اورلاندو بلوم، جان هانا، رابرت پتینسون، گوویندا، آنتونیو بارانداس، انریکه، کریس دی برگ، مارگارت آتوود، دوریس لسینگ و جیکی رولینگ، ویرجینیا ولف، ادوین بوث و … نامهایی هستند که شاید خیلی خوب با آنها آشنایی داشته باشی. همهشان خوانندهها، بازیگرها و نویسندههای معروف خارجیاند. من بیشتر از این نمیدانم. اما تو شاید خیلی خوب بشناسیشان. از خوانندهها، بازیگران، موسیقیدانها، نویسندهها و … داخلی دیگر هیچ نمیگویم، که به خوبی میدانم خیلیها جزئیات زندگی آنها را هم میدانند.
میدانی وقتی یک نفر برایت مهم باشد، آن اندازه که احساس کنی خیلی دوستش داری؛ طبیعی است که هم سعی میکنی به زوایای پنهان روحیاش دسترسی پیدا کنی و به قول خودمان خوب خوب بشناسیاش و هم سعی میکنی همانطوری باشی که او دوست دارد یا حداقل به دوست داشتنیهای او نزدیک بشوی.
خواننده، بازیگر، موسیقیدان، کارگردان و … هر کسی و یا حتی گاه چیزی که باشد. اصلا این طبیعت من و توی انسان است که اینطور باشیم. من به قول بچههای اهل قلم میگویم گرتهبردای و تو بخوان الگوگیری … .
وقتی هنرمندی از میان ما رخت بر میبندد و به سفر ابدی میرود، صدا و سیما که میخواهد یادی از او بکند؛ کلی داد و بیداد راه میاندازیم که تا وقتی زنده بود، چرا یادی از او نکردید؟ چرا معرفیاش نکردید؟ و … بخصوص هنرمندانی که نامشان کمتر بر سر زبانها افتاده است. حالا نه فقط هنرمندها، بلکه هر شخصی که برای خودش جایگاهی خاص در جامعه داشته باشد.
شروع میکنیم به زمین و زمان ایراد گرفتن که چرا قبل از رحلتش معرفیاش نکردیم؟ چرا کمکاری کردیم؟ چرا مثلا همایشها و یادوارهها را بعد از فوتش گرفتهایم؟ و ….
این فرد یا افراد، اگرچه از نظر شأن و جایگاه اجتماعی، دارای رتبه خاصی در میان افراد و طبقات جامعه هستند؛ اما به یقین انسانی معمولی هستند مانند هزاران انسان دیگری که در سطح جامعه وجود دارند. توی پرانتز بگویم صنعت یا حرفهای را که داشته و در آن استادی به تمام بودهاند، امر جداگانهای است. با در نظر نگرفتن این امتیاز، آنها هم مانند دیگر انسانهای جامعه بودهاند. اما وقتی اینگونه ناسپاسی در حقشان صورت میگیرد؛ صدای اعتراض اغلبمان اگر نگویم همهمان بلند میشود.
اما مدتی است، سؤالی همه ذهنم را درگیر خودش کرده است. هر چه گشتم، حداقل تا به حال برایش هیچ جوابی پیدا نکردهام:
مدتهاست با خودم فکر میکنم ما که در قبال کوتاهی کردنها و اهمال کاریها در برابر افراد شاخص جامعهمان اینگونه به جوش و خروش میآییم و شاید کلی هم بد و بیراه به زمین و زمان بگوییم که چرا قدرشناسی بهموقع نمیشود؟ چرا بعد از فوت شخص یادشان میافتد که چه خدمتهایی به جامعه کرده است؟ چرا تا وقتی که در قید حیات بود، هیچ همایش یا مراسم بزرگداشتی برایش نگرفتیم؟ و …؛
چرا در قبال شخصیت عظیم و آسمانی حضرت زهرا سلامالله علیها این اندازه کوتاهی کردهایم و صدایمان هم در نمیآید؟ … اگر هر کدام از آن شخصیتهایی را که آن بالا نام بردم، بخواهیم معرفی کنیم چه اندازه دربارهاش حرف برای گفتن داریم؟ چهقدر میتوانیم صفحه سیاه کنیم و درباره آنها بنویسیم؟ چهقدر میتوانیم به قول معروف منبر برویم دربارهشان و داد سخن بدهیم؟ … بیشک خیلی زیاد. بعضیهاشان را که اصلا از جزئیات زندگیهاشان هم خبر داریم. اصلا هر روز داریم زندگیشان را رصد میکنیم.
اما وقتی به شخصیت بزرگ حضرت زهرا سلامالله علیها میرسیم، در چند جمله نه بهتر است بگویم چند کلمه محدود میشود!!! … فرزندی نمونه برای رسول خدا صلیالله علیه و آله؛ همسری ایثارگر و نمونه برای امام علی علیهالسلام؛ مادری مهربان و فداکار برای فرزندانش و خلاصهای از بیوگرافی بانوی دو عالم؛ و اگر هم از خصوصیات و ویژگیهای حضرت بخواهیم بگوییم چند صفت برایش نام میبریم.
کتابهای فلان نویسنده مشهور را شاید هزاران بار خوانده باشیم، اما برای یکبار هم که شده خطبه حضرت که در مسجد پیامبر صلیالله علیه و آله ایراد شد و یا جملات ناب به یادگار مانده از حضرت را نخواندهایم. بزرگترین بهانهمان هم این است که خطبه حضرت ثقیل و سنگین است!!!!
چه خوب نخوانده درباره اش قضاوت میکنیم! میدانی ایراد کار از کجاست؟ … قبل از اینکه آن را به گردن محققان و پژوهشگران و نویسندگان بیندازم که درباره حضرت بهخوبی پژوهش نکردهاند و کتاب خوبی ننوشتهاند و … این قصور بزرگ و نابخشودنی را به گردن خودم و خودت میاندازم که نخواستیم و تلاشی هم در این زمینه نکردیم که حضرت را بیشتر از یک بیوگرافی خلاصه بشناسیم.
راستش اینکه میگوییم حضرت زهرا سلامالله علیها الگوی ما در زندگیمان است؛ دروغ بزرگی بیش نیست؛ حقیقت این است که الگوی بیشتر بخوانید اکثریت قریب به اتفاق ما همین هنرمندهای معمولیاند.
بیپرده بگذار بگویم، به عمق ماجرا که فکر میکنم میبینم ظلمی که من دختر مسلمان شیعه در حق حضرت زهرا سلامالله علیها کردهام، دشمن شاید نکرده است. یقینا الان با خودت میاندیشی گزافه گفتهام. اما فکرش را بکن من دختر مسلمان شیعه ادعا میکنم الگویم در زندگی حضرت زهرا سلامالله علیهاست؛ اما واقعا چقدر شیوه و منشم در زندگی و اصلا زیستنم شبیه به آن حضرت است؟ مگر نه اینکه الگو قرار دادن شخصی یعنی اینکه از او پیروی کنم و مانند او گام بردارم و زندگی کنم؟ اصلا معنای الگو چیست؟
فکر میکنم با خودم که زندگی امروز من به زندگی حضرت زهرا سلامالله علیها نزدیکتر است یا فلان خواننده و بهمان بازیگر؟ … میگویم زندگی، یقینا هم منظورم شیوه و ساختار فیزیکی زندگی نیست. هر چند میتوان به آن زندگی ساده تأسی جست و اصل مهمی را که حضرت هیچگاه از آن غافل نشد، به اجرا گذاشت … یعنی همان سادگی را …
این تلنگر مدتهاست ذهن مرا به خودش مشغول کرده که باید تحولی اساسی در زندگی من دختر مسلمان شیعه صورت گیرد. حرفهایم را شنیدی؟ … کمی فکر کن و از خودت بپرس حضرت زهرا سلامالله علیها را چقدر میشناسی؟ اما قبل از پاسخ به این سؤال، از خودت بپرس حضرت را چقدر دوست داری؟ … آنقدر دوستش داری که بخواهی همانطوری باشی که او دوست دارد یا حداقل به دوست داشتنیهای او نزدیک بشوی؟ …