همه اعتراض دارند. همه میگویند چرا اوضاع این است. از شهروندان عادی گرفته؛ تا خانوادهها و دانش آموزان و دانشجویان و حتی مسئولان آموزش عالی و آموزش و پرورش.
همه به درستی اعتراض دارند به وضع نامناسب، بحرانی و ترسآور مختل شدن توازن میان آموزش و اشتغال. شرایطی که اولین جرقههایش را از دهه هفتاد همه دیدند و دهن به دهن گفتند و گوش به گوش شنیدند.
شاید بتوان گفت اوضاع از بحرانی بودن درآمده است؛ اما حقیقت آن است که دستکم شرایط روانی دانش آموزان و حتی دانشجویان ایرانی به هیچوجه شرایط مناسبی نیست. دانش آموزانی که ۱۲ سال تمام، حتی اگر هم زندگیشان را برای درس خواندن کنار نگذاشته باشند، شکی نیست که دغدغهی همیشگی و دائمیشان درس خواندن و امتحان دادن و قبول شدن و بالا رفتن بوده است؛ آن هم با آن شعار همیشگی که این همه سال، این همه درس میخوانم تا به جامعه خدمت کنم.