[ms 0]
[ms 1]
[ms 2]
[ms 3]
[ms 27]
[ms 28]
[ms 4]
[ms 5]
[ms 6]
[ms 7]
[ms 8]
[ms 9]
[ms 10]
[ms 12]
[ms 14]
[ms 16]
[ms 17]
[ms 18]
[ms 21]
[ms 22]
[ms 23]
[ms 24]
[ms 25]
[ms 26]
Tag: محمد دهقانی
قرار نبود جای صبح و غروب جمعه عوض شود…
دلتنگی امانمان نمیدهد. وقتی از آخرین جلسهی تحریریهی سال نودِ چارقدیها که در اصفهان برگزار شد برگشتیم، شور و نشاطِ باهمبودنمان جور دیگری است. غم جدایی و دلتنگی، درست مثل همین عکسها زیباست؛ عکسهایی که کنار خانه قدیمی باغ پرندگان، عالیقاپو، میدان امام و از سورپرایز تحریریه برای سردبیر و… به یادگار انداختهایم. این بار جلسه متفاوتتر از همیشه برگزار شد. چارقد و چارقدیها مهمان نویسندهی خودشان بودند؛ مهمان سرکار خانم ریحانه آقاجانی یا همان «مادرانه» چارقدیها و آقای مهندس امامی، شهردار محترم منطقه ۹ اصفهان، و زبان ما قاصر از تشکر است. جای دیگر بچههای چارقدی و مدیر مسئول محترممان، آقای احمد نجمی، هم حسابی خالی بود. به امید بهترینها برای چارقد؛ نشریه الکترونیکی دختران مسلمان.
[ms 0]
[ms 1]
[ms 2]
[ms 3]
[ms 4]
[ms 5]
[ms 30]
[ms 7]
[ms 8]
[ms 9]
[ms 10]
[ms 11]
[ms 12]
[ms 13]
[ms 31]
[ms 15]
[ms 16]
[ms 17]
[ms 18]
[ms 19]
[ms 20]
[ms 21]
[ms 22]
[ms 23]
[ms 24]
[ms 25]
[ms 26]
[ms 27]
[ms 28]
[ms 29]
سیلی سخت با انگشتهای جوهری
همه آمده بودند
گویی ضیافت است
جشن است…
گویی که تازه کردن عهدهاست
یک «به یادتان هستیم…»
تقدیم به «احمدی روشن»های دیروز و امروز
همه آمده بودند
تا آن سیلی سخت
با این انگشتهای جوهری نواخته شود…
و نواخته شد.
مبارکمان باشد!
[ms 0]
[ms 1]
[ms 2]
[ms 3]
[ms 5]
[ms 6]
[ms 7]
[ms 8]
[ms 9]
[ms 10]
[ms 11]
[ms 12]
[ms 13]
[ms 14]
[ms 16]
[ms 17]
[ms 18]
[ms 19]
[ms 20]
[ms 21]
[ms 22]
[ms 23]
[ms 24]
[ms 25]
[ms 27]
[ms 28]
[ms 29]
[ms 30]
[ms 15]
ساعت 4 آن روز
[ms 0]
«با هم قدمزنان حیاط را دور میزدیم و هر دو احساس میکردیم که یک زندانی سیاسی هستیم، با همهی ابهت و اعتبارش. زندانی سیاسی در نظر ما چه یک نفر، چه هزار نفر و از هر مرام، کسی بود که جرئت کرده بود برخلاف میلیونها نفر دیگر با یک حکومت عریض و طویل دربیفتد و زندگیش را به امید گسترش عدالت و برابری به خطر بیندازد.» (۱)
«ساعت ۴ آن روز» خاطرات خانم معصومه (مهین) محتاج از دو سال بازداشت و شکنجه و زندانهای مختلف در دوران رژیم پهلوی است که خود، آن را به سبکی رمانگونه به رشته تحریر در آورده است. در میان کتابهای خاطرات زنان زندانی در زندان ساواک رژیم پهلوی، با خاطرهنویسی متفاوتی مواجه میشویم. او از طیف مذهبیها نیست و فعالیتش را مدتها قبل از دستگیری رها نموده است. نویسنده تمام اتفاقات را جزءبهجزء شرح داده و عملا با ریزبینی و دقت نظر خاصی حتی جزئیات مکالمهها و ۶۳ بار رفتن به اتاق بازجویی را شرح میدهد. از همه مهمتر اینکه خود زن زندانی دستبهقلم شده و از تجربیات دردناک خود و احساسات زنانهاش کمک گرفته و اثری متفاوت خلق کرده است.
مهین محتاج، زنی است باسواد، امروزی و با پوشش و رفتاری غیرمذهبی که کارمند کانون پرورش فکری و نویسنده است. قلم توانایی دارد که شرح رفتارهای بازجویان ساواک و موقعیت فیزیکی زندان را با هنرمندی فضاسازی نموده. برعکس کتابهایی که بهطور سفارشی نوشته شده و ماحصل چند ساعت مصاحبهی شفاهی هستند، این کتاب به قلم خود زن زندانی است و با سانسور نکردن بسیاری از کلمات و شکنجهها و اتفاقات، توانسته خواننده را به شکلی عاطفی و ذهنی با فضای بازداشتگاه کمیتهی مشترک و اتاق بازجویی و شکنجه و حتی محیط کسالتبار زندان قصر و اوین درگیر کند. قلم نویسنده بسیار روان است و پُر از اشارات و ریزبینی جزئیات و دقتهای زنانه، با شرحی بیخیال و رندانه از فضایی که علیرغم میل باطنی، در آن درگیر شده است.
ابتدای کتاب با ابهام زیبایی شروع میشود؛ بازداشت در مکانی معلوم و زمانی نامعلوم! این زمان نامعلوم در مکان معلوم، تا انتهای روزهای بازجویی ادامه مییابد. زندانی نمیداند چند روز از بازداشتش گذشته، اما خاطرات را مسلسلوار شرح میدهد و میگوید: «امروز (!) بازجویی اینطور بود و تاول پایم ترکید… » و تو این اسیر محبوس در بیزمانی را حس میکنی که در سیال حرکت لحظههای بیسرانجام جاری است.
[ms 2]
زندانی چنان درگیر احساسات زنانه است که هنگام بازداشت و بازجویی، از «طرف توجه قرار گرفتن» توسط بازجویان، بهعنوان نیاز روانی یاد میکند، و البته این سخن را باید بیشتر به حساب واکنش دفاعی وی در برابر شوک ناشی از دستگیری و بازجویی گذاشت. (۲)
با وجود تمام ویژگیهای مثبت کتاب (مانند روانی متن، نثر زیبا و جزئیات دقیق اتفاقات) نکتهی بهشدت منفی که اصالت کتاب را از نظر ارجاع به آن در مطالعهی حوادث سیاسی و تاریخی خدشهدار میسازد، استفادهی نویسنده از اسامی مستعار برای دیگر زندانیان -حتی معروف و مشهور- است. شاید تنها خوانندهی حرفهای یا تاریخدان، با تطبیق جزئیاتِ داستانِ مهین بتواند بفهمد منظور از طیبه همان «طاهره سجادی» (غیوران) (۳) است یا کسی که فقط مادر صدایش میزنند، مادر همان «رضایی»های معروف و یا هادی، همان «وحید افراخته» (۴) و مرتضی همان «مهدی غیوران» میباشد. هنگامی که این اسامی مستعار وارد محیط زندان قصر و صد زن زندانی سیاسی آن میشوند، کار خواننده را در تطبیق افراد با شخصیت و نام اصلیشان بسیار مشکل میکنند، بهطوریکه مجبور میشود از خیر آن بگذرد!
از تعاریف دقیق و صادقانهی نویسنده -که خود را جزو کسانی میگمارد که از ابتدا نیز مذهبی نبوده تا بعدها بخواهد تغییر ایدئولوژی بدهد- و تشریح رفتار بازجوها با مذهبیها و غیرمذهبیها، بهراحتی میتوان دریافت که بازجوهای ساواک نسبت به زندانیان مذهبی که حتی پروندهی سبکی داشتند، شدیدا بیرحم بوده و بیشتر از آنها میترسیدند تا زندانیان غیر مذهبی که حتی در درگیریهای مسلحانه شرکت داشتند.
رفتار با زندانیان غیرمذهبی بیشتر از نوع شلاق زدن در بدو ورود بود و فحاشی. گاهی در ابتدای بازجویی برخلاف رویّهی معمول در سلول انفرادی قرار نمیگرفتند، اما وقتی زندانی فردی مذهبی بود، از کشیدن ناخن و آپولوسواری تا کتک زدن بهقصد سقط جنین زن باردار نیز ابا نداشتند و در آخر هم انواع و اقسام شکنجهها شامل آویزان کردن و سوزاندن و انفرادی، نصیب مذهبیها میشد. (۵)
البته این شدت عمل برضد مذهبیها بیدلیل هم نبود. وقتی در زندان ساواک مدت بازجویی طولانی میشود، غیرمذهبیها هیچ وسیلهای برای وقتگذارنی و دلمشغولی ندارند جز خوابیدن و انتظار کشیدن و بازجویی شدن، و این زجر و انتظار مرگآور و هول و هراس از رسیدن زمان بازجویی، باعث میشود یا به بطالت و بیهودگی افتاده و برای خلاصی از وضع موجود به همکای کردن و لو دادن همسلولیها دست بزنند (۶) یا چنان دچار مشکلات روانی شوند که با بیماری روانی و دیوانگی از ساواک بیرون بروند. البته این وضعیت غیرمذهبیها در شرایط زندان عمومی بهتر که نمیشود هیچ، بدتر هم شده و به مرزبندی و گروهبندی تودهای، کمونیست، مائوئیست، استالینیست، کنفدراسیون، مجاهد و فدایی و… انجامیده و در آخر یا باید عفونامه نوشته و آزاد شوند، یا از ترس بایکوت و جاسوس نشدن، همرنگ یکی از این گروهها شده و عاقبتش را بهدست سازمان بسپرد.
[ms 1]
کتاب، گاهی مطابق باورها و برداشتهای ما از رفتارها و خصوصیتهای زنانه است؛ چنانکه زندانیان زن حتی پس از بازجویی و شلاق هم از هر فرصت خالی برای گپ و گفت و غیبت و رفتارهای مخصوص زنانهشان استفاده میکنند. گاهی برخلاف تعریف از جنس ضعیف زن، نشانهی ضعف را باید در شرایطی دید که با آسایش و غوطهوری در نعمت بر ناز زن نیز افزوده میشود، اما برعکس در شرایط سخت حتی زن جنس دوم داستان هم از مردان عقب نمیماند.
«سیما گفت: یه روز من و میثم مشغول ساخت نارنجک بودیم که یکی از نارنجکها منفجر شد. من هشتماهه حامله بودم… من خودم را از دیوار به کوچه پرت کردم و از آنجا تا میدان فردوسی دویدم. بعد جلوی یک ماشین را گرفتم و با تهدیدِ اسلحه رانندهاش را پیاده کردم. نزدیک میدان پیاده شدم و بههمینترتیب ماشین دیگری را از رانندهاش گرفتم… نمیدانم با حاملگی چطوری توانستم این کارها را انجام دهم.» (۷) البته سیما یک چشمش هم بر اثر انفجار کور شده و بچهاش را در زندان شهربانی بهدنیا میآورد.
«ساعت ۴ آن روز» نوشتهی مهین محتاج، در ۳۸۹ صفحه و توسط انتشارات قصیدهسرا و متأسفانه بدون هیچ عکس و سندی از نویسنده و وقایع آن دوران چاپ شده است. [عکس منتشرشده از خانم محتاج در چارقد، توسط نویسندهی یادداشت و از داخل زندان کمیتهی مشترک خرابکاری (موزهی عبرت فعلی) تهیه شده است]
در نوشتهی رمانگونهی مهین محتاج، ریزبینی توصیفات واقعی و حتی تخیلی از فضا و دقت فوقالعاده به جزئیات اشیاء، اتفاقات و مکانها به تصویرگری خیالانگیز میماند، اما این توصیفات گاهی دردناک میشود و تلخ؛ دردناکتر از شلاق زدنهای حسینی و فحاشی و گیس کشیدن آرش و مشت و لگدهای سنگین منوچهریِ بازجو. چیزی که دل خواننده را عمیقا بهدرد میآورد، ضربات و شوکهای روانی است که بر پیکر نحیف دختران کمسن مینشیند و آنها را تا مرز جنون و دیوانگی میکشاند. گاهی بعضی از آنان تنها بهعلت رفتارهایی که نشان از دیوانگی است، آزاد میشوند.
«مهیندخت بلند شد و رو به پنجرهی کوچک و تاریک بالای سلول ایستاد. پشتش به بازجوها و نیمرخش به من بود. به جای معینی نگاه نمیکرد. کمی ساکت ماند و بعد گفت:
– من میدونم چی شده. اون روز مامانم منو آورد اینجا گذاشت خودش رفت. همین الآن نشسته بودم بالای پنجره، دیدمش که رفت. میدونین چرا هر روز میشینم اینجا؟ آخه خیابونو میخوام ببینم، ماشینا رو ببینم. مامان بابام منو گذاشتن رفتن. منو دیگه نمیخوان. منو نبردن. منو دوست ندارن. منو… » (۸)
تشویش و تردید و اضطراب در دل آدم خردهگیر و ریزبین، نتیجهای جز تکروی و تنهایی و انزوا و در آخر پشت پا زدن به تمام رنجها و دردها ندارد. این خردهگیری حتی به تضاد در افکار خود نویسنده میانجامد.
«کمی به کاغذ سفید خیره ماندم. سرم را بلند کردم. آرش هم به من خیره مانده بود. تردید داشتم، بنویسم یا ننویسم؟ تأثیر دارد یا بیفایده است؟ با خودم هزار و یک محاسبه کردم. واقعیت این بود که دیگر قادر نبودم به محیطی برگردم که همه چیزش را تارهای عنکبوتی ناآرام پوشانده بود. نمیتوانستم حدس بزنم که ناآرامیاش، ناآرامی احتضار است. خودکار را بهعنوان تیری در تاریکی، در دستم میزان کردم و نوشتم: «پیشگاه مبارک… » که آرش گفت: هرچی من میگم بنویس… » (۹)
«حرکتی در جمعمان بود که مثل موج آرام دریا میآمد و میرفت. فکر میکردم که همهی ما میتوانستیم و آنقدر باهوش بودیم که در این سالهای پول بادآوردهی نفت، عیش و نوش، و بنیانگذاری جامعه بر هوا، سهمی برای خودمان برداریم، اما بچههای احساساتی نسل خود بودیم و در نظر میخواستیم همهی روابط امور جامعه بر عدالت -که معنای عملی آن را کاملا نمیدانستیم- استوار باشد. دستبهکار شدیم و خودمان را خیلی زود در این حیاط سیمانی و کوچک محصور دیدیم.» (۱۰)
———————
(۱) ساعت ۴ آن روز، ص ۳۴۹؛
(۲) همان، ص ۱۳؛
(۳) «خورشیدوارهها»؛ خاطرات زندان و مبارزهی خانم طاهره سجادی
(۴) ساعت ۴ آن روز، ص۲۸۶، وحید افراخته از سران و مبارزان اصلی مجاهدین خلق بود که مسئولیت شاخهی نظامی سازمان را بهعهده داشت و پس از مدتی مبارزه توسط ساواک دستگیر شد و زیر شکنجهها اصطلاحا برید و تمام دانستههایش را که کم هم نبود، به ساواک لو داد. پس از معرفی صدها مبارز و لو دادن بسیاری از اتفاقات، به پاس این خوشخدمتی توسط ساواک اعدام گردید.
(۵) همان، ص ۳۱۳؛
(۶) همان، ص ۲۸۷؛
(۷) همان، ص ۲۴۷؛
(۸) همان، ص ۱۴۸؛
(۹) همان، ص ۳۸۲؛
(۱۰) همان، ص ۳۷۲.
ولنتاین سرخ
[ms 0]
۱۴ فوریه روز مشهوری است؛ نه در خاورمیانه، که در کل دنیا. روز عشق و دلدادگی، هدیههای سرخرنگ و عشقهای آتشین… از آن رسمهای دهانپُرکن زیبا که لائیکهای وطنی دنبال جانشینی به نام «سپندارمذگان» برایش میگردند تا همچنان عشق و دوستی را فارغ از هر چارچوب و مسئولیتی مقدس جلوه دهند. اما نقد من به این رسم نیست که بخواهم تخطئهاش کنم یا نسخهی اسلامیاش را پیشنهاد کنم، که عشق و دوستی کجا و تشکیل ارکان مقدسی به نام خانواده بر پایهی احترام و دوستی و محبت کجا!
۱۴ فوریه اما مناسبت دیگری هم دارد که هم سرخی در آن نقش دارد و هم عشق و دوستی و رسم دیرینهای که همچنان به تکرار تاریخ پابرجاست. یک سال از انقلاب سرخ و سفید شیعیان بحرین میگذرد؛ انقلابی که با شعار اصلاحات اجتماعی و سیاسی و اعطای آزادی مدنی شروع شد و پس از ریخته شدن خونهای مقدس، به شعار تغییر رژیم دستنشانده مبدل شد.
برخلاف دیگر قیامهای عربی-اسلامی، انقلاب بحرین دو ویژگی کاملا متمایز از دیگر اعتراضات داشت:
۱- بایکوت شدید رسانهای توسط رسانههای عربی و غربی
۲- فعالیت بسیار گستردهی زنان و دختران بحرینی در تمام تجمعات خیابانی و حتی درگیریهای میدانی
بحرین کشوری است که با خدعه و سیاستبازی بریتانیا از ایران جدا شد و اقلیت ۸۵ درصدی شیعهاش (!) تحت لوای حکومت دستنشاندهی عربستان قرار گرفت. حکومت سنیمذهب برای برهم زدن برتری جمعیتی شیعیان، از کشورهای عربی و پاکستان مردمان سنی وارد کرد و به آنها شناسنامه و اقامت بحرینی داد. جالب آنکه زبان اردو در بحرین بعد از عربی رواجی گسترده دارد!
شیعیان بحرین بهرغم اکثریت جمعیتی، در سیستم نظام حکومتی حتی در مشاغل دولتی کمترین سهم ممکن را داشتند و ارتباط با شیعیان خارج از بحرین برای آنان سرنوشت شومی را رقم میزد، بهطوریکه با وجود ۲۵ درصد جمعیت ایرانیالاصل در این کشور، داشتن عکس رهبران و کتب سیاسی چاپشده در ایران مجازات اعدام داشت.
[ms 1]
همزمان با دیگر کشورهای عربی، در ۱۴ فوریه شیعیان بحرین که در مناطق محروم و حومهی آن بودند به میدان لؤلؤ آمده و اقدام به تجمع مسالمتآمیز، برپایی چادرهای تحصن، امضای طومار و اعتراضات نمادین نمودند.
شروع اعتراضات و همچنین روند ادامهی آن بهرغم سرکوب شدید آل خلیفه بسیار هوشمندانه مدیریت شد؛ شاید مدلی برگرفته از تجربهی انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ در ایران. با پرهیز از خشونتهای کور و یا آشوبهای گسترده و تخریب اموال عمومی، بهانه و دستمایهای برای سرکوب ایشان به دولت بحرین نداده و همچنان به تجمعات خیابانی به شکلی گسترده و از هر قشری ادامه دادند و رهبری دینی زمام امور این اعتراضات را بر عهده گرفت.
در میان کشورهای انقلابی (انقلابی موسوم به انقلاب بهار عربی) هیچ کشوری مانند بحرین شاهد حضور گستردهی زنان بهعنوان نیروی انقلابی نیست. گواه این مدعا شمار زیاد زنان شیعهی بازداشتشده و شکنجهشدهی بحرینی است.
مرکز حقوق بشر بحرین در بیانیهای که در رابطه با وضعیت زنان در جریان انتفاضهی ۱۴ فوریه منتشر کرد، تأکید نمود: «زنان بهعنوان یکی از بخشهای فعال و بسیار مؤثر در اعتراضات مردمی، در صفوف اول راهپیماییهای مسالمتآمیز حضور گستردهای داشتند و همین مسئله باعث شد تا پیکان حملات سازمانهای امنیتی بهسوی آنها نشانه برود».
زنان بحرینی به علت رفتار بسیار خشن و سرکوبگرانه ازجمله بازداشت و شکنجهی پرستاران و پزشکان، حمله به مدارس دخترانه و بازداشت دانشآموزان و معلمان، حملات شبانه به منازل معترضان با گازهای سمی و تخریب منازل ایشان، به خط اول میدان مبارزه وارد شدند و در تمامی تجمعات اعتراضی در صفوف بههمپیوسته و پر تعداد در کنار مردان مشارکت جستند.
با وجود رفتار بسیار وحشیانهی مزدوران آل خلیفه با زنان شیعهی بحرینی که قلم از نوشتن آن شرم دارد، این حرکت از دیگر اعتراضات عربی مشابه خود فاصله گرفت و به جریانی بسیار فعال و پویا در مبارزات تبدیل شد، بهطوریکه زنان حتی مانند مردان پای به میدان مبارزات و نبردهای خیابانی گذاشتند.
[ms 5]
در بیانیهی مرکز حقوق بشر تأکید شده که تا لحظهی صدور بیانیه بیش از یکصد زن بحرینی توسط سازمانهای امنیتی آل خلیفه دستگیر شدهاند که این امر در تاریخ بحرین بیسابقه بوده است. در این بیانیه به نامهای معروفی همچون «دکتر خلود الدرازی» یکی از مشهورترین زنان متخصص زنان و زایمان منطقهی خلیج فارس، «رولا الصفار» رئیس جمعیت پرستاران بحرین و «جلیله السلمان» نایبرئیس جمعیت معلمان بحرین در کنار «آیات القرمزی» شاعر جوان بحرینی اشاره میشود که توسط نیروهای امنیتی دستگیر و شکنجه شدهاند.
این روزها بعد از توجه نکردن دولت بحرین و جامعهی جهانی به اصلاح قوانین سیاسی و اجتماعی و بهعلت سرکوب شدن هر حرکت صلحآمیز و مدنی، مردم بحرین با شعار سقوط نظام دستنشانده مسیر مبارزه را به درگیریهای پراکنده و سنگپرانی و مقابلهبهمثل با سلاح سرد کشاندهاند [۱] که در این میدان هم دختران بحرینی نه تنها از مردان عقب نمانده، بلکه با حرکتهای نمادین خود بهعنوان پایداری در برابر پلیس و ارتش و تمسخر نیروهای سرکوبگر و همینطور با شرکت فعال در درگیریها، امداد پزشکی و تأمین وسایل لازم نشان دادهاند که با تأسی به شعار «هیهات منا الذله» و کاروان حسینی، پا را به مرحلهی عمل گذاشته و درختی را نشاندهاند که هر چقدر زخم بر پیکرش مینشانند، ریشهاش خشک نمیشود؛ ریشهای که در عطش کربلا سیراب شده است!
[ms 6]
حرکت زنان و تقدیم شهدای بسیاری که آل خلیفه در حملات مستقیم و غیر مستقیم خود با شلیک گلوله، گازهای سمی و حتی میلههای آهنی جنایتکارانه آنان را بهشهادت رسانده، فرق دیگرش با کشورهای انقلابی دیگر، حضور یکپارچهی زنان با حجاب و پوششی کامل بود که حرکت زینبگونهشان را تکمیل کرد و برخلاف تبلیغات شدید رژیم آل خلیفه که آن را ضد اسلامی قلمداد مینمود، نشان از پایبندی آنان به اسلام و دستورات آن داشت و در حالی با حجابشان پا به میدان گذاشتند که دیوارها را با شعارهایشان پر میکردند و از تمام مردان میخواستند که برای پیروزی بیرون بیایند، وگرنه خود خارج خواهند شد.
حرکت تهییجی و ترغیبی زنان با شعرخوانی آیات القرمزی و موج اعتراضات پس از دستگیری وی، همچنین ربودن و شکنجهی زنان پزشک و پرستار بحرینی، انقلاب بحرین را به انقلاب زنان علیه ظلم آل خلیفه مشهور کرد و باعث توجه بیشتر افکار عمومی جهان به آن شد؛ رسالتی زینبگونه که همچنان از زنان بحرین و شور عاشقانهشان به زینب و اهل بیت (علیهم السلام) قربانی میگیرد.
۲۵ بهمن ۱۳۹۰ – ۱۴ فوریه ۲۰۱۲
————————–
[۱] علت تبدیل مبارزات از شکل مسالمتآمیز به تقابل محدود خیابانی، خطبهی نماز جمعهی رهبر شیعیان بحرین، «آیتالله عیسی قاسم» بود. وی پس از هتک حرمت و شکنجههای ظالمانهی زنان، با هشدار به دولت آل خلیفه در جمع شیعیان نمازگزار بحرین گفت: «من رأیتموه یعتدی علی عرض فتاه مومنه فاسحقوه»، یعنی ازین پس هر کسی را دیدید که به حریم زنان مؤمن تجاوز میکند، او را له کنید.
موزه عبرت، شکنجهگاه ساواک
عکاسی از موزهی عبرت ایران سخت بود؛ از هماهنگی و کسب مجوز تا عکاسی از زندانی که زمانی جایگاه شکنجهی زنان و مردانی بود که فریاد اسلامخواهی و آزادیطلبیشان قرار بود در سلولهای تنگ و تاریک آن برای همیشه خاموش شود. موزهی عبرت یا همان شکنجهگاه ساواک در زمان شاه پذیرای ۱۰ هزار مبارز در طول ۷ سال فعالیت خود بود. ۱۰۰۰ نفر از آنان زنان و دختران عمدتا جوان بودند که تن به شکنجهی بازجوها سپردند. نام ۱۱۸ نفر از این زنان با عکس در راهرو زندان درج شده است. به درخواست مسئولان موزهی عبرت، از انتشار عکسهایی که واجد خشونت هستند خودداری میکنیم.
[ms 31]
[ms 32]
[ms 34]
[ms 0]
[ms 1]
[ms 2]
[ms 3]
[ms 4]
[ms 5]
[ms 8]
[ms 9]
[ms 10]
[ms 11]
[ms 12]
[ms 13]
[ms 14]
[ms 15]
[ms 16]
[ms 17]
[ms 19]
[ms 20]
[ms 21]
[ms 22]
[ms 25]
[ms 24]
[ms 26]
[ms 28]
[ms 27]
[ms 30]
اصلاً چادر و چاقچور، دشمن ترقی و پیشرفت مردم است!
[ms 2]
رضاشاه پهلوی در ۱۱ آذر ۱۳۱۴ به محمود جم رئیسالوزرا:
«نزدیک دو سال است که این موضوع -کشف حجاب- سخت فکر مرا به خود مشغول داشته است، خصوصا از وقتی که به ترکیه رفتم و زنهای آنها را دیدم که «پیچه» و «حجاب» را دور انداخته و دوشبهدوش مردهایشان در کارهای مملکت به آنها کمک میکنند، دیگر از هر چه زن چادری است بدم آمده است. اصلاً چادر و چاقچور، دشمن ترقی و پیشرفت مردم است».
داستان کشف حجاب مبانی سادهای دارد؛ جرقهای در ذهن شاه ایران زده میشود، آن هم پس از بازگشت از تنها سفر خارجی خود به ترکیه. در این داستان، رضاشاه محو پیشرفت ترکیهی لائیک به رهبری «کمال آتاتورک» میشود و دلیل آن را رهانمودن اعتقادات و سنتهای دستوپاگیر مذهبی ترکها مییابد، و زنانی که دوشادوش مردان کار میکنند و از حقوق اجتماعی برخوردارند.
اما این داستانسرایی روایت دومی هم دارد که آن، دیدار رضا پهلوی با «اماناللهخان» شاه افغانستان و همسر وی است. مسافرت اماناللهخانِ افغان همراه همسرش ثریا به ایران (خرداد ۱۳۰۷) و حضور تعدادی از زنان افغانی همراه آنها که در میهمانیها حجاب را رعایت نمیکردند و در بازگشت به افغانستان نیز با لباس و کلاه اروپایی از شهرهای ایران عبور میکردند، از نشانههای گرایش دربار رضاخان به کشف حجاب بود. اماناللهخان با تأسیس «انجمن حمایت از نسوان» در ۱۹۲۸، بانی مبارزه با حجاب زنان مسلمان آن کشور گردید؛ شیوهای که مورد توجه رضاشاه قرار گرفت و سعی کرد که ایرانِ مترقی از همسایهی افغانیاش عقب نماند.
اما تاریخ، روایتهای دیگری هم دارد که در بطن خود و در اتاق تصمیمگیرندگان و برنامهریزانش مدفون است و جز با گذشت زمان و یا تغییر رژیمها بیان نخواهد شد. معروف است که تاریخ را فاتحان مینویسند و امروزه، تاریخ معاصر را باید از لابهلای اسناد و مدارک دوبارهنویسی کرد.
داستان کشف حجابِ رضاخانی با داستانسراییهای تاریخی و سیاسی تئوریزه میشود و برای توجیه اجتماعی و عرفی شدن آن، به اصلاحات اجتماعی کمال آتاتورک و بازدید رضاشاه از جمهوری ترکیه و پیشرفتهای ظاهری آن توسط مطبوعات و تاریخنویسان ربط داده میشود، اما اسنادی که سالها پس از سقوط سلطنت پهلوی انتشار یافت نشان از توطئهی عمیقتر و قدیمیتری داشت.
برای بیان ریشههای این توطئه مایلم چند اتفاق را که پیش از کشف حجاب رضاخانی در کشورهای مسلمان به همان سبک و سیاق اتفاق افتاد بیان کنم تا بیشتر با پیشینهی تاریخی کشف حجاب آشنا شویم.
[ms 6]
رضا پهلوی و آتاتورک
۱- مصر، اسماعیل پاشا که در سرزمین نیل در سال ۱۸۶۳ میلادی بر تخت سلطنت نشسته بود، در ۱۸۷۰ میلادی به آزادی زنان با مفهوم اروپائیِ آن در کشورش رسمیت داد.
۲- الجزایر، نیروهای اشغالگر فرانسوی برای در هم شکستن انقلاب مردم مسلمان، به مبارزه علیه حجاب زنان روی آوردند و تنها راه شکست انقلابیون را فاسد نمودن آنان و بیحجابی زنانشان دیدند.
۳- افغانستان، امانالله خان با تأسیس «انجمن حمایت از نسوان» در ۱۹۲۸، بانی مبارزه با حجاب زنان مسلمان آن کشور گردید و همسر و بسیاری از زنانش بیحجاب در جامعه ظاهر شدند.
۴- ترکیه، پس از فروپاشی خلافت اسلامی عثمانی و تکهتکه شدن سرزمینهای عربی، مقابله با حجاب اسلامی از نخستین برنامههای کمال آتاتورک برای اسلامزدائی بود. این برنامهای بود که در کنار سایر تصمیمات، از جمله منسوخکردن دادگاههای شرعی، تعطیل مدارس علوم دینی، جایگزین کردن قوانین اروپایی بهجای نظام شریعت، رواج رسمالخط لاتین، تغییر تاریخ هجری به میلادی، اعلام تعطیلی یکشنبهها به جای جمعهها و… به اجرا گذارده شد.
مستر همفر، کارشناس و جاسوس معروف انگلستان در کشورهای اسلامی که از فعالان رواج فرهنگ غربی در میان ملل مسلمان میباشد، در کتاب خاطرات خود به موارد متعددی از خصوصیات مسلمانان، از جمله اعتقاد به مبانی اسلامی، حفظ حجاب اسلامی، استحکام کانونهای خانواده و تبعیت فرزندان از روش پدران و نیاکان اشاره کرده و لزوم مبارزه با این مبانی و ارزشها را مورد تأکید قرار داده است. *
[ms 7]
اردشیر جیریپورتر، رئیس سرویس اطلاعاتی بریتانیا در ایران
برای کشف و بیان تئوری توطئههای فرهنگی و سیاسی نیاز به اسناد و مدارک خاصی است که این مهم با سقوط رژیم پهلوی و باز شدن درهای مراکز امنیتی و مراکز اسناد محرمانهی آنها تحقق یافت. منتخبی از وصیتنامهی رئیس سرویس اطلاعاتی بریتانیا در ایران، اردشیر ریپورتر، به خط خود وی بهدست آمد که با بیان گوشههایی از چگونگی صعود رضاشاه به سلطنت، نشان واضحی از برنامهریزی جامع وزارت مستعمرات بریتانیا (جالب آنکه ایرانِ در ظاهر آزاد و دارای پادشاه و سلطنت، از نگاه بریتانیا جزو مستعمرات آن تلقی میشود) برای تغییر در شئون و کارکردها و حتی ساختارها و مناسبتهای اجتماعی و فرهنگی در ایران به دست تاریخنویسان داد. **
قبل از بهقدرت رسیدنِ رضاخان، میرپنج ِ قزاق، نمایندهی وزیر مستعمرات انگلستان در ایران رضاخان را مورد ارزیابی قرار میدهد و برای برنامهریزی تشکیل سلطنت پهلوی ساعتهای بسیاری با او در نقاط خلوت، پنهانی به گفتگو و هدایت او مینشیند تا آنکه وی را مهرهی مطلوب انگلستان معرفی میکند.
طبق دستنوشتههای اردشیر ریپورتر، در این جلساتِ شبانه، وی مطالب بسیاری را دربارهی علل عقبماندگی ایران بهسبب وجود قوانین اسلامی، وجود مُلاها (!) و محدودیتهایی مثل حجاب زنان و مراسم مذهبی، بهصورت کاملا هدایتشده به رضاخان منتقل میکند و زمینهی شستشوی فکری این قزاق بیسواد را برای اجرای طرحهای خود فراهم مینماید.
« در اکتبر سال ۱۹۱۷ بود که حوادث روزگار مرا با رضاخان آشنا کرد… ملاقاتهای بعدی من با رضاخان در نقاط مختلف و پس از متجاوز از یک سال بیشتر در قزوین و تهران صورت میگرفت… به زبانی ساده، تاریخ و جغرافیا و اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران را برایش [یعنی برای رضاخان] تشریح میکردم… اغلب تا دیرگاهان به صحبت من گوش میداد و من بهتفصیل برایش شرح دادهام که طبقهی علما و آخوندها و مُلاها چگونه در گذشتهی نهچندان دور آمادهی حتی وطنفروشی بودند… علما بهطور کلی میخواستند که جیبشان پر شود و تسلطشان بر مردم پایدار بماند و همیشه بر چند بالین سر مینهادند [یعنی به چند دولت اجنبی وابسته بودند!]. خوب به خاطر دارم که… رضاشاه [پس از شنیدن داستانی از من در این زمینه] چندبار این کلمات را ادا کرد: …های بیهمهچیز.
برای شاه گفتم که چگونه در شهر مقدس مشهد و در سایههای گنبد امام رضا (ع) آخوندها با مسافرین و زوّار تماس میگرفتند و بدون هیچ شرم و حیایی موجبات عیش و لذت آنها را فراهم میکردند… اذعان دارم که در میان روحانیون ایران افراد شرافتمند و ایراندوست هم هستند که خود افتخار دوستی و مصاحبتشان را داشتهام، ولی این عدهی انگشتشمار را نمیتوان نمونهی واقعی جامعهی روحانیت ایران دانست» ***
[ms 4]
صفحهی اول وصیتنامهی اردشیر ریپورتر به خط خودش
ژنرال آیرونساید در خاطراتش مینویسد:
«با رضا گفتگو کردم و مأموریتش را به او تفهیم کردم و با او شرط کردم که به بریتانیا خیانت نکند… رضا با خوشرویی پذیرفت. من دست او را فشردم و به اسمایس گفتم بگذار بهتدریج راه بیفتد… » ****
به دلایل مختلف، طرحهای استعماری و پنهان معمولا با دلیلی غیر از دلیل اصلی خود در تاریخ معرفی میشوند تا اهداف پنهان کانونهای قدرت را لاپوشانی کرده و البته عرفیشدن آن در اجتماع با کمترین واکنش و مقاومت صورت پذیرد.
روایتهای رسمی داستان کشف حجاب تنها به زور و اجبار رضاخان یا الگوبرداری از ترکیه خلاصه میشود و این توجیه میتواند از شخصی بیسواد اما ترقیخواه و میهندوست و دلسوز سر زده تا بهزعم خود (هرچند اشتباه و پذیرفتنی) ایرانِ زمانِ خود را به کشورهای مترقی و پیشرفته برساند و این، بزرگترین راز تاریخی داستان کشف حجاب است.
[ms 3]
داستان برنامهریزی توطئهی پنهان از سوی دستگاه اطلاعاتی و سیاسی بریتانیای کبیر، آن زمان برای استحالهی فرهنگی و عوض نمودن سبک زندگی مردم دینمداری بود که در حوادث مشروطه به سفارت بریتانیا نشان دادند با تأسی به علما و بزرگان دینی، مشروطه را مشروعه میخواهند و هوشمندانه با ورود قوانین غربی بهجای قوانین شریعت مخالفت خواهند نمود.
پس از مشروطه تمام همّ و غمّ بریتانیای کبیر این شد که نهادهای اجتماعیِ دینمحور مانند هیئتها و مراسم مذهبی، منابر وعظ و خطابه و کانون اصلی آن یعنی خانواده از طریق کشف حجاب از هم بپاشد و فراتر از آن حتی سیستمهای حل اختلاف اجتماعی و محلی مبتنی بر احترام بزرگان و کدخدامنشی از بین بروند تا راه برای استعماری نوین از جنس عرفی شدن قوانین ضدمذهبی، ترویج انسانمحوری، سقوط جامعه و بیقیدی در برابر تجاوزهای بعدی آماده گردد؛ شیوهای که ثمرهاش در کودتای ۲۸ مرداد و پس از آن بهخوبی توسط آنها برداشت شد.
پینوشت
* «خاطرات مستر همفر، جاسوس انگلیس در ممالک اسلامی»
** «منتخبی از خاطرات مرحوم اردشیرجی…»، شهبازی، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۲، ص ۱۴۷-۱۵۱.
*** ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۲، ص ۱۵۳
**** ژنرال سر ادموند آیرونساید – راه مرتفعی به حاکمیت (خاطرات ژنرال آیرونساید) – ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۲ – ص ۱۶۱
جشنواره بینالمللی نشریات زنان مسلمان
افتتاحیه نخستین جشنواره بینالمللی نشریات زنان مسلمان برای اولین بار به همت مرکز امور زنان سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی با حضور سردبیران و مسئولان ۲۸ نشریه خارجی زنان مسلمان برگزار شد، از نقاط جالب توجه این جشنواره همکاری مجمع اتحاد دانشجویان جهان اسلام در برگزاری آن با این مرکز بود. در این روز آشناهای زیادی را دیدیم از روزنامه نگار برگزیده تاجیک و مسئوان نشریه روسیه مسلمانکا که قبلا در چارقد مصاحبه شان منتشر شده بود تا رکسانا الیزابت؛(معصومه) آرژانتینی، لبنانی الاصل و سردبیر مجله الکوثر که فارسی را با لهجه ای زیبا صحبت می کرد و شور و شیطنت دختران جوان را داشت. از خانم معلمی کوزوویی که دختر ۱۸ ساله اش در قم درس طلبگی می خواند و دست پاشکسته فارسی حرف می زند تا دختری تونسی که با دیدن موفقیت و عظمت انقلاب اسلامی ایران به همراه تعداد زیادی از خانواده های اهل تسنن خود و خانواده اش شیعه شده اند.
روز شیرینی بود؛ نه برای مصاحبه هایی که گرفتیم، بلکه برای دیدن برگزیدگان نشریات زنان مسلمان که سردبیر و مسئولینش زنان و دخترانی بودند، دلباخته هدفی آسمانی!
[ms 0]
[ms 1]
[ms 2]
[ms 3]
[ms 4]
[ms 5]
[ms 6]
[ms 7]
[ms 8]
[ms 9]
[ms 10]
[ms 11]
[ms 12]
[ms 13]
[ms 14]
[ms 15]
[ms 16]
[ms 17]
[ms 18]
[ms 19]
[ms 20]
[ms 21]
[ms 22]
[ms 23]
[ms 24]
[ms 25]
مباهله؛ خانواده و نبرد فرهنگی
[ms 0]
محل قرار؛ خارج شهر مدینه است؛ شنزاری خشک و عطشناک، اسقف نجرانی با شصت نفر از بزرگان همکیش خود منتظر مرد عرب است، قرار گذاشتهاند تا خدا را به داوری بخوانند، البته به پیشنهاد مرد عرب.
داستانش کمی طولانی است، بحث دینی بود و در آخر هم مسیحیان اعلام کردند متقاعد نشدند. مرد عرب هم با فرمان الهی به آنان پیشنهاد داد من و شما زن و فرزند و خویشان خود را به مقابله بیاوریم و همدیگر را نفرین کنیم تا هرکه دروغگو است، مشمول عذاب الهی شود.
در روز موعود، مسیحیان از وجود خانواده و عزیزان همراه مرد عرب میترسند. میهراسند؛ چون دروغگوست و کسی که به حرف و قولش ایمان ندارد، بهترین کسان و خانواده خود را به خطر نمیاندازد. اسقف مسیحی هراسناک و از ترس عذاب و نفرین اعلام شکست میکند و داستان مباهله در تاریخ شکل میگیرد.
هرچند داستان آموزهای دینی به نظر برسد، دوست دارم از زاویهای اجتماعی به آن نگاهی بیندازم، نکتهای باریک در رفتار پیامبر اسلام میدرخشد، نکتهای اجتماعی و درسی اخلاقی.
پیامبر برای این جنگ مذهبی دست به دامن بهترین و مومنترین یارانش نمیشود، یارانی که ایمان و اعتقادشان مانند سلمان و ابوذر و … شکبرانگیز نیست. پیامبر دست به دامن ارکانی کامل و زیبا به نام خانواده میشود. مهمترین رکن مذهبی و اجتماعی از نظر اسلام.
از نظر تاریخ تقویمی اسلام، روز مباهله شایستگی نامگذاری به روز خانواده را دارد. روزی که پیامبر با تکیه بر خانواده نشان داد، زن و شوهر وفادار به هم و با ایمان، فرزندانی تربیتیافته در چارچوب دستورات اسلامی و قوانین و مصلحتهای اجتماعی تشکیل یکی از مستحکمترین بنیانهای هستی را مینهند که با تکیه بر آنها میتوان به مقابله با آسیبها و سختیهای اجتماعی و فکری فرهنگی و پلیدیهای پیش روی جامعه انسانی و ایمانی شتافت.
درس بزرگ محمد (ص) تأکید بر تقدس و استحکام بنیان خانواده است؛ مبنایی کردن بنیان خانواده در نگاه و منظر اسلام و تاریخ.
آموزه ۱۴۰۰ سال قبل اسلام و تأکید فراوانش بر خانواده، امروز توسط دانشمندان جامعهشناسی و علوم اجتماعی بهعنوان بنیان ابتدایی و اصلی رشد و پرورش انسانها و اجتماعی شدن و… مورد مطالعه و تاکید فراوان است. این دستورات مبنایی البته به صورتی بسیار جزیی و ریز توسط امامان (ع) تببین و نهادینه میشوند.
آیات و احادیث فراوان و مکرر از پیامبر اکرم و ائمه در توصیف رفتار و مسولیت زن و شوهر به همدیگر، حسن خلق و رفتار زوجین در محیط خانه و خانواده، کمک و مشارکت در کارها، وظایف و حق مسولیت پدر یا مادر بر فرزندان در تأمین معاش تا تعلیم و تربیت و آموزههای اخلاقی و دینی و صدها نکته دیگر در این دستورات، به خودی خود نقش بسیار مهم و بیبدیل خانواده و جایگاه رفیع آن در قله سعادت و خوشبختی به نمایش میگذارد.
خانواده؛ رکن مورد غفلت در زندگی اومانیستی و فرد گرای امروز؛ همانقدر که در به قله رساندن اجتماع نقش دارد، در سقوط و اضمحلال آن نیز مقصر میتواند باشد.
به گمانم در تبلیغات و آگاهیدهی و روشنگری امروزه جهت استیفای حقوق زنان و دختران گاهی به این حقایق که این حق و حقوق باید در جهت تقویت و تحکیم خانواده صورت بگیرد یا حقوق فرزندان و تأمین امنیت روانی خانواده به دوش زنان است، بیتوجهی زیادی صورت میپذیرد و گاهی این برابریطلبی ها نه تنها شرعی هم نیست، بلکه باعث ضربه به بنیان و اساس خانواده نیز میشود.
ازینرو توجه به روشهای تبلیغی و مطالب منتشره در نشریات و مجلات دخترانه و زنانه بدون در نظر گرفتن خانواده و نقش زن در تحکیم و یا تزلزل آن، امری ناصواب است که توجه و هشیاری اهل فرهنگ را میطلبد.