برادر شهیدم اگر این‌روزها را می‌دید، تاب خیلی چیزها را نمی‌آورد

طهورا نویسنده‌ی وبلاگ «حلقه گیسوی یار» خودش را برایمان این‌طور معرفی کرده است: «بچه انقلابم و همسن انقلاب. دست سرنوشت من را به سوی بحث و مباحثه کشاند و خدا این‌گونه به من معنی این تک بیت را فهماند که هر چه دلم خواست، نه آن می‌شود آنچه خدا خواست، همان می‌شود. خواست خدا و همت و اراده می‌تواند کمکی باشد برایم؛ برای مسیرهای بعدی این درس و بحث‌ها و مباحث‌ها، ان‌شاءالله.»

از مرداد ۱۳۸۹ وبلاگ قبلیش را بنا به دلایلی تعطیل کرد. قصد دوباره نوشتن را حداقل برای مدتی نداشت؛ اما به مدد یکی از دوستانش و انگیزه جدیدی که در درون او ایجاد شده بود، وبلاگ دیگری را باز کرد. اما چرا حلقه گیسوی یار؟ این اسم از تفألی به حافظ بیرون آمد. خودش بر این عقیده است که «فکر می‌کنم با نیتی که کرده بودم حافظ شیرین‌سخن راه را روشن‌تر برایم ترسیم کرد.»

طهورای دنیای واقعی بسیار در تلاش است که به طهورای وبلاگ‌نویس نزدیک‌تر بشود. یقینا یک پیش‌فرض‌هایی برای خودش ترسیم کرده و تا حدودی هم توانسته به او نزدیک بشود. اما بنا به گفته‌ی خودش تا رسیدن به او خیلی راه است و امیدوار است که بتواند به این انسان شیدای خدا نزدیک‌تر و نزدیک‌تر بشود.

گوشه‌ی وبلاگش نوشته است: «با آیه های قرآن که مأنوس می‌شوی دیگر هیچ‌چیز برایت حلاوت ندارد و با هیچ‌چیز راضی نمی‌شود جز مفهوم زیبا و عمیق آیه‌های نور» اما خودش ادعایی ندارد که خیلی با قرآن مأنوس است. سیر کردن در قرآن را خیلی دوست دارد. در این‌باره می‌گوید:

«وقتی کاری انجام می‌دهم و آن لحظه ذهنم آیه‌ای را به من یادآوری می‌کند؛ آنقدر برایم لذت‌بخش است که ناخودآگاه به دنبال این می‌روم که آیه‌های بیشتری در این زمینه پیدا کنم. ضمن اینکه همیشه دوست داشتم توی رشته تفسیر قرآن درس بخوانم. هیچ‌چیزی برای من لذت بخش‌تر از این نیست که با دنبال کردن تفسیر عملی نه فقط نظری آیات قرآن، زندگیم را بر اساس آن از نو بسازم.»

البته در حلقه گیسوی یار هم بنای کارش را با آیات قرآن قرار داده است:«وبلاگ قبلی خیلی زود خط سیرش پیدا شد و من با آیات قرآن بسیار کار می‌کردم. یادم هست دوستی اعتراض کرده بود که چرا فقط به آیاتی می‌پردازی که فردی است. به آیات اجتماعی هم بپرداز. من معتقد بودم و هستم که اول خودسازی فردی، بعد اجتماعی. حلقه گیسوی یار هم بنای کارش با آیات قرآن است؛ اما این‌بار فردی و اجتماعی با هم و در کنار هم. ضمن اینکه خط سیر حلقه گیسوی یار، کمی متفاوت‌تر از وبلاگ قبلی است.»

طهورا مطلب «عشق جگر خوار مرا» را از بقیه پست‌های وبلاگیش بیشتر دوست دارد و تصمیم دارد حلقه‌گیسوی یار را با راهنمایی‌های استادش، حالا حالا ها ادامه بدهد. هر چند قرار بر این نبود اما تصمیم دارد که هر سال به موضوع واحدی در وبلاگش بپردازد. این تصمیم را بعد از مشاوره با استادی که به گفته‌ی خودش درعرصه نوشتن انسانی بسیار والا با کوله‌باری پر از تجربه است، گرفته است.

از او درباره‌ی پست «برای برادرم» که دل‌نوشته‌ای است خطاب به برادر شهیدش سوال کردم و آنچه که باعث شد این دل‌نوشته را بنویسد. او در جواب من گفت:« اقتضای سنی من این است که روزهای دهه ۶۰ را نه حالا کامل، ولی تا حدودی را به یاد بیاورم. مقایسه کوچکی میان این‌روزها با آن روزها گاه بی‌اندازه دلم را به درد می‌آورد. درست است که پیشرفت کرده‌ایم و خیلی چیزها را به دست آورده‌ایم؛ اما معتقدم در کنارش بی‌آنکه متوجه باشیم و شاید هم شده باشیم خیلی چیزها را از دست داده‌ایم. پست «برای برادرم» درد دل من با برادرم است که می‌دانم اگر این روزها را می‌دید، تاب خیلی چیزها را نمی‌آورد.»

وقتی در مورد ایستادگی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها صحبت می‌شود یاد چه کسانی در او زنده می‌شود؟ چه مصداق‌هایی در ذهنش نقش می‌بندد؟ «بی‌پرده بگذارید بگویم که زنان ما در اواخر دهه ۵۰ و اوایل دهه ۶۰ تا حدود خیلی زیادی به زن مسلمانی که اسلام برایمان ترسیم می‌کند؛ خیلی نزدیک شده بودند؛ آنقدر که می‌شد ادعا کرد مصداق‌هایی هستند برای آنچه اسلام بیان کرده است. هر چند بعدها کم‌کم از این تعارف اسلام فاصله گرفتند.

البته الان هم به یقین وجود دارند زن‌هایی که مصداقی برای آنچه که اسلام در شأن زن مسلمان بیان کرده، هستند؛ اما در مورد شخصیت والای حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و شرایط و شیوه زندگی حضرت به نظرم منحصر به فرد بوده و هست، آن‌گونه که در میان زن‌های جامعه اسلامی شاید نتوان هیچ‌کسی را جز حضرت زینب سلام‌الله‌علیها که دست‌پروده حضرت صدیقه کبری سلام‌الله‌علیها بودند، نام برد.»

این روزها طهورا بعد از روضه‌های فاطمیه‌ چه چیزی از خدا می‌خواهد؟ «اللهم عجل لولیک الفرج» این تنها جوابی بود که از این خواهر شهید شنیدم و در پایان «عشق جگر خوار مرا» پست وبلاگی مورد علاقه‌ی طهورا را با هم می‌خوانیم:

نازنین من؛ سال ها شد که بر من بینوا صبحی گذشت و شامی، از کوی آن دلبر با وفا نه قاصدی نه سلامی! نه نامه‌ای نه پیامی! ندانم به این قالب بی‌روح صبر ایوب داده شده یا عمر نوح وعده شده! به بیداری انتظار می‌کشم، خبری نمی‌شنوم؛ می‌خوابم، اثری نمی‌بینم؛ هر طرف می‌دوم، به جایی نمی‌رسم؛ از هر که می‌پرسم، نشانی نمی‌یابم. از آن‌طرف هم آتش نمرودی هجران آناً فآناً در ازدیاد!(۱)

معشوق هر چه گران‌بهاتر و ارزشمندتر، فدای جان برایش بی‌پرواتر … هر ناملایمی باید به جان خرید و هر ملالتی به جان پذیرا شد که در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد … استقامت و صبر باید که طلب حقیقی از مطلوب جدا نیست، که ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است …

در طریق عشق، جان را باید که به لب رسد تا جرعه‌ای از جام وصال نوشد … قدم‌ها باید که برداشته شود تا پرده‌ها کنار رود … و تو چه می‌دانی که معشوق همه جا پیشقدم‌تر است و مشتاق‌تر … پس صبر باید و صبر و صبر به ستم‌ها و آزارها، برای پرواز تا اوج و داشتن معشوق، تا رسیدن به دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را … صبر باید و صبر و صبر در طریق عاشقی …

إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (۲)

یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا

یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا

نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی

سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا

نور تویی سور تویی دولت منصور تویی

مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا

۱- تذکرة المتقین، ص ۱۶۰
۲- فصلت ۳۰