[ms 0]
مگر مادرها چکار میکنند؟ هر روز که از خواب بیدار میشوند، دست و روی بچه را میشویند، پوشکش را عوض میکنند، میخوابانندش، با او بازی میکنند، بهش شیر میدهند و این میشود کل زندگیشان! یکسری کارهای روزمره که هر روز و هر روز باید انجام دهند.
سؤال این است که مادرها در این فرآیند روزمره چقدر فکر میکنند؟ مگر شیر دادن و پوشک عوض کردن و بازی کردن، فکر کردن میخواهد؟ برای اینکه بتوانیم به این سؤال جواب دهیم، اول باید ببینیم فکر کردن یعنی چه؟
بعضیها (مثل دیویی) فکر کردن را نقشۀ عمل یا Plan of action تعریف میکنند. آنها میگویند ما در زندگی با مسائلی مواجه میشویم که باید قادر باشیم آنها را حل کنیم و آن نقشهای که به ما کمک میکند بتوانیم مسئله را حل کنیم و به عمل برسیم، تفکر است. یعنی توانایی حل مسئله، مهارتی است که با تفکر بهدست میآید و شاید بتوان گفت حل مسئله، همان تفکر است. با این تعریف از تفکر، مادرها در طول روز چقدر فکر میکنند؟
بچهها در روز کارهای زیادی انجام میدهند که بعضیهایشان مورد تأیید مادرها هست و بعضیهایشان نه. اما نحوۀ برخورد هر مادر با کارهایی که مورد تأییدش نیست، فرق میکند. اولین و سادهترین راه حل این است که جلوی انجام عمل بچه گرفته شود، که بیشتر مادرها هم همین کار را انجام میدهند. مثلا آشغال را از دهان بچه درمیآورند، چاقو و یا هر وسیلهای که برای بچه خطری ایجاد میکند، از او میگیرند، یا بچه را از محل خطر دور میکنند.
امی و تامس هریس در کتاب «ماندن در وضعیت آخر» دربارۀ اثرات ناگوار امر و نهی کردن به کودک و تأثیر طولانیمدتی که تا آخر عمر گریبانگیر انسان میشود، بحث مفصلی دارند. آنها تأکید میکنند که این امر و نهی کردن میتواند شخصیت کودک را در بزرگسالی بسازد و او را تبدیل به فردی ترسو کند که توانایی تصمیمگیری ندارد.
بدین ترتیب همانطور که گفتیم، بیشتر مادرها سادهترین راه، یعنی امر و نهی کردن را انتخاب میکنند. اما بعضی مادران هستند که بهجای امر و نهی کردن، دنبال راه حلهایی میگردند که وضعیت خطر را برای کودک از بین ببرند. آنها گاهی با عوض کردن موقعیت، این وضعیت را تبدیل به وضعیت دیگری میکنند و گاهی با جایگزین کردن، آن را تغییر میدهند. این مادرها برای این کار مجبور به فکر کردنند.
جلوگیری از انجام عمل کودک، نیاز به توانایی خاصی ندارد، اما تبدیل موقعیت نامطلوب به موقعیت مطلوب، فکر کردن میخواهد. مثلا اگر بچهای با لیوان روی زمین آب میریزد، مادر میتواند راحتترین کار را انجام دهد، یعنی لیوان را از بچه بگیرد. همینطور میتواند فکر کند و یک راه حل خلاقانه برای تغییر موقعیت انتخاب کند. مثلا یک لیوان دیگر بیاورد تا کودک آب را از این لیوان به لیوان دیگر منتقل کند، یا آب را خالی کند و یک شیء دیگر که آسیبی به فرش نمیرساند، توی لیوان بریزد.
بچهها همیشه دنبال بازی کردنند. برای آنها هر چیزی بازی محسوب میشود. اگر بازی را از آنها بگیریم، آنها را از چیز مهمی محروم کردهایم، اما اگر قواعد بازی را عوض کنیم، بچه از بازی جدید لذت خواهد برد. البته این کار نیاز به خلاقیت بالا دارد. مادر باید بتواند از زاویۀ دیگری به وضعیت پیش رویش نگاه کرده و سعی کند در ذهن خود راه حلهای مختلف را برای تغییر آن موقعیت امتحان کند.
مادر باید بتواند به راه حلهای جدیدی برسد که کودک خود را اقناع کند. از آنجا که این راه حلها در هر مورد، وضعیتی ویژه و خاص و تکرارناپذیر است، احتیاج به خلاقیت بالایی دارد. در این موقعیتها مادر باید سعی کند موقعیت را با دیدی متفاوت بنگرد و انواع راه حلها را امتحان کند. گاهی برای بچه یک موقعیت ممکن است چندبار تکرار شود و مادر مجبور باشد هر بار، راه حلی متفاوت با دفعۀ قبل پیش پای کودک و موقعیت تکراری بگذارد، پس باید بتواند مسائل را بهخوبی ببیند و در ذهن خود دنبال راههای متفاوت بگردد.
مادرهایی که هر روز در مقابل هزاران موقعیت اینچنینی قرار میگیرند و در مقابل این موقعیتها، برای پیدا کردن راه حل فکر میکنند، شاید از بسیاری از دانشجویان و اساتید دانشگاه، بیشتر فکر کنند. همیشه دنبال راه حل جدید بودن، نهتنها تمرینی ذهنی است، بلکه کودک را از امر و نهی کردنهای مکرر راحت میکند و تربیت صحیحتری را موجب میشود.
حالا باز برمیگردیم به سؤال اول. مگر مادرها در روز چکار میکنند؟ مادرهایی که همۀ موقعیتها را برای بچه تبدیل به بازی میکنند، مادرهاییاند که فکر میکنند. آنها هر روز مجبورند به راه حلهای جدید برسند و شاید خیلی بیشتر از همۀ ما فکر میکنند…
با سلام.مطلب بسیار جالب والبته قابل تاملی است .من مادر یک دختر ۴ ساله هستم.عمل کردن به این نکات خیلی خوب و البته خیلی سخت ویا شاید غیر ممکن باشد.وقتی که آدم در اون موقعیت بحرانی تصمیم عاقلانه و به قول شما خلاقانه گرفتن کار بسیار سختی است.ولی امیدوارم تمرین کنم و بتونم عمل کنم.
با این مقاله کاملا موافقم. برای نمونه می توانم به تلاش مادران در غذا دادن به بچه های بدغذا اشاره کنم و مطلبی رو از مادران یک سایت در راهنمایی به مادران دیگر نقل می کنم.
((چند راهکار اختراعی من که درزمان بدغذایی سپند؛ خوب جواب داده بود:
۱-تو یه بطری نوشابه خانواده خالی یه مقدار عدس بریز و درشو ببند و بده دستش. انقدر جالب توجهشون جلب مشه که نگو. اون موقع غذاشو بده . البته چون این ترفند هم مثل بقیه کارا زود لو میره باید با عدس و لپه و لوبیاقرمز و نخود و چیزای دیگه تعویضش کنی. بطری هاش رو هم تغییر بده که تنوع داشته باشه. خب حداقل چندروزی سرگرم میشن.
۲- از سی دی ها یا موزیک ها یا برنامه های مورد علاقه اش استفاده کن.
۳-بزارش کنار سینک ظرفشویی و آبو باز کن و بزار پاهاشو بزنه تو آب و آب بازی و کثافتکاری کنه و مشغول که شد غذاشو بده. (البته این روش یه ذره کثیف کاری داره. به من بد و بیراه ندی ها. این یه راهکار نهاییه که معمولا جواب میده . البته اینم مثل روشهای دیگه نه به مدت زیاد)
۴- یه کاسه یا قابلمه بده دستش و توش یه ذره نون یا هزچیز خوردنی واقعی دیگه خورد کن و یه قاشق بده دستش و بزار کارشو بکنه و هم بزنه و خوش بگذرونه و شما هم غذاشو بده.
۵- براش شمع روشن کن و آهنگ تولد با هر آهنگی دوستداره بخون و باهم فوتش کنین. البته مجبوری هی روشن کنی و فوت کنی ولی خب اگه اینطوری غذاش بخوره می ارزه نصف قوطی کبریتم تموم بشه!
۶-ببرش توی بالکن و اونجا تو هوای آزاد بهش غذا بده.البته مراقب باش سرما نخوره. من اینکارو تابستون میکردم!
**نکته: هرکدوم از این روش ها رو چندروز امتحان کن. چون به احتمال زیاد دفعه اول جواب نمیده ولی با تکرار امکان پذیرشش زیاده. همشون رو باهم امتحان نکنی ها. لو میره))