تصمیم آخر

پشت نگاه زخمی ات سنگر گرفتم

این ارتباط ساده را از سر گرفتم

با هیئتی از اشک خود راهی شدم تا

احساس کردم کوچه را در بر گرفتم

وقتی که آهم پا نشد از گوشه ی دل

تهدید کردم سینه را خنجر گرفتم

من بر خلاف بغضهای خسته، امشب

اوقات چشمان تو را کمتر گرفتم

در لابه لای گریه ، قرآن را شب قدر

از شوق دستان شما بر سر گرفتم

دنیا سه شب دور سرم چرخید تا من

تصمیم خود را در شب آخر گرفتم

زیباترین

از جانب خدای تعالی گزین شدی

و آیینه دار حسن جهان آفرین شدی

زیبا به خلق و خوی و به روی و به موی هم

مجموعه ء محاسن روی زمین شدی

گرچه حسن به معنی زیباست لیک تو

بیشی ز خویش جسته و زیباترین شدی

بعد از علی به باغ امامت دوم گلی

در بوستان عصمت اگر چارمین شدی

صلح تو خود مقدمه ء جنگ کربلاست

تو رهگشای کوکبه ء شاه دین شدی

ای نور چشم فاطمه ای انکه در لقب

«احسان» و «حجت» آمده، «بسط الامین» شدی

علم از نبی گرفته شکیبایی از امام

و آنگاه بر رسول و علی جانشین شدی

ای تابناک اختر چرخ ولا حسن!

ای آنکه خود به نور ولایت عجین شدی

داغ تو سوخت جان مرا نیز و این سزاست

زیرا تو نیز سوخته ء زهر کین شدی

هوای کودکی

دلم می خواد برگردم

به اون روزای کودکی

باز دوباره رها کنم

تو آسمون بادبادکی

دلم می خواد باز دوباره

کلاس اول بشینم

کیف خودم رو پر کنم

پر از مداد نقاشی

دلم می خواد باز ببینم

حس قشنگ خط خطی

تو دفتر مشق شبم

دلم می خواد، دلم می خواد، دلم می خواد

باز بسازم از این روزا به اون روزا

یک دونه پل

باز بچینم از باغچه های خونمون

یک شاخه گل

باز بشینم کنار حوض خونه ی مادر بزرگ

ماهی هارو بادمپایی این ورو اون ورببرم

دلم می خواد ، دلم می خواد، دلم می خواد

شب غیبت

مثل برگی که می رود روزی از حضور درخت می ترسم

از عبور دقیقه ها امشب در نبود تو سخت می ترسم

از غم و درد و سوز آه تو از سقوط من از نگاه تو

مثل افسانه ای که می ترسد از سیاهی بخت می ترسم

زیر باران گلایه می کردم از خودم از برادرم آقا

از همانی که بعد از این قصه دل به غیر تو بست می ترسم

» وقت داری دعای ندبه ؟ فعلا نه، درس دارم مگر نمی بینی «

از خیالی که در شب غیبت می شود تخت تخت می ترسم

آرزو کردم تو را

آرزو کردم تو را

باورت شاید نبود

آرزو کردم تو را

روزی شبی در یاد خود:

» کاشکی

شاهد دستان پر مهر تو باشم کاشکی «

کاش ای عابر تو را

بار دیگر بینمت

دست تو ای کاش روزی یا شبی

تکه نانی ارزنی اندک غذا

هدیه ی دستان سرشار از تهی هایم کند

لحظه ای شک هم نکن

من برای خود نمی خواهم ولی حتی کمی

من برای آن پرستو های زخمی خواستم

هان همان هایی که از کوچ رهایی مانده اند

می شناسیشان اگر

هدیه ی آنها نما

ورنه من خود می شناسم خانه ی آنها کجاست

من خودم پیش از اقاقی دیده بودم

بال های پاکشان افسرده و زخمیست

حال اگر می خواستی

تکه نانی ، ارزنی ، اندک غذا

اهدا کنی

من همین جا گوشه ی این کوچه ی تنهایی ام

شال زردی مندرس روی سرم

میزنم فریاد بر هر عابری

» تکه نانی ، ارزنی ، اندک غذا

هدیه ی دستان سرشارم کنید!!! «

وقتی تو به دل آیی

وقتی تو به دل آیی

می رفت همه پستی

می رفت همه سستی

بوی نفست ای جان

گر بی دل و شیدایم

گر بی کس و تنهایم

تا تو به دلم آیی

بی خویشتنم این سان

در عشق تو من مستی

در راه تو می جستم

این جسم من آرامی

این ذات من،آرایی

یاد تو به دل آمد

جانم همه در خون شد

سوزم همه می دانی

دردم همه درمانی

برگفت به منش خسته

با عشق شوی رسته

این نیست شود هستی

آن هست شود مستی

این شور شود آتش

این شیفته هم حیران

ای جان ز ،منم رستی

ای دل ز ،منم جستی

برایم دعا کن

من در برزخ افکارم زندانی شده ام
زندگی مثنوی تلخی سروده است
و دلتنگی هایم به ناکجاآباد دنیا رسیده اند
میدانی خودت …
توانش را ندارم
ایمانم سست تر از گلبرگ شقایقهاست
روحم در بیگاری آرزوهایش غوطه ور شده
و اعتقاداتم در تلاطم سیلابهای زمین گرفتارند
برایم دعا کن …
دعا …
ادامه برایم دعا کن

مسجد سهله

جمعه بود .

خورشید در حال غروب کردن بود و هوا در حال تاریک شدن .

و من در یکی از بهترین مکانهای روی زمین بودم ؛

در مسجد سهله ، در منزل امام عصر (روحی لتراب مقدمه فداه) .

در جایی تقریبا در مرکز مسجد که نگاهت به اطراف مسجد را به احاطه در می آورد .

و چه تصاویری ، به وسعت آسمان و به حلاوت خورشید .

دعا ، نماز ، نجوا ، زمزمه ، نیاز ، نگاه ، اشک ، فراق ، هجران ، درد و …

و همه چیز برای تو ؛

برای صاحب مسجد ، نه صاجب منزل ، نه صاحب زمین ، نه صاحب زمان …

برای آمدنت ، برای …

ادامه مسجد سهله

مادر یعنی…

موقعی که داری آلبوم بچگی ات رو ورق می زنی ، حس خوبی داری. داری بزرگ شدنت رو می بینی، هر عکسی برات جذاب و قشنگه با یه دنیا خاطره. یه کم بیشتر که دقت کنی تازه می فهمی یه کسی داره بی هیچ چشم داشتی همه ی لحظه های خوب زندگی اش رو برای بزرگ شدنت صرف کرده اما خیلی وقتا تو اینو ندیدی!

بالندگی امروزت رو مدیون لطف یه موجود خیلی مهربونی هستی به نام مادر .حالا امروز که روز تولد حضرت زهرا(س) است و روز مادر نامیده شده باید به عظمت وجود مادر ایمان آورد و به یاد داشته باشی که ترنم ظریف و با احساس زندگی ات رو همیشه مدیون مادرت هستی.

باید گفت که مادر یعنی صبوری، مهربونی، گذشت ، آرامش ، فداکاری…یعنی یه موجود لطیف با روحی به اندازه همه دنیای تو

مدگرایی در تغییر چهره!

از جمله مسائلی که در جامعه ی ما به عنوان یک معضل اجتماعی از آن یاد می شود، رواج گسترده جراحیهای زیبائی است که به صورت فراگیر در تمام اقشار جامعه قابل مشاهده است. روند استقبال روزافزون ازجراحیهای پلاستیک علی رغم تلفات بیشمار آن، لزوم تأمل پیرامون این مسأله وبررسی علل آنرا روشن می سازد.

جراحیهای زیبائی به عنوان یک پدیدار جمعی، در برهه ای از زمان در ایران رواج پیدا کرد.

روند صعودی آمار جراحیهای پلاستیک را می توان به عنوان یک » مد » درنظر گرفت. که نشأت گرفته از شرایط اجتماعی- فرهنگی خاص خود است.

«جورج سیمل» معتقد است که «مد» عبارت است از تغییر غیر متمرکز جنبه‌های فرهنگی زندگی انسان که از یک تنش اساسی و پایه‌ای در وضعیت اجتماعی انسان‌ها ناشی می‌شود‌.

ادامه مدگرایی در تغییر چهره!

مشتی ترانه مانده از دلم که رفت !

مصاحبه های چارقد با شاعران و نویسندگان جوانی است که شاید دارای چهره شناخته شده ای نباشند اما دارای پتانسیل بالا برای خلاقیت هنری وادبی هستند . همین امر موجب گردید که به سراغ اهالی با ذوق ادب وفرهنگ این سرزمین رفته و با آنان مصاحبه ای کوتاه از نواوری ونوع فعالیت های آنان داشته باشیم. آنچه در ذیل می خوانید مصاحبه با خانم زهرا ابراهیم پور است.

خانم ابراهیم پور از اینکه وقت خود را در اختیار مجله چارقد قرار دادید تشکر می کنیم. سوالات ما کوتاه و بیتر در زمینه آشنا سازی مخاطبان با فعالیت و نوع گفتار شعری شماست.

ادامه مشتی ترانه مانده از دلم که رفت !

جامعه در نگاه حافظ

در حالی که دسترسی به جوامع گذشته و آگاهی ازوضعیت زندگی آنان به روشنی مشخص نیست، کتاب‌ها و دستونشته‌های آن دوران بهترین گواه برای بیان تصویری از زندگی گذشتگان است.

در این میان کتاب‌های شعر به دلیل صراحت در بیان، منابع خوبی به شمار می‌آیند که البته خود آنها نیز به خاطر خلاقیت شاعر موجب نارسایی در فهم درست آنها می‌شود. غنای ادبیات فارسی امکان ارزیابی نظام قوانین وارزش‌های اجتماعی و فرهنگی مردم آن روزگار را فراهم می‌آورد.

یکی از این قبیل کتاب‌ها «دیوان حافظ شیرازی» است که در اینجا گزارشی از وضعیت گروه‌های اجتماعی در شعر حافظ مورد مطالعه قرار گرفته است. بررسی این گروه‌ها و تحولات آنان در فهم و درک موقعیت فعلی گروه بندی‌های اجتماعی موثر است. موقعیت اجتماعی فقیران، حاکمان، ثروتمندان، عارفان و … در شعر حافظ با تمثیل آمده است.

ادامه جامعه در نگاه حافظ

دشتبان :جنگ از نمای نه چندان دور با احمد دهقان

ادبیات جنگ در سال های اخیر نسبت به سال های نزدیک تر به جبهه تفاوتی عمیق داشته است.. یکی از داستان های متفاوت با ادبیات قدسی جبهه ، مجموعه داستان « من قاتل پسرتان هستم » نوشته احمد دهقان است. احمد دهقان از نویسندگان دوران جنگ است که به نوعی دست به تابو شکنی در ادبیات دفاع مقدس می زند. دو اثر وی با نام «سفر به گرای ۲۷۰ درجه » و « من قاتل پسرتان هستم» در سال های قبل به چاپ رسید. در نمایشگاه امسال نیز اثر جدید این روایتگر نوین جنگ با نام «دشتبان» از سوی انتشارات نیستان روانه بازار کتاب شد.در این داستان دیگر رزمنده یک تیپ ایده ال نیست بلکه به فردی عادی و غیر قدسی بدل شده که گناهان انسانهای عادی از او سر می زند وگاه برای امرار معاش فضای قدسی جبهه را به ابزاری در این راه مبدل کرده است.(داستان تمبر و بلیط)

رزمنده که در فضای جبهه یک اسطوره تلقی می شد دیگر آن هاله مقدس و ماورایی رابه دور خود ندارد و یک انسان عادی است در دنیای متغییر و واقعی؛ داستان ها خالی از صحنه های اسطوره ای جبهه و رزمنده هاست به گونه ای که هر کس مسئول کار و عمل خویش است . جنگ در مجموعه داستان« من قاتل پسرتان هستم» ، نه با دشمن بیگانه و خارجی که جنگ بر سر آرمان ها و باورهای قدسی جبهه و آرمان ها و باور های دنیای مادی بعد از دوران جنگ است. بعد از این اثر، دشتبان با نگاهیی متفاوت به بازگویی دنیای جنگ برای مخاطبانی که تجربه نزدیکی با جنگ نداشته اند ، پرداخته است.

رمان داستان جنگ اززبان نوجوانی ، ساکن شهرهای غربی کشور که شغل پدرش دشت‌بانی است ووظیفه مراقبت از مزارع و جالیزهای اطراف شهر را برعهده دارد.

در رمان دشتبان ، نویسنده تصویری خلاقانه و بکراز روایتگری در دوران جنگ را ارائه می دهد. این داستان بیان روابط انسان هایی است که در هجوم روابط تحمیلی جنگ در سال های ابتدایی جنگ ، دچار بحران در روابط ذهنی خود شده اند. احمد دهقان ، دشتبان را روایتی کامل و حقیقی از جنگ می داند.و در راستای هدف خود که همان تلاش برای نشان دادن معنای کامل و واقعی ، دست به خلق داستان «دشتبان» زده است.

نوجوان وخانواده‌اش، با آغاز حملات هوایی ارتش متجاوز صدام، از شهر خود کوچ می‌کنند وماجراها و وقایع پیش روی این خانواده، محوریت این رمان را تشکیل می‌دهند.

دین

دسته‌بندی‌های مختلفی از نظریه‌پردازی دربارة دین صورت گرفته و ارائه شده است که هر کدام متکی بر جنبه‌ای و ناظر به معیاری است: دسته‌بندی بر اساس حوزه‌های مختلف دین‌پژوهی؛ مثل نظریات مردم‌شناسانه، روان‌شناسانه و جامعه‌شناسانه. یا مبتنی بر وجه بارزِ مورد تأکید در دین؛ یعنی نظریات عقل‌گرایانه، عاطفه‌گرایانه و عمل‌گرا[i]. همچنین بر حسب عقبة فکریِ نظریات، یا جغرافیای شکل‌گیری آنها، یا موضوعات و جنبه‌هایی از دین که محور نظریه‌پردازی قرار گرفته‌اند. دسته‌بندی ممکن است در قالب نوعی مرحله‌شناسی از فرایندِ تحول و تبدُّل و جایگزینیِ نظریات صورت گیرد[ii]. این مقال با اتخاذ مبنای اخیر مدعی است که جامعه‌شناسی در مطالعة دین، سه مرحلة مشخص را پشت‌ِ سر گذارده و اینک در مرحلة چهارم تحولات نظری دربارة دین به سر می‌برد

[i]همیلتون در تعقیب و تکمیل کارِ ایوَنس پریچارد، این دسته‌بندی را مبنای تدوین کتاب خویش قرار داده است. در کار او عمل‌ِ دینی به مناسک‌ تقلیل یافته و در ذیل تئوری‌های جامعه‌شناختی مورد بررسی قرار گرفته است. او البته از شق چهارمی هم تحت عنوان نظریه‌های معنا نام می‌برد که ترکیبی از عقل‌گرایی و عاطفه‌گرایی است که از همکاری میان جامعه‌شناسی و روان‌شناسی پدید آمده است. نگاه کنید به: (همیلتون ۱۳۷۷: ۳۲۰).

[ii]برای ملاحظة مصداقی از دوره‌شناسیِ تحول نظری در جامعه‌شناسی دین، به کتاب جامعه‌شناسان و دین، اثرِ سوزان بود مراجعه نمایید. او در آنجا از یک دوره‌شناسی چهار مرحله‌ای در جامعه‌شناسی آمریکا یاد کرده است که با رویکرد منفی و بی‌اعتنا به محتوای دین آغاز می‌شود و به دورة اهمیت یافتنِ ایده و عطف توجه به فحوای دین و قرار گرفتن جامعه‌شناسی دین در ذیل جامعه‌شناسی معرفت خاتمه می‌پذیرد.بِکفورد نیز معتقد است که جامعه‌شناسی دین، هم از حیث رهیافت‌های نظری و هم از حیث موضوعات مورد بررسی دچار تحول شده است و هر دو نیز بر تحولات روش‌شناختیِ آن مؤثر افتاده‌اند. نگاه کنید به: (بود ۱۹۷۳: ۵-۴ ؛ بِکفورد ۲۰۰۰).