ای کاش من هم یک پاسدار بودم…

مهرشاد شبابی همسر فرمانده‌ی سابق سپاه پاسدران انقلاب اسلامی‌، سردار رحیم صفوی استکه البته خودش به شخصه دارای سمت‌ها و مسئولیت‌هایی از جمله مسئول دفتر امور زنان و خانواده‌ی سپاه پاسدران‌، مدیر مسئول چندین فصل‌نامه‌ی مطالعاتی و تحقیقاتی و نشریاتی چون شمیم، نساء و چندین سایت مانند سایت خانوادگی شمیم و نونهال است.

علاوه بر همه‌ی این‌ها مدیر مسئول نشریه‌ی دختران نیزاستکه به قول خودش این نشریه هیچ ارتباطی به سپاه ندارد و کاملا مسقل و وابسته به یک موسسه فرهنگی است که این موسسه هم نه ردیف دارد و نه یک قران بودجه‌ی غیر مردمی‌. در واقع نشریه‌ی دختران با کمک‌ها مالی چند خیر فرهیخته منتشر می‌شود و این هم دلیلی است برای تیراژ پایین آن‌… و با وجود همه‌‌ی فعالیت‌های فرهنگی‌ای که داشته و دارد معتقد است‌ در عرصه‌ی فرهنگی آن قدر کار باید انجام داد که هنوز ما اندر خم یک کوچه‌ایم‌.
خانم دکتر شبابی که فارغ التحصیل حقوق بین الملل است در سال ۱۳۳۸ متولد شده و با سردار صفوی و سید حمزه و حنانه سادات و سید حمید و هانیه سادات زندگی‌ای آرام و با هدف دفاع از نظام و ارزش‌های آن می‌گذرانند‌.
کار در خانه را با وجود تعدد مسئولیت‌هایش به عنوان عشق و محبت و البته تقسیم کار و آموزش تعهد و مشارکت برای اعضای خانواده‌، خودش انجام می‌دهد و این فعالیت در خانه را به عنوان رفع خستگی کار در بیرون از خانه می‌داند‌. برای نظامی بودنش تعاریفی دارد و برای مدیر مسئولی نشریه‌ای چون دختران حرف‌هایی که قرار نیست همین جا بگوییم. خودتان بخوانید و بیش‌تر بشناسیدش‌…

ادامه ای کاش من هم یک پاسدار بودم…

کدام آزادی؟

چند وقت پیش تو یاهو یه عکس خبری کنجکاوم کرد و باعث شد کلیک کنم و با کمال تاسف شاهد قتل یکی دیگه از دختران بی‌گناه باشم‌.
این‌طور که نوشته بود در «‌اوهایو‌» دختر ۲۰ ساله‌ای به طرز فجیعی کشته شد. همراه با تکه‌هایی از جنین که در اطراف جسدش بود‌. با تحقیقات پلیس‌، متوجه شدند این دختر رو یکی از همکاران صمیمیش مورد آزار جنسی قرار داده بود و این دختر وقتی متوجه می‌شه بارداره، برای شکایت میره پیش همکارش و بین‌شون درگیری پیش میاد و با اون وضع وحشتناک کشته میشه. حالا قضیه‌ای که من رو به فکر فرو برد این بود که توی جامعه خودمون و همچنین جوامع غربی، بعضیا هستن که ادعا می‌کنن زنان جامعه ما آزادی ندارن و نمی‌تونن مستقل باشن؛ و با تهاجم فرهنگی، بعضی احکام شرعی رو که هم شرعی و هم قانونیه، زیر سوال می‌برند و شبهاتی در ذهن جوون‌هامون مخصوصا دختران و زنان جامعه‌مون ایجاد می‌کنند؛ به این عنوان که احکام این اعمال غیر انسانی هستند و ضربه به هویت فرد می‌زنند‌.
حالا این سوال رو از مخاطبام دارم که اصلا اطلاعی دارند که چه کارهایی باید صورت بگیره تا این عمل اجرا بشه؟ حتما هم می‌دونستید بعضی از این احکام برای اجرا شدن نیاز به شهادت دادن ۴ نفر عادل ‌(فردی که گناه کبیره‌ای انجام نداده باشه و بر گناهان صغیره هم اصرار نداشته باشه‌)‌ دارند‌.
حیایی که اسلام برای انسان پسندیده‌، اینه که این‌قدر مانع برای اجرای یک جرم و حکم گذاشته که به همین راحتی نشه اثباتش کرد‌. خودتون قضاوت کنید وجود همون ۴ نفر عادل این قضیه رو تا حد منتفی شدن نمی‌بره‌؟ تا این حد ارزش قائل شدن‌، کجای یه مذهب و قانون یه کشور دیده شده‌؟
بررسی بعضی از همین احکام ،به نظر من برای مدعیان امنیت و آزادی در غرب و مخالفان اسلام و زن مسلمان باید کافی باشه که اسلام بیشتر از فکر و درک ما به هویت وشخصیت خودمون ارزش داده. این آزادی اسلام کجا و اون آزادی خواستن برخی از دختران ما کجا؟ خودتون قضاوت کنید سالانه تعداد قتل‌ها و کشته شدن دختران بی‌گناهی که به دلایل داشتن همان آزادی، جون‌شون رو از دست میدن‌ بیشتره یا تعداد گنهکارانی که با شرایط اثباتی سخت، تا مرحله‌ی اجرای احکام حکم های اسلام میرند؟

روایتی مکتوب از پروانگی آدم‌ها

وارد که می‌شوم، هنوز درست سلام نکرده‌ام و علیک نگرفته‌ام که صدای ناله می‌شنوم. برای من که جز درد مفهوم دیگری ندارد. زینب و فاطمه اما به کوچک‌ترین تغییر این صدا واکنش نشان می‌دهند. ذوق غریبی دارند از تلاش مریم برای گفتن. نه اینکه حساب ۶۰ هزار تومانی را بکنند که هر هفته برای گفتار درمانی مریم به دکتر پرداخت می‌شود، نه! نقل این حرف‌ها نیست. دلشان عجیب پیش مریم مانده. دل هم که خوب می‌دانی! اگر پیش کسی بماند، همیشه نگرانش است. اصلاً بودن‌شان هم کنار مریم، نه برای خدمت به مریم که از سر همین ماندن دل است. عجیب نیست که این حرف‌ها از درک عقل دنیایی من و تو فراتر است، ما -دردناک است اما- سخت به روزمرگی‌هایمان خو کرده‌ایم.

ادامه روایتی مکتوب از پروانگی آدم‌ها

از صبح تا شب با دختر ایرانی

نسخه‌ی دانشجویی!
ساعت ۱۰-۷ صبح:
گذشته دوران ساعتای شماطه‌ای و مشت کوبیدن روشون. الان دیگه موبایلا کار اونا رو می‌کنن و کی دلش میاد مشت بکوبه؟! خوبی موبایل اینه که با شعوره، یه دقیقه که زنگ زد و دید کسی محلش نمی‌ده، آروم می‌گیره برا ده دقیقه بعد!
نیم ساعتی هست که با صدای زنگایی که قطع و وصل می‌شه، خوابم قطع و وصل می‌شه ولی زورم میاد بلند شم!
تو همون خواب و بیداری یاد کلاس اول می‌افتم که استادش از اون گیراس…

ادامه از صبح تا شب با دختر ایرانی

پری دریایی

«‌خوب که نگاه می‌کنی، می‌بینی جز قلبت همیشه در تو چیزی هست برای تپیدن، برای پروانه شدن. لحظه‌های نابی که احساس می‌کنی مخاطب وحی خداوندی و کلمات بر قلبت الهام می‌شوند و شور هستی با همه پستی‌ها و بلندی‌هایش، غم‌ها و شادی‌هایش، کلمه می‌شود و از زبان تو می‌تراود.

این صفحه متعلق به همه بر و بچه‌هایی است که کودکان احساس‌شان اهل بازی و جست‌و‌خیزند؛ برای همه کسانی که سر ریز احساس‌شان را کلمه می‌کنند و بر کاغذ می‌آورند.

اولین‌های صفحه دو شعر از دو شاعر جوان است که تراوش احساس‌شان در یازدهمین کنگره شعر جوان بر گزیده شد. ما لذت بردیم امید شما هم لذت ببرید!

ادامه پری دریایی

بی کاری یا بی‌عاری

» زن جماعت اگه بلند شد باید بزنی تو سرش تا همون جا بشینه «

این جمله قصار از پدر بزرگ خدا بیامرزم بود ( خدا رفته گان شما را هم بیامرزد! ) که، گه گاه برادرم برای اینکه اعصابم را به نقطه جوش برساند، یاد آواری می کند !!!

شاید بعضی ها فکر می کنند کار خانم ها تنها پختن و شستن و رُفتن است! یعنی همان کار هایی که ماشین لباس شویی و ظرف شویی و جارو برقی انجام می دهد. اما وقتی همه اینها را در یک کفه ترازو می گذاری و زن را در کفه دیگر، می بینی کفه زن تومنی ثنار با آن یکی توفیر دارد.

موضوع پرونده این هفته نشریه وزین (!) چارقد، اشتغال بانوان است. قرار نیست در این گزارش زیاد حرف بزنیم فقط انعکاس نظرات مردم، در مورد اینکه مشغله اصلی زن چه باید باشد یا چیست؟ و آیا کار بیرون از خانه با نقش او در خانه تضاد دارد؟ یکی می تواند دیگری را کم رنگ کند؟

ادامه بی کاری یا بی‌عاری

وقتی می‌خواستم شاغل بشوم‌

هنوز صدای بابا توی گوشم است‌: «اصلا هر کاری دلت خواست برو بکن‌!‌»
پایم را روی آن پا می‌اندازم و یادم می‌آید که گفتم‌: «‌من دیگر بزرگ شده‌ام‌! دلم می‌خواهد دستم توی جیب خودم باشد‌!‌» مامان لبش را گزید و بابا غران زیر لب لا اله ‌الا ‌اللهی گفت‌. خانم منشی اسمم را می‌خواند‌. از جا بلند می‌شوم‌. چندین نگاه مسیر حرکتم را تعقیب می‌کنند‌؛ آن‌ها هم مثل من منتظر هستند‌. فرم را از دست منشی می‌گیرم‌. نگاهم روی ناخن‌های لاک‌زده‌اش ثابت می‌‌ماند‌. با بی‌قیدی آدامس می‌جود‌: «‌این فرم را پر کنید و به من تحویل بدهید». سرم را به نشان تاکید تکان می‌‌دهم و برمی‌گردم سر جایم‌. فرم را سریع پر می‌کنم‌؛ شبیه باقی فرم‌ها است که جاهای دیگر پر کرده‌ام‌.

ادامه وقتی می‌خواستم شاغل بشوم‌

من ویولتسا فزا هستم؛

وقتی با همکارم بعد از هماهنگی نیم ساعته وارد هتل خانم‌های دعوت شده به همایش زنان قرآن‌پژوه -که در تهران برگزار شده بود- شدیم‌، شماره اتاق‌شان را گرفتیم و آماده‌ی یک دیدار صمیمی در زدیم. مسئول گروه‌شان، با چهره ی مهربان به استقبال‌مان آمد و بعد از آشنایی مختصری خودمان را برای مصاحبه‌ای که فقط ۲۰ دقیقه برایش وقت داشتیم آماده کردیم‌.
ابتدا گزارش را با خانم متین و خوش‌برخوردی که از خواهران اهل تسنن بودند آغاز کردیم؛ او تنها گوینده رادیویی محجبه آلبانی بود‌. ادامه من ویولتسا فزا هستم؛

زن بازرگان

اشتغال اگر مهمترین دغدغه دختران نباشد لااقل یکی از اولویت‌های آن‌هاست. این روزها دیگر همه دختران به استقلال مالی فکر می‌کنند و می‌خواهند روی پای خودشان بایستند. با این حال یک سوال اساسی برای همه وجود دارد و آن این‌که چگونه‌؟ چگونه می‌شود یک شغل مناسب پیدا کرد که هم درآمد خوبی داشته باشد و هم از لحاظ شرایط کاری مناسب باشد؟

شاید شما هم از آن دسته کسانی باشید که با طرح این سوال بلافاصله به یاد پارتی و … می‌افتید. با خود فکر می‌کنید پس امیدی به یافتن یک شغل خوب نمی‌توان داشت. اگر این‌طور است مصاحبه ما با مریم احمدی، جوا‌ن‌ترین زن بازرگان را بخوانید.

بازرگانی احمدی با همت و تلاش مریم احمدی از مردادماه امسال فعالیت خود را در شهر همدان آغاز کرده و نام او را به عنوان جوان‌ترین زن بازرگان به ثبت رسانده است.

آن‌چه می‌خوانید حاصل گفتگوی ما با وی است.

ادامه زن بازرگان

اوضاع خزان زده!

۱۰ دقیقه ای می شود که ازتاکسی پیاده شده ام وبه یمن راهنمایی های درست ودرمون! راننده ی تاکسی وبعد هم خانمی رهگذر،هنوز خیابان مورد نظررا نیافته ام و کماکان به طواف پل سید خندان مشغولم! چاله های ابدی کوچه ها وپیاده روها هم که دیگر به عضو تفکیک ناپذیرمعماری مدرن! شهرمان تبدیل شده اند واین روزها آغوش برای باران پاییزی هم گشوده اند،هرازچند گاهی پیاده روی اجباری بنده را شدیدا نم می زنند.صدای کفش های زمستانی ام چیزی شده شبیه لعن ونفرین به عالم وآدم، ازسردبیرگرامی گرفته با این سوژه یابی نابش! تا همشهری های محترمی که به محض پرسیدن آدرس چنان عاقل اندر سفیه نگاهت می کنند که گویا خود تا
کوچه پس کوچه های بورکینافاسو!! را بلدند وبعد که پی راهنمایی شان می روی متوجه می شوی ۴ تا کوچه بالاتررا هم نمی شناسند! گفتن یک نمی دانم واقعا اینقدر سخت است؟!
درچنین اوضاع و احوال خزان زده ای! پس از ۴۵ دقیقه پیاده روی سرانجام به دفترمجله ی دختران می رسم وبلیط ، ببخشید، کارت دعوت جشن سالروز ازدواج
حضرت زهرا -سلام الله علیها- و حضرت علی -علیه السلام- را خریداری،ببخشید یعنی دریافت می کنم.

ادامه اوضاع خزان زده!

حس غریب آشنا

کارش را خیلی دوست داشت و با علاقه‌ای خاص به آن می‌پرداخت. می‌گفتند «آخه دختر مگه بازاریابی هم میشه شغل واسه تو». شوهرش احمد هم می‌گفت‌: «مینا جان! لازم نیست خودتو این‌قدر به زحمت بندازی. من اینو وظیفه‌ی خودم می‌دونم؛ خرج و درآمد بر عهده‌ی منه و… .» ولی مینا بدون توجه به حرف‌های آن‌ها روز به روز علاقه‌اش به کارش بیشتر می‌شد. تا وقتی توی اداره بود مرتب با این رییس شرکت و آن مدیر کارخانه صحبت می‌کرد؛ و تا می‌رسید خانه باز هم همیشه تلفن دستش بود و با این و آن د‌ر حال حرف زدن بود. روز به روز پیشرفتش هم توی کارش بیشتر می‌شد و مورد تشویق صاحب کارش قرار می‌گرفت‌. ادامه حس غریب آشنا

تک آفریده لطیف خدا

به چشم خویش دیدم در بیابان‌
که آهسته سبق برد از شتابان‌
سمند تیز‌پای از تک فرو ماند‌
شتربان هم‌چنان آهسته می‌راند
شما هم گاهی که پنجره دل‌تان را به روی حقیقت می‌گشایید‌، تردیدی نمی‌بینید که زن‌، آن تک آفریده لطیف و عاطفی خالق بی‌همتا به لحاظ روابط درونی و ارتباطات و فعالیت‌های بیرونی‌اش با محیط پیرامون‌، بخواهد مورد بحث قرار گیرد‌. ادامه تک آفریده لطیف خدا