هر کسی که باشید و هر کجایی که کار می کنید، کسانی هستند که از نتیجه ی کار شما بهره مند می شوند و استفاده می کنند. مهم نیست که کارمان پروژه ی عظیم تک جنسیتی شدن دانشگاه باشد و یا نوشتن قسمت کوچک «یادداشت روز» ِ نشریه دخترانه ی چارقد. مهم این است که بلأخره کسانی هستند که از این کار شما نفع می برند و استفاده می کنند. این اولین دلیل کارکردن هر انسانی است؛ خدمت اجتماعی. دومین دلیل کار کردن، هماهنگی با روح هستی و روح دنیاست. جبران خلیل جبران، کار کردن را دقیقا هماهنگی با آهنگ هستی می داند و بخاطر همین برایش ارزش فوق العاده ای قائل شده است. راست هم می گوید این شاعر شوریده، کارکردن واقعا ارزشمند است.
حالا خودمان را محک بزنیم، وقتی کار می کنیم چه حسی داریم؟ به کار نگاه تحمیلی داریم یا نگاه عاشقانه؟ آیا یقین داشتیم که کار کردن یعنی حرف زدن و هماهنگ شدن با روح هستی؟
در همین رابطه؛ پراکندگی