سال نوی یک شادی!

من سال نوی خودمان را خیلی دوست دارم. چون لازم نیست آمدنش را در مغازه‌ها و زلم زیمبوی خیابانها حس کنی. در هر کشوری باشی ( هر کشوری که زمستانش زم-ستان و تابستانش تاب-ستان است ) می‌توانی از روزها قبل طبیعت را ببینی که خبر آمدن جشنت را می‌دهند.

این آفتابی که می‌تابد، این پرنده‌هایی که چه‌چه می‌زنند و آن گلهای کوچکی که این‌طرف و آن‌طرف می‌رویند همه تو را به یاد تمام شدن زمستان سخت و آمدن بهار و عید و کودکی پر از عیدی و مسافران نوروزی و بازدید عزیزانت می‌اندازند.

اینجا در شمال فرانسه هوا هنوز سرد است اما همان آفتابهای هر ازچندگاهی مردم را واداشته که باغچه‌هایشان را شخم بزنند و گل‌های رنگ‌ووارنگ بکارند و درختان را تشویق کرده که جوانه‌ها و شکوفه‌ بزنند و با آنها پرندگان را عاشق کنند و آنها هم برایمان از بهار بخوانند.

و از آنجایی که دانشگاه تعطیل نیست و کلاسها برقرار است و ما هم مجبوریم کار کنیم و درس بخوانیم، حال و هوای سال نوی من در همین هوای بهاری و طبیعت خلاصه می‌شود. عید نوروز برای مردم ایران علاوه بر عید طبیعت عید خانوادگی هم هست.

عید دوباره دیدن دوستان و آشنایان. در غیاب چنین فضایی در فرانسه من کمتر حس وارد شدن به سال جدید را دارم. انگار تا لباس نو نپوشی و به دیدن بزرگترها نروی و با بقیه نخوانی «وقت گل صنوبره/ عیدی ما یادت نره»، سالت نو نمی‌شود!

بر این اضافه می‌شود فاجعه‌هایی در حال سپری شدن در ژاپن و لیبی و بحرین و … است و تلویزیون مرتب غمزدگی مصیبت‌دیده‌ها را به یاد می‌آورد و نیز یاد همه کسانی که از سر اجبار برای سال نویمان در کنار عزیزانشان نیستند.

همه اینها باعث می‌شود من چندان حس و حال سال نو نداشته باشم، اما آرزو می‌کنم همه کسانی که نوروز را جشن می‌گیرند مخصوصا هموطنانم در هر جای دنیا که هستند نوروز شادی داشته باشند و سال نود و سال نوی خوبی را شروع کنند.