ولی در عمل بعلت خوابیدن شرکت پالایش و پژوهش و مشکلات بوجود آمده، تولید متوقف شد و تولید محصولات قبلی پالایشگاه مثل آلبومین هم خوابید.
از داروی فاکتور ۸ بگویید
این دارو جزو داروهای بیولوژیک است که برای بیماران هموفیلی کاربرد دارد. در این بیماران انعقاد خون صورت نمیگیرد و باید مرتبا این دارو را تزریق کنند. این فاکتور در پروسه انعقاد خون نقش اساسی و حیاتی دارد. بطور کلی داروهای بیولوژیک جزو گرانترین داروهاست چون به شکل صنعتی تولید نمیشود و هزینه تولید آن زیاد است.
لذا خیلی از مافیاهای دارو در جهان در پخش این داروها دست دارند و از تولید آن در کشورهای جهان سوم تا آنجایی که ممکن است جلوگیری میکنند.
در اینجا لازم است از آقای دکتر فرهادی استاد راهنمای پایان نامه اینجانب و مدیر عامل سازمان انتقال خون در آن زمان که ایده تولید این دارو در ایران را داشت و در این زمینه بسیار کوشا بود و با اینجانب همکاری میکرد و همچنین از همکاران خوبم در پالایشگاه تشکر کنم.