احساسی گم شده از شغلی ظاهرا مردانه

ساعت ۱۴ یک روز آفتابی در میدان امام به دنبال سوژه موردنظر بودیم. از همکارانش سراغش را گرفتیم؛ ظاهرا در مسیر پامنار بود. بعد از نیم ساعت انتظار خانم یثربی با ون نقره‌ایش به اول خط رسید. برای این گفتگو ۴ بار مسیر میدان امام تا پامنار را رفتیم و آمدیم. خواستیم درباره شروع کار و دغدغه‌های شغلی‌اش بپرسیم. می‌شد از نگاه خسته‌اش حرفهای زیادی را خواند. …

خستگی که نه تنها به خاطر مشکلات اقتصادی بلکه نگاههای سنگین و عاری از احترام شهروندان به این شغل! نگاههای آزاردهنده و گاها حرفهای رکیکی که از سوی برخی مسافران، چرخی‌ها و موتوریهای خیابانهای اطراف بازار وی را رنجانده بود. خودش گله‌مند بود از مسافرانی که حتی طرز پول دادن و حرف‌زدن را هم بلد نیستند و این بی‌احترامی‌ها برایش کاملا سخت و غیرقابل‌قبول شده است.

می‌گوید: مجبورم در گرمای تابستان دستکش به دست کنم چون بعضی از اقایان هنگام کرایه دادن اصلا رعایت نمی‌کنند و این موضوع برایم آزار دهنده است. اما در زیر این چهره‌ی نگران، آرامش و متانتی وجود داشت و امیدی که مسافران را به پایان مقصد میرساند اما گویی خود به مقصد اصلی زندگیش نرسیده است و در پی رسیدن به مقصد مورد نظرش دنده را از یک به ۲ جا می‌انداخت….

در حقیقت احساسی گم شده از شغلی ظاهرا مردانه را در وجودش می‌توان حس کرد. خودش می‌گفت: از روزگار باید پرسید. چیزی که همسرش از آن شانه خالی کرده و کوله‌باری از مشکلات زندگی را بر دوش این زن نهاده است.

ما آدمها بند عادتیم و خیلی سریع به وضعیت جدید عادت می‌کنیم و این می‌تواند هم خوب باشد و هم بد. شاید هم خانم یثربی برحسب همین عادت هنوز توانسته بر این کار دوام آورد و خم به ابرو نیاورد.

خانم از کی شروع کردید و اصلا چرا رانندگی را انتخاب کردید؟

یکسال و نیم است که در خط امام پامنار مشغول هستم، البته کار اصلی من مونتاژ فیلم و عکس مجالس است که جمعه‌ها را به این کار اختصاص داده‌ام. ولی از آنجاییکه درآمدش کفاف زندگی‌ام را نمیدهد مجبور به انتخاب این شغل بعنوان کار دوم شدم. گرچه در گذشته هم با وسایل نقلیه شخصی‌ام سرویس مدرسه را عهده‌دار بودم و در اصل همان انگیزه‌ای شد تا با خرید ون به صورت قسطی تعداد بیشتری از افراد را جابه‌جا کنم تا مخارج زندگی‌ام را بهتر بتوانم تامین کنم.

مگر چه شرایطی شما را مجبور به این کار کرد؟

مسئولیت‌پذیر نبودن همسرم در زندگی علت اصلی انتخاب من به این شغل شد؛ با توجه به اینکه با ارزش‌ترین سرمایه هر آدمی فرزندش است، من نیز با داشتن دختر ۲۲ ساله‌ام مجبور به تامین هزینه‌های وی و دیگر مخارج زندگی‌ام شدم.

دخترتان با شغل شما مشکلی ندارد؟

دخترم که اصلا سوار ماشین من نمی‌شود و کارم را دوست ندارد. حتی برادرانم هم از کار من راضی نیستند، اما بخاطر شرایط مالی مجبورهستم این کار را انجام دهم.

خودتان چطور؟ از کاری که عهده‌دارش هستید راضی هستید؟

در گذشته خط امام خمینی پامنار هنوز فعال نشده بود و بعد از اینکه توانستم این ون را قولنامه کنم خط مذکور فعال شد و من مجبور به فعالیت در این خط شدم تا بتوانم اقساط ماهانه ماشین و دیگر مخارج زندگی‌ام را تامین کنم ولی بطور کلی این خط درآمد خوبی دارد و حدودا ماهیانه بین یک تا یک میلیون و نیم درآمد دارم که کل درآمد بابت اقساط ماشین، کرایه و شارژ خانه خرج می‌شود.

با وجود این درآمد خریدهای شخصی‌ام را کاهش داده‌ام. به فرض سالی یکبار برای خرید مانتو اقدام می‌کنم تا دلهره‌ای در پرداخت اقساط این وسیله نقلیه نداشته باشم. در واقع شب و روز فکرم به این مسأله مشغول است. اما بهتر است بدانید درد من فقط موارد مذکور نیست. …

در زندگی هر انسانی کم و کسری‌هایی وجود دارد اما با داشتن دلگرمی، بهتر می‌توان نداشته‌ها را تحمل کرد. گاهی اوقات در مقابل خدماتی که انجام می‌دهیم کسی ارزش کار را درک نمی‌کند و جایگاهی نداری؛ که این بسیار درد آور است.

بازهم این ظاهر قضیه است، همه چیز که درآمد نمی‌شود. ورود من به این شغل منجر به شناخت بیشتر من نسبت به آدم‌های پیرامونم شد و نگاه‌های متفاوت آدم‌ها نسبت به این شغل بوی‍ژه برای زنان.

منظورتان از این نگاه‌های متفاوت چیست؟

اوایل کار فکر می‌کردم آدم‌هایی که در این مسیر تردد می‌کنند بخاطر قدرت مالی، درک متفاوتی از این شغل خواهند داشت اما فرهنگ‌ها متفاوت است؛ که از نظر من این فرهنگ در حد فقر است.

از طرفی در جمع همکاران که در شرایط خاصی کار می‌کنیم حرف زدن، فرهنگ و شخصیت آنها در این شغل برای من اهمیت زیادی دارد. من معتقد هستم که محیط کار نباید به هیچ‌وجه روی شخصیت ما تاثیرگذار باشد. از طرفی دیگر حتی بعضی از مسافران طرز پول دادن و حرف زدن را هم نیز بلد نیستند و برای من، این بی‌احترامی‌ها کاملا سخت و غیرقابل قبول است؛ من مجبور هستم در این گرمای تابستان دستکش به دست کنم، چون بعضی از اقایان هنگام کرایه دادن دست من را لمس می‌کنند و این موضوع من را اذیت می‌کند.

بعد از گذشت یکسال، واکنش منفی افراد نسبت به شغل شما تغییری داشته است؟

دقیقا یکسال گذشت تا توانستم حق و ناحق را به همکاران القا کنم و همچنین دید مسافران هم تاحدی متفاوت شده اما ناگفته نماند که مسافرانی هم هستند که همچنان به من می‌گویند این چه شغلی‌ست انتخاب کردی؟ مگر همسرت خرجی نمی‌دهد؟ من هم در جواب می‌گویم دزدی کنم قشنگه.

البته این یک طرف قضیه است؛ بعضی از افراد هم هستند که با برخورد مناسبشان آرزوی پیشرفت در این شغل را برای من دارند حتی یک پیرمردی به من گفت: امیدوارم شما را کنار ترانزیت ببینم!

به نظر شما این کار فعالیتی مردانه به نظر نمی‌آید که منجر به این نگاه‌ها می‌شود؟

مگر ما مهندس کشاورز، هم آقا و هم خانم نداریم، زن و مرد در جایگاه خودشان می‌توانند کار همدیگر را انجام دهند، اما احترام‌ها باید سرجای خود باشد. من برای کار کردن ناراحت نیستم چرا که کار زیاد باعث دوری از گناه هم می‌شود. من با کار زیاد راحت‌تر زندگی می‌کنم.

چرا در جامعه وقتی یک زن، شرافتمندانه زندگی می‌کند، برای جامعه دردآور است؟ چرا شخصیت راننده را باید پایین بدانیم؟‌ ما هم زحمت می‌کشیم، حتی کار ما خیلی سخت‌تر از مشاغل دیگر است.

اگر زن قرار است همدوش مرد کار کند چرا نباید امنیت داشته باشد و زیر سوال رود؟ ما باید این فرهنگ را در کشورمان جا بیندازیم. در کشورهای اروپایی اکثر رانندگان قطار و اتوبوس را زنان تشکیل می‌دهند اما چرا در آنجا کسی برخورد نامناسبی با آنها نمی‌کند؟

همه کاری میکنیم اما هیچ‌کس برای کارمان ارزش قایل نیست، با وجود اینکه یک ارگان دولتی مانند تاکسیرانی وجود دارد اما برای روز زن هیچ تقدیر و تشکری از ما صورت نگرفت، درصورتی‌که دیگر ارگانهای دولتی در روز زن برای پرسنل خود هدیه‌ای برای تقدیر از زحمات آنان تهیه می‌کنند اما نهادی مانند تاکسیرانی از زنان راننده، هیچگونه یادی نکرد این یعنی بی‌ارزش تلقی شدن زن در این ارگان.

من نمی دانم آیا کارمندی که در ارگان دیگر با شرایط راحت‌تری فعالیت می‌کند با رانندگانی که در شرایط سخت‌تری کار می‌کنند یکسان هستند؟ نباید این تفاوت را کسی حس کند. منظورم از این جمله این بود که حداقل می‌توانند یادآوری این روز را در بین رانندگان خانم داشته باشند.

انتظارات شما از این نهاد چیست؟

همه ما در ماه ۱۰ روز را بنزین آزاد می‌زنیم و این برای ما خیلی سخت است. این را نمی‌گویم که کرایه را زیاد کنند تا به مردم فشار بیاید. بعنوان مثال وانت و نیسان ماهی ۳۰۰ لیتر بنزین می‌گیرند و با یک بار، بارزدن دست کم برای یک مسیر ۳۰ تا ۳۵ تومان دریافت می‌کنند، این مشکل با افزایش سهمیه بنزین قابل حل است نه اینکه بخواهند از جیب مردم فراهم کنند.

با برنامه‌ریزی که دارم، خیلی علاقمندم تا در فرودگاه امام کارکنم چون احساسم این است که مسافران آنجا از فرهنگ بالاتری برخوردارند اما هیچ امنیتی در مسیر رفت و آمد برای زنان وجود ندارد چراکه از ما خواسته شده با نصب جی پی آر اس مبلغ ۵۰۰هزار تومان پول به حساب واریز کنیم و این یعنی در مملکت اسلامی امنیت برای زنان وجود ندارد درواقع مملکت ما برای امنیت زنان خود که ناموس کشورهستند پول می‌گیرد!

با این اوصاف چرا وقتی شخصی کار مثبتی انجام می‌دهد هیچکس حمایت و تشویقش نمی‌کند اما به محض هرگونه کج‌روی سریعا با زنان در جامعه رفتار نامناسب می‌شود و من از همین‌جا به‌عنوان یک زن مسولیت‌پذیر و علاقه‌مند به خانواده و فعالیت شرافتمندانه از مسولین امر بوی‍ژه تاکسیرانی خواهشمندم تا زنان جامعه خود را مورد حمایت بیشتری قرار بدهند.