چهار سال تمام روز و شب نداشته باشم، سرم را از کتاب بلند نکنم، درس و درس و درس… بعد دو سال دیگر هم اضافه کنم. بالاخره بعد از ۶ سال یک خانم مهندس واقعی و حسابی میشوم؛ مهندس معدن. حالا هم که شش سال زحمت کشیدهام، خوب، باید بروم سر کار! کجا؟ معدن!
از من گزارش هم تهیه میکنند، فیلم هم میگیرند، پخش هم میکنند. من نمونهی یک زن موفقم. کلاه ایمنی بر سر میگذارم و از راههای تنگ و تاریک معدن عبور میکنم. البته کلنگ نمیزنم، دستور میدهم که کلنگ بزنند. یکی از نشانههای موفقیتم این است که ثابت کردهام جایی نیست که آقایان بتوانند بروند و کار کنند و ما خانمها نتوانیم، حتی اگر زیر زمین باشد!
حالت اول: سالها خواهد گذشت، من همچنان زحمت خواهم کشید، ازدواج خواهمکرد، مادر خواهم شد، اما همچنان موفق خواهم ماند، همسری و مادری مزاحم کار من نخواهد شد، این همه درس نخواندهام که خانهنشین شوم!
حالت دوم: سالها خواهد گذشت، من همچنان موفق خواهم ماند، یکی از دلایل موفقیتم هم این است که مجرد ماندهام و خودم را درگیر همسر و فرزند نکردهام!
سالها گذشت، خسته شدی، حتی اگر در ظاهر خسته نباشی. تو که به نظر خودت موفق بودی، پس چرا در زندگی آرامش نداری؟ مگر به هدفت، به هر چه میخواستی نرسیدی؟ کار کردی، پول در آوردی، برای خودت زندگی درست کردی! خیلیها تحویلت میگیرند. پس چرا احساس پوچی میکنی؟
***
یک چرخ دنده هست، به نام چرخ دندهی هستی. اگه موافقش حرکت کنی به هر چیزی که باید برسی میرسی، اما اگه مخالفش حرکت کنی، خورد میشی! خالق این چرخ دنده مشخص کرده که چه باید کرد که به همه چیز رسید، جزء به جزء، با تمام مهربانیاش و نگرانیاش برای من و تو که مبادا خورد شویم.
نمیدانم چهطور وقتی لباسشویی میخریم، دستورالعمل فروشنده را قبول میکنیم، گرچه بارها پیش آمده که بعدترها فروشنده حرفش را عوض کرده؛ اما دستورالعمل خالق خود را قبول نمیکنیم و میخواهیم تجربه کنیم. این تجربه خیلی گران است، به قیمت تمام عمرمان که هیچ بازگشتی در آن نیست.
هنوز دیر نشده، از نظر خالق مهربان
چه زنی، زن موفق است؟