هزاران (دا)ی نانوشته!

اگه نقاش بودم، یه تصویر اپیزودیک! با همه‏ی جزئیاتش ازکشیده‏ای که معصومه‏ خانم از سرباز عراقی خورد می‏کشیدم. کشیده‏ای که به خاطر حاضر جوابیش خورد، بعد از اینکه تو دست سرباز عراقی اسیر شده بود .بعدش صحنه‏ی قهقهه‏ی ناخودآگاهشو می‏کشیدم، لحظه‏ای که انگار تازه داشت می‏فهمید که چه بلایی سرش اومده و اسارت دست عراقی‏ها یعنی چی. تو صحنه‏ی بعد هم گریه‏های آروم و بی‌صداشو می‏کشیدم. اسارت…حاضرجوابی…سیلی خوردن از سرباز عراقی…قهقهه‏ی بلند…گریه‏ی بی صدا…

هر طرف که نگاه می کنم، سیده زهرا حسینی می‏بینم! زهراهای درد کشیده، زهراهای صبور، زهراهای شجاع، مبارز، فداکار…یکی به من بگه نویسنده‏ها و فیلم‏سازها و نقاش‏ها کجان؟!

چاربلاگ این ماه را با بخش‌هایی از پست هزاران (دا)ی نانوشته! از وبلاگ گفتنی‌ها آغاز کردیم. وبلاگی که نویسنده‌اش دختری است از خطه‌ی خوزستان، شهر آبادان، که او آن را شهر مقاومت و افتخار می‌نامد.

اما نویسنده‌ی وبلاگ گهگدار از فیلم به همین سادگی نوشته و تجربه‌ی دیدن آن با همسرش؛ نشستیم با هم » به همین سادگی» رو دیدیم. با اینکه آخر کار، راضی بودم از دیدنش ولی باید اعتراف کنم اول فیلم، توانایی همراه کردن مخاطب با فیلم رو نداره. یه جورایی اولای فیلم حوصله آدم سر می‌ره. به نظرم کارگردان دیر وارد داستان می‌شه.

به همین خاطر فکر می‌کردم خانومم که مثل من خوره فیلم نیست، دیگه حوصله دیدن فیلم رو نداره و حواسش جای دیگه‌ست.تا اینکه فیلم تموم شد و خانومم اظهار نظری کرد که فهمیدم بر خلاف تصورم، حواسش حسابی جمع فیلم بوده.برای خواندن ادامه‌ی این مطلب به این آدرس بروید.

وبلاگ بعدی که به شما معرفی می‌کنیم وبلاگ خاطرات یک عاقد است. عاقدی که در معرفی خودش و وبلاگش نوشته: روحانی نیستم و سنم زیاد نیست. کارم عقد کردن و پیوند دادن جوانانه. در آن لحظات خاص اتفاقات گوناگونی می افته. گاهی البته بامزه. شما هم با من بیاید تا سر سفره عقد بشینیم و ببینیم اتفاقات غیر معمول این مراسم چیا هستن…

این عاقد در جدیترین پست خود می نویسد؛ همه چیز آماده شده بود. عروس بر روی صندلی مخصوص خود نشسته بود ، گلی دردست. مهمانان در اطراف نشسته و عروس را در حلقه شادمانه خود گرفته بودند. دامادی بر روی صندلی ویژه داماد ها ننشسته بود.

بر روی صندلی داماد کامپیوتر لپ‌تاپی قرار گرفته بود که بر روی صفحه نمایشگر آن مردی با لباس دامادی نشسته بود در حالیکه ده ها هزار کیلومتر دورتر از ما و سفره عقدش پشت میز کامپیوترش به وب کم خود چشم دوخته بود…. برای خواندن کامل این پست اینجا را کلیک کنید.

آخرین وبلاگی که به شما معرفی میکنیم وبلاگ ناکجا آباد است. وبلاگی با پست های شاعرانه که تک‌تک‌شان با اعوذ برب الفلق آغاز می شود، صمیم در معرفی وبلاگش نوشته: می‌گویند بزرگترین اسطوره های جهان عاشقانند…بیا من و تو هم اسطوره شویم در تاریخ دل‌های دیوانه!

پستی که برایتان انتخاب کردیم بی‌مناسبت با ماه مهر و بازگشایی مدارس نیست؛

بوی ماه مهر… ماه مهربان… دخترکی نشسته بر اندام وقت و بر خیال می دود، پنجره ای به تو باز می کند و دوران را در آغوش می کشد! اینجا هیاهو سفید است! واژه ها از التهاب می‌لرزند، با اشتیاق می‌چکند و تن دفتر را قلقلک می دهند!! آب … آبادانی بابا… نان مادر… مهر

سادگی فهم حیات…

دخترکی نشسته بر اندام وقت…

به گمانم پی منی که در پس کوچه‌هایت گم شده این سو و آن سو می‌پرد.