[ms 0]
من فکر میکنم جهانبینی، علایق را میسازد. بله، من فکر میکنم اینکه یک نفر مادر شدن را دوست داشته باشد یا نداشته باشد، دقیقا ربط دارد به جهانبینیاش. ربط دارد به اینکه جهان را چگونه ببیند، خودش را کجای این جهان تعریف کند و خدا را کجای جهانش جا دهد.
من فکر میکنم اینکه کسی مادر شدن را در برنامهی آیندهاش قرار بدهد یا نه، دقیقا به این ربط دارد که هویت خود، تعلقات خود، وظایف خود را چگونه تعریف کند. اینها همه، چیزهایی است مثل یک کلاف؛ میپیچد در هم و علایق ما را میسازد.
اینکه یک آدمی دوست داشته باشد بچهدار شود یا نه، اصلا یک مسئلهی احساسی و شخصی نیست؛ کاملا ربط دارد به مبناهای فکری. ربط دارد به تعریفی که از انسان دارد. تعریفی که از زن دارد. ربط دارد به ارزشهایی که قبول دارد. هر چقدر هم که با ادبیات و احساسات و لغات عاطفی و واژگان حسی بنویسیم، باز هم این گفتمانی که در آن فکر میکنیم، تعیین میکند که چیزی را دوست داشته باشیم یا نه.
این سؤال که «بچهدار بشویم یا نه» اساسا یک سؤال مدرن است. کجای تاریخ آمده که زنها دربارهی چیزی که در طبیعتشان نهاده شده، فکر کنند؟ اینکه ما زنها خودمان را در مقامی قرار میدهیم که انتخاب کنیم بچهدار شویم یا نه، یک مقامی است که مبانی فکر مدرن ایجاد کرده است.
یک انسان خودبنیاد، یک زن خودبنیاد، فکر میکند که بچهدار شود یا نه؟ این سؤال، یک سؤال اومانیستی است؛ سؤالی که تنها در جامعهای ایجاد میشود که در آن، انسان تعیینکنندهی سرنوشت آدمهاست؛ جامعهای که در آن، خدا به آدمها بچه نمیدهد، انسانها تصمیم میگیرند بچهدار شوند یا نه؛ در جامعهای که انسان مخلوق نیست. خالق است. عبد نیست. معبود است؛ در جامعهای که انسانها بر طبیعتشان شوریدهاند؛ در جامعهای که انسانها برخلاف طبیعتشان عمل کردهاند؛ بر اساس میلشان و بر اساس نفسشان.
مسئلهی «بچه داشتن یا نداشتن»، مسئله نیست. از نظر یک زن مسلمان مسئله نیست. منحل است. از نظر یک انسان دیندار، این پرسش اساسا پیش نمیآید. سؤال ما قبل از اینها پرسیده میشود. سؤال ما این است که میخواهیم مسلمان باشیم یا نه؟ میخواهیم مخلوق باشیم یا نه؟ میخواهیم عبد باشیم یا نه؟ بعد که جوابش را دادیم، بعد که جواب مثبت دادیم، دیگر خیلی سؤالها را نمیپرسیم. دیگر خیلی کارها، حتی به ذهنمان خطور نمیکند. دیگر تصمیم نمیگیریم که مشروب بخوریم یا نه. دیگر انتخاب نمیکنیم نماز بخوانیم یا نه. نمیگویم به همهی احکام دین عمل میکنیم. نه! اما همیشه میدانیم که اگر عمل نکردهایم، گناه کردهایم و باید جبران کنیم.
[ms 1]
دین هیچ اجباری ندارد که زنها بچهدار شوند. هیج حکمی نیست که بگوید بچهدار شدن واجب است یا بچهدار نشدن حرام. اما مادر شدن یعنی پریدن؛ پریدن بهسمت هدفی که داریم طی میکنیم. مادر شدن یک راه میانبر است برای هدف زندگیمان؛ یک راهی که ما را خیلی سریعتر عارف میکند، خیلی سریعتر عاشق میکند. یک راهی که ما را متعالی میکند؛ راهی که وجود ما را گسترده میکند. مادر شدن بال است؛ بالهایی که ما را بلند میکند و خیلی سریعتر میرساند به انتهای آسمان. اگر این بال را نداشته باشیم، مجبوریم با نردبان برویم و این خیلی سخت است.
کسانی که میپرسند مادر بشوند یا نه، دو حالت دارند؛ یا نمیدانند که مادر شدن چه وسیلهی سریعی است برای رسیدن، یا اصلا هدفشان چیز دیگری است. بهخاطر همین میگویم «دوست داشتن یا نداشتن بچهدار شدن» ربط دارد به جهانبینی ما؛ ربط دارد به زنی که از خودمان ساختهایم؛ ربط دارد به هدف ما از زندگی.
مادر شدن خیلی سخت است. همانطور که درس خواندن سخت است. همانطور که ورزش کردن سخت است. همانطور که نوشتن سخت است. ما ورزش میکنیم برای سلامتی یا وزن کم کردن یا هرچه. و بهخاطر این هدف حاضریم هر کاری بکنیم. حاضریم حسابی سختیها را تحمل کنیم. وقت بگذاریم. جان بگذاریم و از خودمان بگذریم.
مادر شدن هم همینطور است. اگر من مادر میشوم، برای این نیست که از بچهام لذت ببرم، یا از اینکه میگوید «مامان» دلم غنج برود. برای این هم هست! اما فقط برای این نیست. من مادر میشوم تا سختی بکشم و گوشتم آب شود. خودم آب شوم. تا پوستم پاره شود و بال در بیاورم و بروم در آغوش خدا.
من مادر میشوم تا آدمی را که از روح خدا در او هست، بیاورم توی این دنیا؛ بیاورم توی این دنیا تا زیبایی دنیا را ببیند. زیبایی خدا را ببیند. نمیخواهم محکوم باشد که هیچوقت انسان بودن را تجربه نکرده است؛ خلیفهی خدا بودن را.
مادر شدن یک انتخاب نیست. مادر شدن یک ظرفیت است. مادر شدن یک فرصت است. مادر شدن قبولی شما در کنکور است. مادر شدن زیبا شدن است. مادر شدن خیلی سخت است، اما خیلی خوب است.
و من غمگینم؛ برای تمام بچههایی که میتوانستند بهدنیا بیایند و نیامدند؛ برای همهی مادرهایی که میتوانستند بال دربیاورند و نیاوردند. برای خودم غمگینم، که هنوز بال ندارم؛ هنوز پرواز نکردهام؛ هنوز نشستهام در دنیایی که برای زنهایی که میتوانند پرواز کنند، این سؤال را میسازد که مادر شوند یا نه…
عالی بود خانم مینایی
عالییییییییییییییییییییییی
یک دنیا ممنون به خاطر این همه حس قشنگ
خواهش می کنم.
الهی شکر.
با سلام.خانم مینایی قلم بسیار زیبا و دلنشینی دارید. چند جمله ی طلایی در نوشته تان است که ای کاش برجسته می شد مثل یک پاراگراف مانده به آخر ((مادر شدن یک انتخاب نیست یک ظرفیت است………..)).متن شما احساس قشنگ و لطیفی را به مادران منتقل می کند.
واقعا مطلب خیلی خوبی بود. منم نظر شما رو دارم.
اما یه سوال دارم:
اونایی که به این دیدگاه عقیده ندارن، می گن ما برای چی یه آدم دیگه رو وارد دنیا و درد سر هاش بکنیم که خودمون بالا بریم؟ این عین خودخواهیه.
و دیگه اینکه خیلی هاشون می گن همه ی مادرا که به با مادر شدن به سمت خدا نمی رن. مادر قاتل ها و روانی ها و… خلاصه مادرهایی که نتونستن بچه های خوبی تربیت کنن اتفاقا با به دنیا آوردن بچه بیشتر سقوط می کنن. برای همین نباید اصرار داشت که بقیه هم بخوان مادر بشن.
دوست دارم نظر شما رو در این دو مورد بدونم.
راستی نوشته های قبلی شما رو اینجا خونده بودم و استفاده کرده بودم. اما نمی دونستم خواهرِ دوست قدیمیم هستید.
موفق باشید
ممنون خیلی خوب ب.د
اینکه جواب این سوال به جهان بینی ما بر می گردد شکی نیست. کاملا درست است، حتی وقتی مادر می شویم نگاهمان به تربیت هم باز از جهان بینی مان آب می خورد.
اما اینکه دست ماست که بچه دار بشویم یا نه چیز بدی هم نیست آنقدر که ما شوریده باشیم بر طبیعیت. اقتضای این دوره است، ما نمی توانیم ده تا بچه بیاوریم و بزرگ کنیم.
اما اینکه اصولا نخواهیم بچه دار بشویم از نظر من هم یک جاییش می لنگد، منتها مبنای منطقی این دوتا حرف (بچه دار نشدن اصلا، یا ده تا بچه نخواستن) یک جایی به هم گیر می کند.
مادر بودن ظرفیتی میطلبد که همه ندارند، و هرکس میتواند خودش را بسنجد ببینید ظرفیت مادر شدن دارد یا نه و اگر نداشت قیدش را بزند
خدا به انسان اختیار داده، عبودیت بی تعقل ارزشی ندارد
و من خوشحالم؛ برای تمام بچههایی که میتوانستند بهدنیا بیایند و نیامدند؛
خانم عرفانی سلام.
خوشحال شدم از اینکه شما برایم کامنت گذاشتید.
در مورد سوال اول. این سوال را اتفاقا یک نفر در وبلاگ کرده بود و جوابش را هم داده بودم اینگونه:
اینکه آدم ها این جهان را زیبا ببینند یا زشت، ربط دارد به جهان بینی آنها. یعنی اگر از اول جهان بینی دیندارانه و عارفانه را به بچه بدهی تمام اینها برایش زیبایی می شود. الگوی ما شیعیان در این مسئله حضرت زینب است. زشت تر از صحنۀ کربلا، خون بارتر، وحشیانه تر، خشن تر از آن دیده ای؟ و حضرت زینب گفت فقط زیبایی دیدم. خیلی حرف عجیبی است این. چه طور می شود؟ خیلی درک اش سخت است. خیلی باید بهش فکر کرد. من هنوز نمی فهمم اش کاملا.
حالا این جهان هم خیلی شر دارد. بدی دارد. سختی دارد برای آدم ها. اما این ها ربط دارد به اینکه جهان را چگونه ببینیم و خودمان را در کجای جهان تعریف کنیم. اصلا آدم خلق شده تا سختی بکشد. به نظرم فرق آدم ها در واکنش به این سختی است. یک نفر سختی را می بیند و غصه می خورد. و یک نفر سختی را می بیند و سختی می کشد و کار می کند و متعالی میشود. در واقع آنچه زیبا است دیدن شر نیست بلکه همین متعالی شدن است. واکنش به شر است. و این متعالی شدن آنقدر خوب است که می ارزد آدمها بیایند و شر را ببینند و بزرگ شوند. روحشان بزرگ شود و به احساسات نابی برسند که هیچ کس تجربه نکرده است. هیچ کس یعنی غیر از موجود انسان.
این از نگاه به جهان پر از دردسر. و اگر این جهان اینقدر زیبا باشد آوردن بچه دیگر خودخواهی نیست. اگر با این نیت باشد که فرزندی خداپسند بزرگ کنیم. اما اگر برای رفع تنهایی یا چیزهای دیگر بچه دار شویم شاید واقعا خودخواهی باشد. بچه دار شدنی که برای خدا باشد اما خودخواهانه نیست.
و اما در مورد سوال دوم. این حرف کاملا درست است! به همین خاطر مادر شدن فرصت و ظرفیت بهتر شدن نیست. بلکه فرصت و ظرفیت بدتر شدن هم هست. یعنی انسان هم می تواند سعود کند و هم سقوط. بلۀ تیغ است. اما کسی که این فرصت را از دست بدهد به نظرم بازندۀ بی جرات و ترسوی واقعی است. اگر بخواهیم فکر کنیم تقریبا بیشتر چیزها این طوری است. پول داشتن هم می تواند آدم را تعالی ببخشد و هم اینکه گناهکار کند. مثال بارزش چاقو است.
پس این حرف افراد کاملا درست است اما انسان بودن اینجا معنی می دهد. که از این فرصت استفاده کنی و اختیار داری که خوب شوی یا بد شوی. کسی که از این امکان استفاده نکند از امکان انسانیت استفاده نکرده است.
با سلام وتشکر از خانم مینایی دیدگاه شما جالب است و من با شما موافقم اما موضوع برای شما زنها غمگینم دربرابر این بلند نظری شما در مورد تقرب مادران به خداوند متعال همخوانی ندارد
مسلما هر چیزی که خدا قرار داده، یک راه و وسیله ای است برای نزدیکتر شدن هر چه سریعتر به خدا.
اما چه بسا کسی که فکر می کند از راهی غیر از مادر شدن هم می تواند حتی خیلی بهتر به خدا برسد، و چون خودش را می شناسد، احساس می کند که با مادر شدن و انتخاب چنین راهی، از همان پیشرفتهایی که بدون بچه دارد شدن به آنها می رسید و به خدا نزدیک می شد، باز می ماند یا به آن سرعت پیش نمی رود (درست یا غلط این احساسی است که دارد).
مثلا شاید ترجیح بدهد به جای اینکه خودش بچه دار شود، بچه ای را از پرورشگاه بیاورد و نگهداری کند….
چه بسیار کسانی که مادر نیستند یا حتی ازدواج نکرده اند، اما از نظر انسانیت و پیشرفتهای انسانی بسیار جلوتر از بسیاری از مادران هستند…. منظور این است که این جور مسائل شرط لازم خوشبختی نیست، بلکه فقط نقش کاتالیزور و تسریع کننده را دارد….
در یک کلام، مسلماً هر چه خدا برای انسان قرار داده، بهترین است….
چه مسخره! من همیشه از به دنیا آمدنم متاسف هستم !!! بارها طلبکارانه به مادرم غر زدم که برای چی منو دنیا آوردی؟ هنوز ناراحتم که چرا در سه ماهگی از حادثه ای جان سالم به در بردم …
در ضمن زنان امروز دیگر دوست ندارند غریزی مادر شوند . شما هم اگر خیلی ناراحتی برو چشمهات رو ببند و ده تا بچه به دنیا بیاور ! ولی برای دیگران تعیین تکلیف نکن خانم جان !
و من هم برای شما غمگینم خانم عزیز. که اینقدر خودخواهی که برای به اصطلاح پرواز خودت میخوای یه آدمو به این دنیای آشفته بیاری. و از اون بدتر اینکه برای دیگران هم نسخه بپیچی. زن ها واسه ی پریدن به بچه نیازی ندارن. اینا همش یه مشت حرف قشنگه اما تو واقعیت بچه داری یه مسیولیت فوق العاده بزرگه. از حاملگیش بگیر و از هیکل افتادن و باد کردن تا افسردگی های وحشتناک بعد از زایمان و بچه ای که شیره ی جونتو میکشه. بزرگ کردنش که بماند. خانم جون کره ی زمین ترکید از آدم. شما مثل اینکه تو باغ نیستی. خدا به آدم عقل داده برای تصمیم گرفتن نه تابع مطلق بودن…