خیلی دلم برای خودم تنگ شده بود، مثل خیلی وقتا! خیلی دوست داشتم با خودم حرف بزنم اما نمیدونستم چطوری؛ تا اینکه یه بار که مسنجرم باز بود، شروع کردم برای آیدی (ID) دیگهای که داشتم، درد دل کردن:
– همه هستیمن، خوبی؟ زندگی خوش میگذره؟ نذار اینقدر شیطون اذیتت کنه! گل من، همه زندگی من! خدا هست، خودش قول داده که کمکت کنه، طیبه! از همه کس و همه چیز بیشتر دوستت دارم.p>
در همون حال و هوا، رفتم سراغ اوون آیدی تا ایمیلهام رو چک کنم! که یکدفعه در مسنجر اسم خودم هم اوومد! و فرصت مناسبی بود که با خودم حرف بزنم:
دومی( مسنجرِ ایمیل): سلام، میدونم عزیزم!
اولی(یاهومسنجر): پس چرا غصه داری؟
– دلم میسوزه، به همهی اشتباهاتی که انجام دادم، تو که میدونی؟
– آره، اما خدا خودش گفته، شیطون به اشتباه میندازه، بخاطر همین هم توبه رو گذاشته، ببین در توبه بازه، دستای خدای مهربون هم، میبینی؟
– از خجالت نمیتونم سرم رو بالا کنم، من خیلی تنهام
– نه عزیزم، خدا خودش قول داده، گفته اگه برگردین انگار نه انگار، به روتون نمییارم که چه اشتباهاتی کردین، اما باید قول بدین که دیگه تکرار نکنین!
– اما من نمیتونم قول بدم.
– چرا؟ همه هستی من! قول بده.
– آخه باز توبه میشکنم! میترسم.
– نترس، اینها وسوسهی شیطونه! من باهاتم! خداباهاته، تا حالا خیلی اشتباه کردی، اما دیدی که خدا آبروت رو نریخت، توبه کردی، دیدی بخشید!
– از کجا بدونم بخشید؟
– نمیدونم راستش رو بخوای، اما احساس می کنم! آخه امام سجاد«ع» فرموده: خدا میبخشه، خیلی مهربونه! اولین دفعشم نیست که بخشیده. تو هم اولین نفر نیستی که بخشیدتش. از خودش بخواه کمکت می کنه! میدونم دلت واسه گناه تنگ شده! آخه لذت گناه نکردن رو حس نکردی.
– یعنی خدا این همه رو می ده؟
– آره چرا نده؟
– تو هم دعام کن، شیطون خیلی اذیت میکنه! و من خیلی احساس تنهایی میکنم! خیلی!
– باشه، دعات میکنم، اما وقتی خیلی احساس تنهایی کردی، قرآن رو بردار، چند آیه بخوون، ببین خدا چقدر قشنگ با دلت حرف میزنه. اگه خوندی و آروم نشدی، بیا و دوباره بگو تنهایی! راستی، تو هم من رو دعا کن، طیبه، عزیز دلمی، همهی هستی من! گلم و بهارم، یادت نره که دوستت دارم! بیشتر از همه
– من هم دوستت دارم، بیشتر از همه، البته اگه شیطون بذاره، منهم برات دعا میکنم!
همین چند کلمه، اونقدر آرومم کرد که نگو!
خودم با خودم. مزیتش این بود که برای توضیح شرایطم نیاز نبود خیلی انرژی بذارم و وقتی قربون صدقه رو میدیدم نیاز نبود که شک کنم که اینها راسته یا دروغه! در عین صداقت، خوشحال شدم!
خانم یوسفی، جان مادرت تا این اندازه رسوا و عیان موعظه نکنید. نگاشته ای سطحی و عوامانه بود. بهتر است برای قوت قلم، کتاب و داستان و یادداشت های قوی و فاخر را بیشتر بخوانید. به هر حال متاسفم برای این قلم لوس مذهبی.
سلام
مطلب بسیار زیبا و در عین حال پر مغزی بود . بد نیست خود ما هم چند وقت یه بار یه پی . امی به خودمون بزنیم . ببینیم حالمون خوبه یا نه ؟
سر حالیم . مرده ایم یا زنده .
ممنونم از مطلبیتون.
موفق باشید
یاعلی
سلام. مهمتر از نوع نگارش همتی است که شما را بر آن داشته تا برای هم کلامانتان بنگارید. موفق
شاید بخشید
اگه بخشید…..
اگه بخشید خودش خبرت میکنه