قسمت ششم از بهارانهی هیئت تحریریهی چارقد
نمیدانم وقتی میشنوید نوروز، به یاد چه میافتید و چه تصویری در ذهنتان تداعی میشود؟ خاطرات کودکی خودتان یا خاطرات دوستداشتنی بزرگترهایتان. هر دورهای به اندازه خودش زیبایی دارد، همه ما تصاویر زیبایی از نوروز و سفره هفتسین و عیدی و خوراکیهای خوشمزه عید در صندوقچه ذهنمان داریم.. اما بعضی وقتها آدم هوس دیدن چیزهایی را میکند که از قدیم میشنود و یا حتی در کتابها میخواند.
برای قدیمیها نوروز یعنی تلاش بیوقفه از اوایل اسفند ماه، یعنی بوی خانهتکانی، یعنی تلاش دستهجمعی زنان ِ خانه برای تهیه و پخت شیرینیهای ساده ولی خوشطعم عید، یعنی خرید ماهیدودی و سبزی پلویی و کوکویی و تهیهی دو سه مدل میوه توسط مردان خانه، یعنی پاککردن دورهمی سبزیها و ماهیها،یعنی شستن میوهها داخل حوض فیروزهای وسط حیاط.
یعنی انداختن سفره قلمکار، درست وسط پنجدری اتاق مادربزرگ، چیدن هفتسین در ظروف نقرهای و یا حتی ظروف سفالی آبیرنگ، گذاشتن آئینه و چراغهای شمعدانی عروسی مادربزرگ برای آوردن نور و روشنایی بر سر سفره هفتسین، بستن نوار قرمزرنگ به دور سبزه پرپشت و سرزندهای که مادربزرگ سبز کرده و آوردن گلدان سنبل از لب پاشویهی حوض.
نوروز یعنی پوشیدن لباس نو، یعنی چارقد ِ سفید مادربزرگ با گلهای قرمز، یعنی استشمام ناباورانه عطر بهار از گلهای همان چارقد پارچهای، یعنی نِشستن بزرگترها بالای سفره هفتسین.
قرآن خواندن پدربزرگ با آن عینک قاب مشکیاش و گرفتن اولین عیدی از دستان پدربزرگ، یعنی ضعف دل کودکانه برای برداشتن یواشکی شیرینی و ناخونکزدن به آجیل، دزدکی سنجدهای سفره را خوردن و انگشت فرو کردن در ظرف سماق و چشمانتظاری برای هجوم به سمت سبزیپلو با ماهی دودی، که گاهی تنها سالی یکبار طبخ میشد و در نهایت سیزدهروز دید و بازدید و مهمانی بیوقفه …
برای امروزیها هم، نوروز، همان مفاهیم را تجلی میکند ولی با تفاوتهایی که ناگزیز زمان است، امروز هم خانهتکانی میکنیم البته با کمکگرفتن از کسانیکه حرفهشان نظافت منزل است، شیرینی بر سر سفره میگذاریم، آنهم چند نوع که همه را از شیرینیفروشی تهیه میکنیم، تنوع میوههایمان بهحدی است که گاهی برای جا دادن آنها در یک بشقاب دچار مشکل میشویم.
از ماهیدودی خبری نیست ولی از فیله ماهیهای سفید و بستهبندی شده و سبزیهای آماده استفاده میکنیم و حتی گاهی سبزیپلو با ماهی عید را در رستوران صرف میکنیم، درست است که سبزیپلو آن طعم و بوی سابق را ندارد و سالی چندبار آن را امتحان میکنیم، درست است که تنوع شیرینیها بسیار است و تعداد میوهها بهحدی زیاد شده که گاهی دردسرساز میشود ولی خوب است که هنوز بهعنوان سنت نوروز فراموش نشدهاند …
هنوز هم لباس نو میپوشیم و دور سفره هفتسین مینشینیم، اگرچه مادر بزرگهای دوستداشتنی دگر چارقد بر سر ندارند و سفره قلمکار جای خود را به پارچههای پر زرق و برق هندی و پاکستانی داده و بهجای شمعدانهای سفره عقد مادربزرگ، هالوژن و لوستر روشن میکنیم و سبزه و سنبل را آماده از مغازهدار میخریم که چندان هم شاداب و سبز نیستنند ولی خوب است که هنوز فراموش نشدهاند …
درست است که دید و بازدیدها کمرنگ شدهاند و در همان چندروز اول ته میکشند ولی خدا را شکر که هنوز به بهانه عید هرچند کوتاه ولی سری بهم میزنیم….
نمیدانم شما کدام نوروز را دوست دارید و ترجیح میدهید از کدام نوروز در ذهنتان تصویر بسازید؟ مهم این است که این آئین باستانی را زنده نگه دارید و به نسلهای بعد منتقل کنید، مهم این است که فلسفه نوروز را بدانید، مهم اینست که عاشق سنتهای زیبای آن باشید.
از مادر بزرگ نوشتم و چارقد گُلگُلی دوست داشتنیاش، به یاد مجله خودمان افتادم، مجلهای که علیرغم مدرنبودن و بهاصطلاح الکترونیکی بودنش، نام دلپذیر چارقد را بر روی آن گذاشتهاند، با اجازه تمام دختران ایران زمینم، توضیح کوتاهی از معنای چارقد را به مجله دخترانه خودمان بهعنوان عیدی تقدیم میکنم، به امید پیشرفت و تعالی چارقد و تمام دخترانش….
چارقد
از پوششهای سر زنان…، به نوشته علی جواهر کلام: «بهطور کلی پیش از اسلام و چه بعد از اسلام، تا این اواخر زنان ایرانی مثل زنان سایر کشورهای شرق، سرپوشیده بودند و در زبان فارسی سره، لقب خانمها (سرپوشیده)بود.
چنانکه زنان زردشتی که از پارسیان اصیل و نجیب ایرانی میباشند در خانه یا در کوچه سر خود را طوری میبستند که حتی یک موی آنان نمایان نبود. در تصاویری که از پوراندوخت و آذرمیدخت بدست آمده نیز ملاحظه میشود که ایندو ملکه ایرانی سر پوشیدهاند. یعنی تاجِ روی سر آنها بهگونهای است که موهایشان دیده نمیشود.
طرز پوشش سر خانمهای ایرانی اینطور بوده است که زنان جوان در خانه کلاه بر سر میگذاردند؛ این کلاهها خود بر دو گونه بود: یکی کلاهی که درون آن مقوا یا پارچههای کلفت لاییدار و آهارزده قرار داشت و چهار بند انگشت از سر بالا میایستاد و دور تا دور این کلاه ملیلهدوزی و یراقدوزی بود و گاه نیز اطراف کلاه را با زنجیرهای نازک طلا و نقره یا قیطان ابریشمی، سکههای طلا و نقره و مروارید میدوختند و کلاه نوع دوم که عرقچینها بودند، لبه و آهار نداشته و بعضی از آنها را در خانه و برخی را در مهمانی بر سر می گذاردند.
روی این عرقچینها چارقد زریِ اصل سر میکردند و فقط قسمت جلوی عرقچین را که از زیر چارقد بیرون بود، زینت میدادند. گاهی اوقات نیز یک پارچه هلالی را بریده، آهار میزدند و دور آن را کارهای دستی انجام داده و با یک تکه جواهر زینت میدادند، دور پیشانی بسته و روی آن چارقد بر سر میکردند.
چارقدها چند نوع بودند و زیباترین آنها چارقدهای زری (بنارس) بود که ازهندوستان میآوردند، تار و پود این چارقدها رشتههای رنگارگ مفتولهای طلا و نقره بود و چهار گوشهی آن بهطرز زیبایی گل و بته داشت.»
در بخشی از دایرةالمعارف زن ایرانی، چارقد اینگونه توصیف شده است: «زنها بر سرشان یک پارچه مربعی را دولا کرده مثلث میساختند و آن را به سر میانداختند، چنانچه زاویه منفرجه در پشت سر آنها در آخر کمر واقع میشد و دو زاویه حاده در جبین؛ و چون آنرا در زیر گلو تنگ گرفته به سنجاق وصل میکردند، لذا دو دامنه آن پارچه که چارقد نامیده میشد، روی سینه و شکم را کامل میپوشاند. به سبب اتصال، نه برجستگیهای بدن، نه زیورآلات و نه گردن و موی زنان قابل رویت نبود.»
جالب است بدانید چارقد نیز زمانی عامل چشم و همچشمی و فخرفروشی زنانه بودهاست!! در زمان ناصرالدینشاه مد از اندرونی دربار بیرون میآمد و زنان شهر پیوسته چشم به آنجا داشتند، چارقدها معمولا از زری، گارس و مشمش بود.
برای مثال زمانی نوعی چارقد به نام «قالبی» مد شده بود که تهیه آنم کار بسیار دشواری بود، گفته میشود که تنها سه زن در تهران بودند که در اینکار مهارت داشتند و برای یک چارقد از پنج قران تا دو تومان اجرت دریافت میکردند.
داستانهای زیادی در رابطه با چارقد وجود دارد اما آنچه از همه مهمتر به نظر میرسد تاریخچه استفاده آن در ایران است که به سالها پیش از ورود اسلام به سرزمین آریاییمان باز میگردد..
«جاودان، نام زنان چارقدپوش ایرانم….»
منابع پیشنهادی برای مطالعه بیشتر:
– کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، ثالث،۱۳۷۸.
– دایرةالمعارف زنان ایرانی، به سرپرستی مصطفی اجتهادی، تهران، مرکز امور مشارکت زنان ،۱۳۸۲.