حجتالاسلام و المسلمین سید مهدی طباطبایی، همان روحانی خوشلهجهای است که بارها و بارها در برنامههای مختلف سیما، پای صحبتهای شیرین و صمیمانهاش نشستهایم و بهرهها بردهایم.
ایشان با یک اتفاق، وارد مباحث مشاورهای میشود و از آن پس، بخشی از زندگی خود را وقف این کار میکند. بهطوریکه به گفتهی خودش، تاکنون همواره شنبهها و گاهی یکشنبهها، و در دورانهایی که ضرورت داشته، هفتهای پنج روز بعدازظهر را به مشاورهی خانوادهها اختصاص داده است و هم اکنون نیز حدود ۲۰ سال است که پیشازظهرها، منزلش محلی برای حل مشکلات و مسائل زوجهای جوان و خانوادهها شده است.
حجتالاسلام و المسلمین طباطبایی، سه دوره نمایندهی مجلس شورای اسلامی بوده وعناوینی چون: دادستان انقلاب مازنداران، عضو ستاد مبارزه با منکرات تهران و مدیریت ادارهی سرپرستی دادگاه خانوادهی تهران را در کارنامهی خود دارد.
برای آشنایی بیشتر با جایگاه و اهمیت خانواده و دلایل بروز برخی مشکلات در روابط بین زوجین پس از ازدواج، پای صحبت حجتالاسلام و المسلمین طباطبایی نشستیم. مصاحبهای که میخوانید حاصل گفتوگوی یک ساعتهی ما با ایشان است.
دلیل تزلزل جایگاه خانواده در دنیای امروز چیست؟
جایگاه خانواده تغییری نکرده است؛ چرا که خانواده یک جنبهی غریزی دارد و از آنجا که غریزه چیزی است که همهی انسانها، در هر شرایطی، دارند؛ زیاد تغییر نمیکند.
بحث امروز ما بیشتر در رابطه با تحکیم و تنظیم خانواده است؛ وگرنه جایگاه خانواده، تا آنجا که جنبهی غرایز دارد، قابل تغییر نیست.
تنظیم و تحکیم خانوادهها در شرایط امروز، به دلیل درجهبندی و تفاوتهایشان در جامعه، آفت خورده است. زمانی که جامعه، مرتب در حال تغییر است و انسانها در آن، درجهبندیهای مختلفی پیدا میکنند، به دلیل سرعت زیاد تغییرات، هیچگاه به هم نمیرسند. در این شرایط، دچار یک نوع بیماری اخلاقی و روانی میشوند و این نوع بیماری، باعث درگیری و ایجاد مشکلات مختلف در میان آنها میگردد. این مسائل به این دلیل نیست که جایگاه خانواده تغییر کرده است؛ نه! این نشانهی بیمار شدن جایگاه خانواده است که البته قابل درمان و مداوا است.
شرایط بیمارگونهی خانوادههای امروز را چگونه میتوان درمان کرد؟
با یک سلسله از دستورات دینی و گاهی هم دستورات اجتماعی میتوان این مشکلات را حل کرد. البته کار بسیار مشکلی است؛ چراکه تحولات اجتماعی باعث تفاوت رفتاری و اخلاقی افراد در خانواده شده است. فرزندان بر اثر بینش تحصیلی، خیلی به سرعت جلو رفتهاند و دسترسی به امکانات روز، بهویژه سایتهای مختلف اینترنتی، انسانهای خاصی را تولید کرده است. اکثر جوانان و نوجوانانی که از این ابزار استفاده میکنند، نوع استفادهی صحیح از آن را بلد نیستند؛ بنابراین در یک وادی ضلالت و گمراهی گرفتار میشوند و شبیه به کسانیاند که در بیابان راه گم کردهاند. این شرایط باعث شده است که همهی افراد یک خانواده، تفاوتهای فاحش رفتاری و اخلاقی با یکدیگر داشته باشند. بنابراین اگر کسی بخواهد برای درمان یک چنین خانوادهای وارد شود و به تحکیم و تنظیم آن بپردازد، باید بیماریها را جداجدا شناخته و به درمان تکتک آنها بهطور مجزا بپردازد.
دربارهی اهمیت بنیان خانواده توضیحاتی بفرمایید؟
حیات و زیست بشر، منوط به اهمیت دادن به خانواده است. در مجموع هر چه جوش و فروش و عشق و محبت اعضای خانواده به یکدیگر بیشتر باشد، هم هزینهی زندگیشان از لحاظ مادی کمتر است، هم لذت و خوشیهای معنویشان افزون میشود. و هر چه پیوند خانواده صدمه ببیند و گسستگیها بهوجود آید، به همین مناسبت زندگیهایشان تلخ میشود. بعضیها معتقدند که در این شرایط، زندگی از حالت انسانی به حیوانی منتقل میشود؛ اما من معتقدم که اگر در این حد هم باشد، مشکلی نیست! میتوان با روشهای مختلف، این وضعیت را به حالت اول برگرداند. مشکل اینجاست که انسانها به محض آنکه از انسانیت خارج میشوند، دیگر حیوانی هم نمیمانند؛ بلکه بدتر از آن میشوند. حیوانها این همه آزار انسانها را ندارند. پس اگر بگوییم که انسانی، از درجات انسانی به درکات حیوانی نزول کرده است، باز حیوان شده؛ یعنی شبیه به گاو و گوسفند شده است، بهطوریکه از حیوانات درندهخویی که بهصورت دستهجمعی زندگی میکنند هم، پستتر میشود. در زدوخوردهای اجتماعی، این حالت خود را نشان میدهد.
به همین دلیل در حال حاضر، خانوادهها ظاهری دلکَش (del kash)، اما داخلی دلکُش (del kosh) دارند؛ یعنی در بیرون، انسانهای دیگر را جذب میکنند؛ اما در خانواده و زندگی شخصیشان قاتل یکدیگرند.
در حال حاضر، بسیاری از خانوادهها که در اوایل ازدواج، برای یکدیگر جان میدهند، همین که صیغهی عقد جاری شد و زیر یک سقف قرار گرفتند، آن دلکَشیها به دلکُشی تبدیل میشود. چراکه توحش نهفته و درونی آنها، که هنگام آشنایی کمتر به آن توجه میکنند، رو میشود.
پایههای عشق و علاقهی قبل از ازدواج چیست و چه چیزی باعث تداوم یا تزلزل آن میشود؟
هر دختر و پسری، در برخورد اولیه، به دلیل اینکه دو جنس مخالف هستند، به یکدیگر توجه و عطف نظر دارند. این عطوفت با انس، و انس با علاقه متفاوت است. جوانان و نوجوانان در اثر بیتوجهی، این عطوفت اولیه را عشق و علاقه مینامند. در واقع عشق و انس در این شرایط وجود ندارد؛ بلکه غریزه، دو جنس مخالف را فریب میدهد.
درست مانند کسی که گرسنه است، غذا میخورد و سیر میشود. این کشش جنسی نیز یک نوع نیاز به حساب میآید. بنابراین این دو جنس مخالف که زندگی خود را بر پایهی آن عطوفت اولیه بنا کردهاند، وقتی که بعد از اجرای صیغهی عقد، خود را در اختیار دیگری میبینند، دیگر تحمل یکدیگر را ندارند. چراکه آن حالت اولیه، انس نبود؛ بلکه حالت فریب داشت. تا آن زمان، احساس میکرد که بعد از رفع نیاز، فرار میکند؛ اما این علاقه به وصال رسید و ماندگار شد.
عشق و علاقهی واقعی آن است که دو نفر، با هر شرایطی، یکدیگر را بپذیرند و علاقهشان منوط به مال و ثروت و غیره نباشد. از سویی دو فرد که به یکدیگر انس گرفتهاند، باید در هر شرایطی به یکدیگر احترام بگذارند؛ نه اینکه در زمان عقد و مراسمهای مختلف ازدواج، به دلیل رودربایستی، بهصورتی تظاهرگونه به یکدیگر احترام بگذارند و وقتی زیر یک سقف قرار گرفتند از احترام به یکدیگر غفلت کنند. یک شکل دیگر که در صورت عدم وجود عشق واقعی بعد از ازدواج بروز میکند، بالارفتن توقعات است. دختر، پسر را مملوک خود میداند و پسر هم دختر را. این مسأله باعث تخریب زندگیشان میشود. بنابراین پسر و دختر اگر بخواهند که عشق پایدار داشته باشند، باید از اول نوع علاقهها را بشناسند.
این مسأله در آیات و روایات به چه شکل بیان شده است؟
آنچه که در شرع به آن اشاره شده، مسألهی «کفویت» است. کُفو یعنی طرف بداند که آیا دیگری در شأن او هست یا نه. البته این مسأله فقط در بحث ازدواج نیست؛ بلکه در هر اقدامی دو طرف باید به آن توجه کنند. حتی در غذا خوردن هم انسان باید بداند که لقمهی دهانش چقدر است. کفویت بیشتر به سه جنبهی «فرهنگ زندگی»، «نوع زیستمحیطی» و «نوع مراودات خانوادگی» برمیگردد. اگر جوانان مسألهی کفویت را بشناسند و یک فردِ همکفو ِخود را برگزینند، یا در همان مرحلهی آشنایی سعی کنند که از لحاظ فرهنگی و اجتماعی با یکدیگر هماهنگ شوند، میتوانند به عشق واقعی برسند. و اگر نتوانند یا نخواهند هماهنگ شوند، هر حادثهای برای زندگیشان رخ خواهد داد.
خانوادهها چه نقشی در آموزش فرزندانشان برای انتخاب صحیح و برخورد اجتماعی و فرهنگی مناسب، در زمان ازدواج دارند؟
متأسفانه در این دوران بهطور کلی فرزندان تجربیات والدین را نمیپذیرند. از سوی دیگر والدین چون به این مسأله آگاهاند، درصدد جذب و راهنمایی فرزندانشان برنمیآیند. همچنین گاهی حرفها و پندهایشان مغایر با ذهنیت فرزندانشان است که غالباً نتیجهی عکس میدهد. بنابراین پدر و مادر وظیفه دارند با مهربانی، قبل از آنکه جوانشان به حد ازدواج برسد، زمینههای لازم را برای آگاهی او فراهم کنند. این مسأله شدنی است؛ اما خانوادهها خیلی کم به آن توجه دارند.
و در آخر، یک توصیه به جوانان…
همهی جوانان بدانند که زندگی انسانها بستگی به روح و روان دارد. و جسم، جثه و شکل و قیافه در زندگی اثر تعیینکننده ندارد. متأسفانه جوانان به ظواهر توجه بسیاری دارند و بیشتر کسانیکه ادعا میکنند توجهی به ظواهر ندارند، از روی ناآگاهی دروغ میگویند. در حال حاضر هر جوانی از چهره و قیافه گول میخورد؛ چه دختر و چه پسر. بنابراین اقبال به کسی که از لحاظ زیبایی چیزی ندارد، حتی اگر یک دنیا کمالات در درون خود داشته باشد، نیست. جوانان باید بپذیرند که ظواهر، آنان را گول میزند؛ بنابراین باید هوشیار باشند.
سلام
از شما بابت انجام این مصاحبه تشکر می کنم
موفق باشید
سلام
کفویت یعنی همسانی یا هم طبقه بودن زن و شوهر . یعنی اینکه زن و شوهر باید از لحاظ میزان تحصیلات ، سطح خانوادگی ، اقتصادی و … در حد و اندازه های هم باشند . فردی که دیپلمه یا بی سواده هم کفوه یه فرد لیسانسه یا دکتر نیست و بالعکس .
موفق باشید
توضیحات خیلی کلی بود، اگر می شد دقیق تر شرح بدهند بهتر بود