برای آنها که مدتهاست در انتظار میوهی باغ زندگیشان لحظهها را سپری میکنند و به هر دلیلی، خداوند هنوز نخواسته مادری را تجربه کنند، دعا میکنم که حضرت حق دلشان را به هدیهای آسمانی خوش کند و لباس مادری به تنشان بپوشاند.
[ms 0]
زمانی که باردار بودم، به دیدن یکی از دوستانم که زایمان کرده بود، رفتم. دخترش یکماهه بود. سختی روزهای نوزادی فرزندش را تجربه کرده بود و همچنان در اوج روزهای سخت بود. اما در کمال تعجب به ما گفت: «الان به این فکر میکنیم که زودتر هم میتوانستیم بچهدار شویم. اینقدر شیرین هست که گهگاه میگوییم چرا زمان را از دست دادیم و با دست خودمان اختلاف سنیمان را با بچه زیاد کردیم.»
وقتی دخترم بهدنیا آمد، ما هم همین حس را داشتیم. اینکه اگر زودتر هم دخترکمان میآمد، خسران مبینی نکرده بودیم و اگر از قبل، طعمِ خوش بچه داشتن را تجربه کرده بودیم، میشد که همینقدر روشنفکربازی را هم درنیاوریم و بهخاطر چند مسافرت دونفره و چند ماه عشق و کیف بیشتر، خودمان را از حضور یک فرشتهی آسمانی محروم نکنیم. اما چه میشود کرد که تا قبل از آمدن این ریحانههای بهشتی، آدم نمیداند چه لحظاتی انتظارش را میکشد.
چند روز پیش که با دوستان متاهلم که هنوز فرزند ندارند، صحبت میکردم، یکی از آنها گفت: «تو اولین کسی هستی که میبینم با همهی سختیهای بچهداری، اینقدر خوشحالی و مدام گله نمیکنی.»
و چند روز پیشتر، وقتی به یکی از دوستانم تلفن زدم تا حال نوزاد ۲۵روزهاش را بپرسم، گفت: «این روزها خیلی به یادت بودم. توی همهی لحظههای سختی که داشتم، با خودم میگفتم سارا هم این لحظهها را تجربه کرده. برایم جالب بود که حتی یک بار هم ندیدم با خستگی و ناراحتی از خاطراتت حرف بزنی. طوری حرف میزدی که من فکر میکردم مادری فقط و فقط خوشی دارد و لذت.» نکته اینجاست که این دوستم، بهجز من، از دوستان دیگری هم یاد کرد و گفت: «تو و چند نفر دیگری که دور و برم بودید، همهتان فقط خوشحال بودید.» و بعد هم توضیح داد: «البته خودم هم همین حس را دارم. وقتی پسرم خواب است و کمی خوابش طولانی میشود، دلم برایش تنگ میشود و بیتاب میشوم که زودتر بیدار شود و با چشمان کوچکش به من زل بزند.»
اینها را برای این گفتم که بگویم سختی یا راحتی مادری هم مثل سایر کارها، به نگاه خود فرد بستگی دارد. اگر از ابتدا بخواهیم که برایمان سخت بگذرد، بیتردید سخت خواهد گذشت. نه از پوشک عوض کردن و شیر دادن لذت میبریم و نه حتی از مسافرتهایی که میرویم و گردش و تفریح و پارک. اما اگر باور کنیم این لحظه های نوزادی و شیرخوارگی دلبندمان، به سرعت برق و باد میگذرد و هرگز تکرار نخواهد شد، هرازگاهی به خودمان نهیب میزنیم که: «بهجای آنکه سالهای بعد، یاد این روزها بیفتی و غرق در خاطرات بشوی و از شیرینیهای اختصاصی این روزها با خوشی و لذت یاد کنی، همین لحظههایی را که میگذرانی، قدر بدان و در «حال» زندگی کن و به قول مولا علی (علیهالسلام)، فرصتِ بین دو عدم را غنیمت بشمار.»
[ms 1]
نگاه عمیقتری هم میشود به قضیه داشت
اگر نیت کرده باشیم انسانی تربیت کنیم که در مسیر حضرت حق قدم بردارد و خداگونه شود و خودمان هم در این راه، حتی شاید بیش از فرزندمان تربیت شویم، چه بهتر که شاکر باشیم و قدردان؛ نه اینکه مدام بهخاطر هدیهای که خداوند به ما ارزانی داشته و ما را به آن میآزماید، نیمهی خالی لیوان را ببینیم و گلهمند باشیم.
همانطور که با یک ازدواج موفق، هم روزهای خوشی را تجربه میکنیم و هم مسئولیتهای جدیدی را عهدهدار میشویم، درمورد مادری هم قضیه به همین شکل است. هم شیرینی دارد و هم مسئولیتی که تا همیشه خواهد بود. مهم این است که بدانیم با وارد شدن یک کودک به زندگیمان، دیگر به روزهای دونفره برنمیگردیم. دیگر همیشه سه نفر هستیم و باید روالهای زندگیمان را سهنفره تعریف کنیم.
اگر با وجود سهنفره شدن، بخواهیم مثل روزهای دونفرهگی از مسافرت و سایر لحظههایمان لذت ببریم، بدیهی است که دچار اشتباهی دوسویه شدهایم؛ نه به خودمان خوش میگذرد، نه به همسر و نه به فرزند. مهمتر اینکه نتوانستهایم لحظههای مادریمان را درست مدیریت کنیم تا به جهت مادر بودن (سوای از جهت فردی) شیرینی ویژهای را درک کنیم.
بهتر است از اولین روزهای آمدنِ کودک، سختیها را مدیریت کنیم. بعضی وظایف را به همسرمان بسپاریم تا دچار خستگی زودرس نشویم و هر دو در کنار فرزند، از لحظهلحظههای زندگیمان لذت ببریم. البته فراموش نکنیم که هدف اصلی هم لذت بردن از لحظهها نیست و با عبور از خوشیها و ناخوشیها، پلهپله به ملاقات خدا میرویم.
یک مطلب را هم در پرانتز بگویم:
بعضی از سختیهای مواجهه با کودک را خودمان بر سر خود میآوریم؛ مثل لجباز شدن که نتیجهی برخوردهای اشتباه و عدم آگاهی ماست. بعضی از مشکلات هم با کمک گرفتن از ائمه و بزرگان قابل حل است؛ مثل از شیر گرفتن کودک که برای مادرها میتواند بسیار غمانگیز باشد و برای کودکان، طاقتفرسا. اما حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها) لطفی به من و دخترم کردند که بیشتر به معجزه میمانست و ما هنوز انگشتبهدهانیم و شاکر.
میگویند خوشیهای زندگیتان را نگویید تا شورچشمی حسرتش را باقی نگذارد. شاید حتی یکی از دلایلی که زنان و مردان جوان، از مادر شدن و پدر شدن میهراسند، همین باشد؛ همین که همیشه از سختیها شنیدهاند و کسی پیدا نشده تا از شیرینیها و لذتها بگوید. این بار، به خدا توکل کردم و بعضی از این خوشیها را فریاد زدم تا حرف نگفتهای باقی نماند.
من وهمسرم نزدیک ۴ساله که ازدواج کردیم شکر خدا زندگی خوبی هم داریم اما هروقت که به بچه دار شدن فکر میکنیم بیشتر از هر چیز ترس اینکه همه اعمالمون وهمه چیزهایی که میخوریم و میشنویم ومیبینیم روی کوچولومون هم تاثیر میزاره ما رو مردد میکنه
نظر شما چیه؟ شما هم قبل از بچه دار شدن اینطور فکر میکردید؟اگه اینطوریه چه راهکاری رو پیش گرفتید؟
سلام و درود؛
دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی و بسته فرهنگی عمارنامه منتشرگردید.
http://www.ammarname.ir/link/15457
ما را با درج بنر و یا لوگو در وبگاه خود یاری نمایید .
موفق و پیروز باشید .
عمارنامه http://ammarname.ir/—- info@ammarname.ir
یا علی
مسلما در هر کاری سختی ها و شیرینی هایی وجود دارد. اما من مخالفم که بعشی ها شیرینی بچه دار شدن را خیلی زیاد می بینند. این فقط یک مرحله از زندگی است که افرادی مثل من هرگز نیازی به آن حس نکرده و علاقه ای هم به آن ندارند. من به شخصه بیشتر علاقه مندم فرزندی را از پرورشگاه بیاورم و بزرگ کنم…. اگر بچه دار شدن شیرینی هایی هم داشته باشد، من از این نوع شیرینی ها زیاد خوشم نمیاد و کلا اهدافم تو زندگی طوریه که شیرینی های جایگزین دیگری رو بیشتر ترجیح میدم…. البته این فقط یه نظر شخصیه….
سرکار خانم نسیم؛ شاید این نگرانی تا حدودی به حق باشه که خوب روش هایی جهت خودسازی و طهارت روح هم پیش از اقدام به بارداری توصیه شده که حتما کمک کننده است.
سرکار خانم سها درک شیرینی بچه، شاید یکی از دلیل های خیلی سطحی برای بچه دار شدن باشه که اصلا هدفِ این نوشته نبوده. در لینک زیر به بعضی از نکات مغفول مانده در مورد بچه دار شدن اشاره کرده ام:
http://pedar.azjensekhoda.com/?p=400
اما اینکه گفتید علاقمندید فرزندی از پرورشگاه بیاورید، خوب این نظر قابل احترام است. اما فرزندی که از رحم شما باشد و ثمره ی ازدواج شما و همسرتان باشد، فرزندی که می دانید چه عقبه ای دارد، فرزندی که خیلی از رفتارها و نکات شخصیتی را به طور ژنتیک از پدر و مادر کسب می کند، فرزندی که شما و پدرش خالق او هستید… نمی خواهید بفرمایید که این دو با هم فرق ندارند؟ به نظرم بیشتر روی ایده تان تامل کنید. مخصوصا اگر این ایده به جهت پرش از دوران بارداری و زایمان است!!
قشنگه متناتون ولی طولانی……………………..کوتاهش کنید که جذابتر باشه واسه خوندن.ممنون.
نمی گم فرقی ندارند سارا خانم؛ میگم واقعا اونطوری که برای یه عده ای مهمه فرقی ندارند. بعضی ها خیلی افراطی به چنین مسائلی اهمیت می دهند، که به نظر من اشتباهه (همونطور که گفتم، هر کس نظر خودش رو داره….) به هر حال اگه کسی بخواد بچه دار هم بشه، به نظر من معنی نداره که اووووووووووووووونقدر براش مهم و لذت بخش باشه…، چون واقعا نیست (بازم به نظر من). اگه هم باشه، من شخصا از این نوع شیرینی ها فراری ام. درسته که بچه دار شدن فقط به خاطر شیرینیش نیست، اما فعلا بحث من بر سر همین موضوع بود….
به نظرم بجه اوردن و اینکه ادم احساس کنه باعث تولد بجه ای شده خیلی احساس شیرینی می تونه باشه مثل یه کسی که خالق تابلو های زیباست خیلی خوبه که تلاش کنه برای خلق تابلو های بیشتر و قشنک تر اما بهتر که همه جیز فدای این احساس قشنک نکنیم جون بعضی جیزها واقعا ممکنه بعدا تاوان سنکینی برای ادم به جای بزار
من که به شخصه از بچه داشتن بیزارم. یه فداکاری بزرگه اما هیچ کسی قدرشو نمیدونه. این همه زجر و عذاب بکش. حاملگی و بد هیکلی و از ریخت افتادن و افسردگی های بعد از زایمان رو تحمل کن بعدشم ذره ای آرامش نداری از زندگیت بزن از آرزوهات و خواسته هات بگذر خونه نشین شو همه و همه برا اینکه اسم مادرو یدک بکشی!!!واقعا که نمی ارزه. پیر که شدی میشی یه زن غرغرو و متوقع. باور نمیکنی? امتحان کن!