اول ذی الحجهست؛ سالروز ازدواج تنها زوجمعصوم؛ حضرت علی علیهالسلام و حضرت فاطمه سلاماللهعلیها. پیوند مهر و ماه! که روز ازدواج هم نام گرفتهست.
«و مِن آیاتِهِ اَنْ خلقَ لکم منْ انفُسِکُمْ ازواجاً لتسکُنوا الیها؛ و جعلَ بَینکُم مَودَّةً و رحمَةً.
و از نشانههای او، این که از خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدانها آرام گیرید، و میانتان دوستی و رحمت نهاد.
روم_ ۲۱
و قراراست تا در کنار هم به کمال برسیم و «یکی» شویم!
و خدا یکیست، احد و واحد! و تمامی موجودات ِ دچار «دو»، و باید با هم شوند تا «یک» شوند. با نیمهی خودشان؛ درست مثل قطعات پازل.
و اما؛
«هر زنی رازیست. ازدواج، کشف این راز نیست، معماری ِ این رازاست. برای بچه مسلمانهایی مثل ارمیا؛ این معماری پیچیدهتراست. یعنی رازش پیچیدهتراست. به دلیل چشم و گوشٍِ بسته شان…» (بیوتن-رضا امیرخانی)
و البته برای آن یکیها (آنها که مثل ارمیا نیستند!) هم همچین ساده نیست؛ بسی زمان و وقت و حتی احساس گذاشتهاند تا از قِبَل تجربه؛ نیمچه مهارتی کسب کنند در رویارویی با این راز، که آنهم گاه غلط از آب در میآید! خودشان بهتر میدانند که چه اندازه اشتباه کردهاند و دلشان را آزار دادهاند و حتی جا گذاشتهاندش و گاهاً کلکسیونی جمع کردهاند تا آن نیمچه مهارت را کسب کنند! و گاه شک میکنند آنچه بدست آمده ارزش آنچه رفته را داشته یا نه!
بگذریم ازینها که بحثم سر آنها نبود. به گمانم بخش عمدهای از مشکل به پدر و مادرها و سیستم آموزشیمان (کاری با آنور دنیا ندارم که آنجا هم اگه مشکلی حل شده اما بیمشکل نیست) برمیگردد. مثلاً اکثر پدر و مادرها تصور میکنند آموزش مهارتهایی چون ارتباط در زندگی چیزی نیست که دخلی به آنها داشتهباشد؛ نمیدانند که شروع آن در رابطهی پدر و مادراست، نمیدانند که برخی آموزهها باید از همان کودکی و با لطافت آموزش دادهشود تا فرزند دلبندشان در نوجوانی و جوانی دچار بحرانهای مختلف در ارتباطش نشود. شاید دلیل اینهم، آن باشد که خودشان نیاموختهاند و البته لازمهاش را هم درک نکردهاند.
هر روز نمونههایی میبینی از مشکلات جوانان و نوجوانان در این امر؛ از احساسات پاک و یکطرفهای که در دل پرورش یافتهاند و منتقل نشدهاند و گاهی هم که منتقلشدند اما به در بسته خوردهاند، از خواستن و درست بیاننکردن، از چه و چه… و چقدر دلت میگیرد!
تازه این بخشی از مشکل جوانان در ازدواجاست (هرچند کم مشکلی هم نیست) اما مشکلات آنقدر هست که حتی اگه بخواهی تیتروار اشاره کنی و کوته توضیحی هم بدهی، شمارگانش از عدد کثرت خیلیها بالا میزند! از تفکر خود جوانها و اشکالاتش، بگیر تا دید خانوادهها و اثرشان تا مشکلاتی که جامعه تحمیل میکند (از مشکلات اقتصادی بگیر تا چه و چه، که ماشاءالله هیچکس هم به فکر نیست و راهکارهایشان هم به درد هیچ بنیبشری نمیخورد، از بس کارشناسانه است!!!!)
• اینکه میگویم اشکالات؛ چون خیلی از جوانهایمانهم هیچوقت ننشستهاند پیش خودشان، درست و حسابی این مطلب را تحلیل کنند؛ اینکه چرا میخواهند یا حتی نمیخواهند که ازدواج کنند؛ کدام به کدام میارزد! نمیدانند از ازدواج چه میخواهند، تازه وقتی هم برای خودشان تعریف میکنند که چه میخواهند، فقط انتظاراتشان از طرف مقابلست! تازه اینجا هم نمیدانم که واقعاً نقشها و مسئولیتهای خودشان را نمیبینند یا با نادیده گرفتنشان، سعی میکنند شانهخالی کنند و بیندازند گردن دیگران! رها کنم؛ فقط آنقدر بگویم که بهگمان من برای ازدواج ابتدا باید آمادگی روحی لازم و بلوغ لازم جهت زندگی مشترک را در خود یافت و بعد حرف زد!!!
تعاریفی که از ازدواج ارائه میشود و اهدافی که در آن دنبال میشود، متفاوتست. غیر از اینها؛ ملاکهای انتخاب هم متنوع و متفاوت. (جالب میگفت که؛ «اَلسُّلُقُ شُلُغُ»…سلیقهها شلوغ است!)
«نویسنده باز میگوید: ازدواج پیوندی ژنتیکی نیست بین ژنهای زن و شوهر، برای رسیدن به یک خلقت جدید. ازدواج یعنی پیوند خاطرههای مشترک.
خشی اما میگوید: نه؛ ازدواج پیوند خاطرههای مشترک نیست. ازدواج یعنی ۲ نفری کارکردن، ۲ نفری پول درآوردن و از آنطرف سیوکردن پول به خاطر مسائلمشترک…» (بیوتن-رضا امیرخانی)
«ازدواج یعنی با یکدیگر جفت و قرینشدن» (لغت نامهی دهخدا)
و قراراست تا در کنار هم به کمال برسیم و «یکی» شویم…