شغل خوبی دارد. درآمدش مناسب است. درس خوانده است. مسافرت رفته است. برای خودش کسی شده است. ولی شب که میآید خانه، نه خبری از شوهر است، نه صدای خندهی فرزند. غذایش را به تنهایی گرم میکند و تلویزیون را روشن میکند.
امشب نازی و آناهیتا و دیگر دختران مجرد دور و برش کار دارند. لیلا و مهتاب هم با شوهرانشان هستند. او تنهاست و با صدای گویندهی خبر. او تنهاست با بازیگرهای خوشقیافهی فیلمها که در برابر چشمهایش ایفای نقش میکنند.