با تبلیغات گسترده رسانهها و بروز تغییرات در مبانی زندگی اجتماعی جوامع و حاکمیت دولتها و تبیین و تثبیت قوانین، مسئله اشتغال زنان جایگاه ویژه و خاص خود را پیدا کرد. زنان نیز همچون مردان پای به عرصه جامعه نهادهاند، خواسته یا ناخواسته به دنبال کار و داشتن شغل در آمدهاند و به مرور زمان خواستار استقلال مالی و روانی شدهاند به طوری که میخواهند قرنهای گذشته را جبران نمایند و با سرعت و دقت در راه کسب امتیازات اجتماعی و از آن جمله اشتغال پیشتاز گردند. در این راه موانع متعددی بر سر راه آنها دیده میشود: اقتضائات طبیعی، دلبستگیهای خانوادگی، تعصبات فرهنگی یا دینی، پیشینههای تاریخی، ادبیات ملی و …
گروهی از زنان خود به این موانع آگاهی داشتهاند و خواهان شرکت در این رقابت شغلی نشدهاند و آسایش و آرامش خود و خانواده خود را در صرفنظر نمودن از موقعیت پیشآمده دانستهاند. اما گروهی دیگر شتابان و مشتاق در پی کسب فرصت و بهرهبرداری مناسب از زمان برآمدهاند؛ در پی شغل و داشتن فرصتهای شغلی مناسب با شئونات خود و یا حتی فرصتهای برابر با مردان شدهاند.
دسته: اشتغال
شماره دوم – بیستوهشتم آذر ۸۶ – ویژهنامه اشتغال
ضد و نقیض!
گفتم: چه خبره؟ چند نفر به یک نفر؟
سارا گفت: آخه حرف زور داری میزنی.
زهرا گفت: حرفهای بابام رو میزنی.
طاهره گفت: مردها نیازی به وکیل مدافع ندارند.
گفتم: من از حقوق مردها دفاع نمیکنم برای خودتون میگم.
نشسته بودیم دور هم و داشتیم مشکلات مملکت رو حل میکردیم! اینکه زن باید کار کنه تا نشون بده چیزی از مرد کم نداره! زن نباید بگذاره که بهش ظلم بشه، زن باید دستش تو جیب خودش باشه و مستقل باشه، زن نباید کاسهی گدایی دراز کنه پیش پدرش یا همسرش، زن باید… زن نباید… زن اینجور… زن اونجور… .
طاهره: این همه درس خوندم، این همه بودجهی بیتالمال رو حروم کردم، این همه دنبال استادها دویدم، این همه زحمت کشیدم! شش سال طول کشید تا دندانپزشک بشم، حالا برگشته به من میگه نرو سر کار! اصلاً شرط ضمن عقدم حق تحصیل و کار بوده!
ادامه ضد و نقیض!
ارزان فروشی…
از خونه زدم بیرون تا برم بانک و یه ایرانچک رو تبدیل به پول نقد کنم. همینجور که تو راه داشتم میرفتم. چشمم خورد به چند تا آگهی کار (به یه خانم فروشنده نیازمندیم، به یک منشی خانم نیازمندیم).
رسیدم بانک، دیدم خیلی شلوغه، اگه بخوام تو صف بایستم یه ساعت طول میکشه، بعد دیدم یه آقایی به اندازهی چک من پول دستشه و گویا میخواد بذاره تو حسابش.
رفتم جلو و گفتم: آقا صد تومان ایرانچک میخواهید؟
گفت: بله مسئلهای نیست (چه کنیم دیگه؟ بچه زرنگش خوبه)
ایرانچک رو دادم و پول رو گرفتم، همینطور که داشتم پولها رو میشمردم بهم گفت: خانم شما شاغلی یا بیکار؟
گفتم: تقریبا بیکار، چطور مگه؟
گفت: آخه من به یه فروشنده خانم احتیاج دارم، (خیلی تعجب کردم، یعنی اینقدر کار فراوان شده که حالا دیگه کارفرما دنبال بیکارها میگرده)
همونجا آب ِ پاکی رو ریختم رو دستش و گفتم: نه خیلی ممنون، دست شما درد نکنه؛ و از بانک رفتم بیرون. من به اون آقا هیچی نگفتم اما تو راه کلی با خودم حرف زدم.
اینجا زن در خانه نیست
ساعت دقیقا ۶ بعد از ظهر یک شب سرد پاییزی است که در یکی از کوچههای خیابان آفریقا منتظر هستم و حالا بعد از کلی قول و قرار تلفنی میبینمشان. البته از قبلتر هم کم و بیش او را میشناختم؛ به هر حال او سخنگوی گروهی از زنان هست آن هم اصلاحطلب! گر چه خودش معتقد است در حوزهی زنان، اصلاحطلب و اصولگرا معنا ندارد و تمام تلاششان برای برابری تمام زنان در جامعه و خانواده است.
اگر چه او یک زن فعال در عرصهی اجتماعی و سیاسی است و با این که کار کردن در خانه را یک افتخار نمیداند اما بدون هیچ مشکلی خودش آنها را انجام میدهد. او بیشتر به حضور اجتماعی زنان در جامعه و توانمندسازی آنان معتقد است تا نقش زن در تحکیم خانواده؛ به همین دلیل جایگزین شدن واژهی خانواده در دولت جدید را به جای واژهی مشارکت در دفتر امور زنان ریاست جمهوری نمیپسدد و گویا برای او مشارکت تنها در عرصهی اجتماعی است که معنا پیدا میکند.