دروغی به نام خشونت علیه زنان

[ms 0]

همیشه حق مردان خورده می‌شود. متاسفانه این روزها زنان در تمام عرصه‌ها حضور دارند. وای که این روزها حتی صاحب رسانه‌هایی همچون چارقد هم شده‌اند و از این طریق سعی دارند نه تنها به خشونت‌شان علیه مردان ادامه دهند بلکه با وارونه نشان دادن واقعیت‌ها مظلوم‌نمایی هم بکنند.

در همین راستا و در راستای روشنگری سعی داریم به قسمتی از حقایقی اشاره کنیم که تا به حال به آن توجه نداشته‌اید.

دروغی به نام خشونت در خانه:
بر همگان واضح و مبرهن است که این روزها خشونت در خانه وجود دارد؛ اما نه برای زنان، بلکه برای مردان. مردانی که دیگر نه نشانی از سبیل‌های کلفتشان مانده است و نه حتی اجازه دارند در مکان‌های عمومی قلیان بکشند. مرد بدون سبیل و قلیان هم که به مانند شیری بدون یال و اشکم است که به درد لای جرز هم نمی‌خورد!

متاسفانه این روزها در خانواده‌ها با پدیده‌ زشت و موهوم «زی ذی» مواجهیم. مردانی که آبروی مردانگی را برده‌اند. آنها حتی ظرف می‌شویند و پوشک بچه عوض می‌کنند.

مرد هم مردهای قدیم! یادش بخیر اجداد ما که در غارها زندگی می‌کردند هر روز اگر با چوب زن‌هایشان را دو بار کتک نمی‌زدند، خوابشان نمی‌برد. حتی شنیده‌ام هر زنی هم که غرغر زیادی می‌کرد او را می‌انداختند جلوی دایناسورها تا درس عبرتی باشد برای دیگر زنان!

دروغی به نام خشونت دولت‌ها:
آن زنانی که می‌گویند خواستار حق و حقوق مساوی با مردان هستند آیا از این درخواست خودشان کاملاً مطمئن هستند؟! اگر اینطور است ما مردان هم مشکلی نداریم! ما هم حق و حقوق برابر می‌خواهیم! یعنی خانم‌ها هم بایستی به ما مردها خرجی بدهند و برایمان مهریه در نظر بگیرند تا هر وقت گفتند بالای لبمان سبیل است(!) و یا غذایشان شور یا بی‌نمک بود زودی برویم از دستشان شکایت کنیم!

با مساوی شدن حق و حقوق زن و مرد، هر چند وقت یکبار به خانم‌هایمان می‌گوییم پول بدهند برویم دماغ و باقی جاهای بدنمان را عمل کنیم. خوبه اینطوری؟! هان؟!

دروغی به نام خشونت در اجتماع:
خیلی هم دلتون بخواد. مردها در راستای بالا بردن اعتماد به نفس شما، وقتی در خیابان راه می‌روید به شما حرف‌هایی می‌زنند و زیبایی‌های شما را مورد ستایش قرار می‌دهند، بعد شما به جای تشکر و قدردانی از ما مردان، اسم آن را خشونت می‌گذارید؟! مثلاً یک نفر به شما بگوید: «خانم خوشگله، ساعت چنده؟!»، اسم این شد خشونت؟! خب اگر اینطور است، شما هم از این خشونت‌ها در مورد ما مردها اعمال کنید! مثلاً در خیابان به ما بگویید: «ایول چه سبیلایی داری آقاهه!»

یا مثلاً اگر یک خانم در گوشه‌ خیابان ایستاده باشد و یک نفر بخواهد کار خیر انجام دهد و او را مجاناً به مقصد برساند و شیشه‌ خودرو را پایین بکشد و به او بگوید: «برسونمت جیگر!»، اسم این شد خشونت؟!

آهای خانم‌ها! اسم این اعمال، خشونت نیست، تبعیض است و خیانتی است که ما مردان در حق خودمان انجام می‌دهیم! اصلاً از این به بعد دیگر سوارتان نمی‌کنیم، با همان اتوبوس این ور و آن ور بروید!

دروغی به نام خشونت فرهنگی:
می‌گویند برخی چیزها در جامعه‌ ما هست که معنی‌اش می‌شود خشونت فرهنگی علیه زنان! به عنوان مثال یک نفر گفت اینکه کسی به خواستگاری زنان بیوه نمی‌رود، اسمش شده خشونت فرهنگی! خب دلیل اینکه مردها کمتر می‌روند خواستگاری زن‌های بیوه، آن چیزی که شما فکر می‌کنید نیست(!) باور کنید! فقط ما مردها می‌خواهیم این شانس را به باقی دختر خانم‌های مجرد هم بدهیم که موهبت شوهر داشتن را تجربه کنند! بالاخره صف نان هم نوبتی است حتی! از همین جا هم از طرف تمام مردها قول می‌دهیم وقتی هیچ دختر مجردی توی دنیا وجود نداشت، دور دوم شروع شود و مردها به خواستگاری زنان بیوه هم بروند!

خشونت فرهنگی این است که اگر یک مرد ۱۰ بچه‌ قد و نیم قد داشته باشد و کار درست و حسابی هم نداشته باشد و شش تا زنش را هم طلاق داده باشد و شیشه‌ای هم باشد، کسی حاضر نمی‌شود زنش بشود! اسم این کار اگر خشونت فرهنگی علیه مردان نیست، پس چیست؟!

* اینها همه گوشه‌ای از ظلم‌ها و خشونت‌هایی بود که این روزها علیه مردان در جهان رخ می‌دهد. در این مقاله حتی به عذاب مادرزن هم اشاره‌ای نکردیم که آن موضوع خودش مطلبی جداگانه را می‌طلبد!

 

arjang.h81@gmail.com

گفتم غم تو دارم، گفتی چه غلطا!

چند وقتی‌ست که شاهد پخش مسابقه‌ی مشاعره از شبکه آموزش سیما هستیم. با توجه به این‌که سوژه‌خور این فیلم بدجوری ملس می‌زند و بروبچه‌های خنده‌بازار هم کارشان سوژه کردن، شدیدا این برنامه را به آن‌ها پیشنهاد می‌کنیم. فعلا ما خودمان یک قسمت از این برنامه را بعنوان نمونه کار برایشان بازسازی می‌کنیم تا بعد چه شود. فقط لطفا در تمام مدتی که این متن را می‌خوانید، همزمان فضای برنامه را هم تصور کنید. با تشکر- مچکرم!

ادامه گفتم غم تو دارم، گفتی چه غلطا!

من خبرنگار ناظری (نه چندان افتخاری!) نشریه‌ی چارقد هستم

چندروز پیش افتخار داشتم تا در خدمت یکی از نوابغ ادبیات‌فارسی که دستی طویل در آستین ادبیات مملکت دارد، باشم. من از محضر ایشان کمال ِ حسن ِ سوء‌استفاده را کردم و گفت‌وگویی با ایشان ترتیب دادم که از نظرتان می‌گذرد:

-سلام استاد!

-سلام به روی ماه نشسته‌ات!

ادامه من خبرنگار ناظری (نه چندان افتخاری!) نشریه‌ی چارقد هستم

نگاهی‌طنز به‌مشاوره‌های مجلات‌زرد!

همراز مشاور!

***
– سیزده‌سال پیش به‌دنیا آمدم. چندروز بعد عاشق پسر همسایه‌مان شدم. مادرم می‌گوید تصمیم من بچگانه‌است اما نمی‌توانم فراموشش کنم. به‌من بگویید چه‌کنم؟

– مادرتان به‌احساسات شما توجهی ندارد و این خاصیت نسل‌های قدیمی‌تر‌است. آنها به پیشرفت تکنولوژی و از بین‌رفتن سنت‌های دست‌وپاگیر هم توجهی ندارند و کماکان می‌خواهند با طرز فکر قدیمی‌شان جوان‌ها را از پرداختن به احساسات بی‌غل و غش خود بازدارند. بزرگترها باید بدانند در عصر ماهواره و اینترنت این‌حرف‌ها دیگر بی‌معنی می‌باشد. اما دختر عزیزم همان‌طور که می‌دانی سیزده یک عدد نحس‌است و تو هم سیزده‌ساله‌ای، بنابراین خیلی امکان‌دارد که در تصمیم‌گیری‌هایت اشتباه کنی.

ادامه نگاهی‌طنز به‌مشاوره‌های مجلات‌زرد!

درددلی خواهرانه با خواننده‌ی آهنگ سوسن‌خانم!

جناب آقای دوست و خواستگارسوسن‌خانم
احتراما سلام‌علیکم!

راستش نمی‌دانم که از کجا باید شروع‌ کنم. بگذارید از آن‌جا بگویم که خیلی دلم از دستتان پُراست..

حتما می‌پرسید چرا؟ اشکالی ندارد، می‌گویم. می‌گویم بلکه با گفتنش اندکی از ملالی که بر خاطرم نشانده‌اید کاسته شود…

ادامه درددلی خواهرانه با خواننده‌ی آهنگ سوسن‌خانم!

از دامن ِ مرد، زن به معراج رود…

طبق گفته‌ی تاریخ، مردان ایرانی در غیرت و دفاع از ناموس و تعصب نسبت به سلامت جامعه از هیچ تلاش و جانفشانی، تأکید می‌کنم «جانفشانی» دریغ نورزیده‌اند. اصلا به تاریخ اگر کاری نداشته باشم، آقاداداش خودمان هم کلی مدافع موهای عقبمان است که نکند حتی کمی بالاتر بسته شود و برجستگی‌اش از پشت چادر و مقنعه پیدا شود. چه برسد به تک‌تک خال‌های جلو و حتی نوع نگاهمان. دراین راه هم از هیچ ایما و اشاره‌ای در جمع دریغ نمی‌کند و اگر میسر واقع نشد و بنا بر تصادفات ِ قضا و قدری، متوجه اشارات نگردیدیم، به حضورشان خودمان را می‌کشاند و دیگر نمیگویم چه بلایی سرمان می‌آید.

مدال کار فرهنگی را باید بدهند به داداش من که دارد بدون هیچ عوارض جانبی و فاصله‌ی فرهنگی امربه معروف و نهی از منکر می‌کند همه‌جوره؛ با اخم و نگاه چپ. بنظر من اگر وضع جامعه خراب است باید بروند باباها و داداش ها و همسرها را بگیرند، کلا تقصیر اینهاست که با ماست و شلغم و شیربرنج هیچ فرقی ندارند اینروزها. ما که ضعیفه بودیم از اول و ازلش، کاره ای نبودیم هیچ وقت که بخواهیم انتخاب کنیم، چی بپوشیم یا نپوشیم، ملت این جوری می پسندند، ما هم می پوشیم!! این ملت را یک گوشمالی بدهید اگر راست میگویید.

ادامه از دامن ِ مرد، زن به معراج رود…

پارسال کنکور دسته جمعی رفته بودیم بخندیم!

در حال ولگردی توی اینترنت بودم که این مطلب را خواندم: (( بدون هیچ‌گونه مقدمه‌چینی، یکراست می‌روم سراغ اصل مطلب و تعدادی از سوالا‌ت کنکور سراسری ۸۶ را که به‌تازگی برگزار شده، عینا در اینجا می‌آورم. فقط ذکر این توضیح ضروری است که هیچ‌گونه شوخی یا طنز در این نقل مطلب وجود ندارد و سوالا‌ت عینا و بدون هیچ‌گونه تغییر آورده شده‌اند. جای خالی را با گزینه مناسب پر کنید. (کنکور سراسری ۸۶- گروه علوم ریاضی) <بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر / دیدی که چگونه گور... گرفت> ۱) شهرام ۲) مهرام ۳) بهرام ۴) آرام جای خالی را با گزینه مناسب پر کنید. (کنکور سراسری ۸۶- گروه علوم ریاضی) روِیاهای صادقانه: هرکدام از ما هنگام… روِیاهایی را مشاهده می‌کنیم. این روِیاها انواع مختلف دارند. ۱) دویدن ۲) ایستادن ۳) خواب ۴) نشستن جای خالی را با گزینه مناسب پر کنید. (کنکور سراسری ۸۶- علوم تجربی) <گل همین پنج روز و... باشد / وین گلستان همیشه خوش باشد> ۱) هفت ۲) چهار ۳) شش ۴) هشت جای خالی را با گزینه مناسب پر کنید. (کنکور سراسری ۸۶- علوم انسانی) …< پرده‌ی پندار دریدند / یعنی همه جا غیر ‌خدا هیچ ندیدند> ۱) مردان خدا ۲) مردم همه جا ۳) مردم همیشه ۴) مردان و زنان. وقتی یکی از دوستانم این سوالا‌ت را در دفترچه‌های سوالا‌ت کنکور سراسری به من نشان داد، در ابتدا فکر کردم حتما قصد شوخی با من را دارد و لا‌بد به این منظور، دفترچه‌هایی شبیه دفترچه سوالا‌ت کنکور درست کرده و دارد به من نشان می‌دهد … )) رو خوندم. هرچند قدیمیه ولی مهم جالب بودنش بود. در همین راستا سوالاتی جهت کمک به دوستان سازمان سنجشی ارائه می شود:

ادامه پارسال کنکور دسته جمعی رفته بودیم بخندیم!

خواستگاری از یک فمنیست!

شما یک خانم روشنفکر و فمنیست هستید و معتقد به برابری حقوق زن و مرد در همه ی زمینه ها. باور دارید که خانم ها نه تنها چیزی از آقایان کم ندارند که حتی در اکثر موارد از استعداد و توانایی بیشتری هم برخوردار هستند. همیشه به پایمال شدن حقوق زنان در طول تاریخ توسط مردان ظالم و ستمگر انتقاد داشته اید. از مردانی که به زنشان زور می گویند و تحکم می کنند متنفرید. معتقدید که همه ی زن ها باید تا آخرین نفس برای احقاق حقوق از دست رفته شان و به کرسی نشاندن حرفشان تلاش کنند. ضمنا شما از سبیل هم متنفرید، چرا که آن را نماد ظلم و ستم مردانه می دانید. درجه ی تنفرشما از این مظهر مردانگی به حدی است که حتی حاظر نیستید اسمش را به زبان بیاورید. مطمئن هستید که اگر روزی قرار شود با مردی ازدواج کنید به هیچ عنوان نباید از آن چیزها پشت لبش باشد. چون شما تحصیلکرده ونسبتا زیبا هستید، در نتیجه خواستگاران زیادی دارید! بخصوص این اواخر که دوتا از خواستگارهایتان سماجت زیادی از خود نشان می دهند. خواستگار اول، مهدی خان، قصاب محله تان، معروف به داش مهدی است.

ادامه خواستگاری از یک فمنیست!

طنز؛تست آرایش؛ آرایش تست

لوازم آرایشی چیست؟

الف- من دختر خوبی هستم؛ نمی دانم

ب- چیزی که با آن خشگل می شویم

ج- چیزی که با آن با کلاس می شویم

د- چیزی که با آن باعث می شویم تا دیگرانی که در خیابان از لوازم آرایشی استفاده نمی کنند فکر کنند زشت و بی کلاس هستند

ادامه طنز؛تست آرایش؛ آرایش تست

متلک

ز گهواره تا گور چرت و پرت نگو!

تصور کن دختر دبیرستانی را، که با آن روپوش طوسی گل و گشاد ، آن ابروهای نیمه پرپشت معصومانه، در حالی که کوله اش را یه وری انداخته روی دوشش و همه فکر و ذکرش تست های نزده شیمی آلی و … است از پیاده رو می رود سوی خانه. حالا تصور کن پیرمرد ، پلاستیک قرص قلب این دستش و پاکت کاهو و سس و نان تست آن دستش از کنار دختر قصه ی ما رد می شود و چشمکی می زند و می گوید :خوشگل خودمی!! دختر شاید بلند، شاید توی دلش فحش بدهد به پیرمرد و بگوید الهی بمیری و شاید عین خیالش نباشد و شاید برود خانه برای خواهرش تعریف کند و بخندند و شاید گریه کند و اعصابش بریزد به هم و غمزده برود سراغ همان تست شیمی آلی.

ادامه متلک

انقلاب فرهنگی ِ رنگی

۱)

اوتانبایوآ، زنی که انقلاب مخملی قرقیزستان را تمام کرد

رزا اوتانبایوا رئیس دولت انتقالی قرقیزستان که روز پنجشنبه این سمت را عهده دار شد ، از جمله چهره های کلیدی انقلاب رنگی قرقیزستان در سال دو هزار و پنج بود که به سرنگونی حکومت رئیس جمهور وقت عسکر اقایف منجر شد.
او متاهل و دارای دو فرزند است.

ادامه انقلاب فرهنگی ِ رنگی

طنز: داف چیست؟

داف یک حرفه زنانه است که چند سالی است در ایران باب شده. برای داف شدن شما نیازی به تحصیلات عالی دانشگاهی ندارید. یک فوق دیپلم یا یک لیسانس کفایت می کند. احتمال اینکه شما با تحصیلات بالاتر از لیسانس داف شوید بشدت سقوط کرده و شیوعش در میان دانشجویان دکترا و پست داک نزدیک به صفر است. برای داف شدن شما باید زیاد فکر نکنید، اگر از شما پرسیدند مثلا اکبر گنجی کیست یا فرق سازمان ملل با یا شورای امنیت چیست مثل گوسفند نگاه کنید. آخرین کتابی که خوانده ای، ماکزیمم ترجمه گیتی خوشدل باشد. هفته ای دوبار کافی شاپ بروید، دوبار دانشگاه، دوبار رستوران، دو پارتی، دوبار کارواش ماشین و دوبار آرایشگاه. سالی دوبار موبایلتان را عوض کنید، دوبار دوست پسرتان را عوض کنید، دوبار با پدر و مادرتان قهر کنید. و هرگز به آینده خودتان و کشور خودتان فکر نکنید، و هر کس هم که از این لوس بازی ها در آورد به او نگاه عاقل اندرسفیه بیاندازید. و از همه مهمتر هرگز کار نکنید. پدر ومادرتان چشمشان چهارتا شما را پس انداخته اند حالا هم باید خرجتان را بدهند.

ادامه طنز: داف چیست؟

هفت میلیارد آدم روی کره زمین

واقعا چرا تا حالا فکرشو نکرده بودم!؟ هفت میلیارد آدم روی کره زمین هست؛ حالا نصفشون که مرد باشن رو هم بذاریم کنار، سه میلیارد اقلا باقی می‌مونن؛ کم کمش یک میلیارد آدم. اووووه! این همه آدم… حالا من احمق چرا گیر بدم به خدا که حتما این یکی رو واسه من جور کنه؟! دختره‌ی ایکبیری، ادا و اصول خودش کم بود، حالا ناز باباش هم محتاج نیاز ما شده؛

فکرشو بکن. کسی چه می‌دونه، ممکنه خدا یه‌ دختر عرب از یکی از قبائل سلفی عربستان سعودی واسه من کنار گذاشته باشه. هممم… آره، وسطای ماه‌ عسل به ‌خاطر یه تخلف کوچیک من از سنت معاشرت، شمشیر می‌کشه منو دو نیم می‌کنه…

یا ممکنه حتی دختر یه مأمور آتش‌نشانی توی کانادا قسمت من باشه. اونوقت بعد این‌که رفتیم منزل بخت، همه‌ی خونه‌ رو به سیستم ضد حریق مجهز می‌کنه و من هر بار که میام حالی به‌ خودم بدم و یه پیپ روشن کنم، صدای آژیر بلند می‌شه و ‌از سقف آب جاری می‌شه روی سر و کله‌ام و… آره، آخرش هم یه‌ بار اینقدر که اطفاء حریق و آب دوست داره، توی وان حمام خفه‌اش می‌کنم…

بله، خدا رو چه دیدی، شاید هم دختر یه چوپان استرالیایی توی یه روستا نزدیک سیدنی، رزق من باشه. می‌دونم آخرش چی میشه، مرض آنفلوانزای کانگوروئی که از هفت نسل قبل توی جونش بوده، منتقل می‌شه به من و به طرز فجیعی در حال ورجه وورجه می‌میرم…

یا ممکنه منو قالب کنند به خواهر یکی از این گاوبازهای اسپانیایی. هیجان‌انگیزه، ولی متوجهی که… بالاخره یه‌ روز با خان‌داداشش سر دامن‌پوشیدن‌اش دعوام میشه و منو با یه لباس قرمز میندازه جلوی یکی از گاوهاش…

یا تصور کن، یه دختر اسکیمو از قطب شمال! اونوقت بابام که خیلی آفریقا دوست داره، واسه ماه‌عسل یه هتل برامون رزرو می‌کنه توی ژوهانسبورگ. خیلی رومانتیکه. ولی حیف که تا دختره نگاهش به بلیط میفته، انگار که گرمای آفریقا بهش سرایت کنه، رنگش می‌پره و دق می‌کنه و می‌میره…

اصلا چرا راه دور برم، همین هائیتی کنار گوش خودمون؛ بالاخره بعد از پسند خانم والده و خواستگاری و بله‌برون و بند اندازون و حنابندون و جهازکشون و اینا، داریم با هواپیما میریم هائیتی که خونه‌ی بختمون و عروس شانسمون
رو ببینیم که یهو وسط راه اعلام می‌کنن هائیتی زلزله اومده و فرودگاهش گم و گور شده و مردم هم فعلا عروسی بی‌عروسی و موقع عزاداری‌شون هست و برگردین خونه‌تون…

ولی من که می‌دونم… من که می‌دونم، خدا. اینا همش کشکه. آخرش من باید برم منت همین فرنگیس دختر دیلاق همسایه‌مون آقاشهرام رو بکشم. من از اون شانسا ندارم. خدااااا

چگونه پدر میهمان‌های نوروزی را در بیاوریم؟

از قدیم‌الایام گفته‌اند همیشه بهترین دفاع حمله است. پس مجال ندهید و در اولین فرصت ممکن حمله کرده و به دیدن اقوام و بستگان عزیزتان بروید. فراموش نکنید که این یک قانون نانوشته است که اگر گل نزنید، گل می‌خورید!

البته خب برخی هم تفکرات تدافعی دارند و بر این عقیده‌اند که اول باید گل نخورد و سپس در ضد حملات کار حریفان (اقوام!) را یکسره کرد. اگر احیاناً جزو این دسته از افراد هستید، تهیه یک عدد آیفون تصویری برای منزلتان به شدت توصیه می‌شود چرا که وجود آیفون تصویری کمک بسیار زیادی به نبودن شما در منزل خواهد کرد!

به تلفن‌های ناشناس و مشکوک پاسخ ندهید. مخصوصاً به تماس‌هایی که از باجه تلفن‌های اطراف منزلتان گرفته می‌شود. چرا که ممکن است مورد عمل انجام شده قرار گرفته و با جمله‌ی معروف «داشتیم از این طرف‌ها رد می‌شدیم گفتیم ببینیم اگر هستید یه سری هم به شما بزنیم» رو به رو شوید!

ادامه چگونه پدر میهمان‌های نوروزی را در بیاوریم؟

«طنز» چه یک وجب چه صد وجب

:: با عرض معذرت خر (جوگیر) نشوید! اصلاً و به هیچ وجه انتخاب هدیه را به معشوق محترم واگذار نکنید. گرمای حاصل از عشق باعث می‌شود که معشوق شما بدون توجه به قیمت‌ها هر چیزی را انتخاب کند. با ترفندهای مختلف از جمله اینکه «تو لازم نیست برای خرید بیایی. اجازه بده خودم می‌خرم و برایت می‌آورم تا سورپرایز شوی» و یا تحت این عنوان که «عزیزم! اگر اجازه بدهی دوست دارم چیزی را که خودم می‌خواهم برایت انتخاب کنم تا روح من همیشه در آن باشد و …» هر چیزی که با وضع جیبتان سازگاری بیشتری دارد بخرید.

ادامه «طنز» چه یک وجب چه صد وجب