هیچ‌یک از آن‌ها باز نمی‌گردد

پارچه را که برایت آوردم، گفتی قشنگ‌است. آوردی‌ش بالا تا نزدیک چشمهات. صورتت شد یک پیشانی بلند و دو چشم عسلی ِ طناز با مژه‌های برگشته‌ی فرخورده. یک دوربین عکاسی کم بود تا قابت کند. بعد دفتر هندسه‌ام را کشیدی جلو. گفتی یک طرح خوب برایت دارم.

ببین. یک نوع یقه‌ی رهاست. از سرشانه شروع می‌شود می‌آید روی استخوان ترقوه بعد پیچ می‌خورد. ول می‌شود روی تنه. حالت حلزونی. کلی توضیح دادی و شکل کشیدی. خندیدم و گفتم سپردم دست خودت، من که چیزی سرم نمی‌شود!

ادامه هیچ‌یک از آن‌ها باز نمی‌گردد

فمنیسم در وبلاگستان!

فعالیت ‌فمنیست‌های ایرانی در عرصه عمومی با محدودیت‌هایی روبروست. همین امر باعث شده این گروه، حجم عظیمی از فعالیت‌ها و تبلیغات خود را به فضای مجازی منتقل کنند. این جریان که از چند سال پیش آغاز شده موجب تولد وبلاگ‌هایی است که نویسنده آنها زنی‌ست با تفکرات فمنیستی.

فمنیسم در اینجا البته به معنای اتصال به جریان‌های اصلی فمنیسم در جهان نیست. این نوع فمنیسم نوع نازلی از فمنیسم ژورنالیستی و وارداتی‌ای است که تحت‌تأثیر تبلیغات، کورکورانه توسط عده‌ای پذیرفته می‌شود بی‌آنکه مبانی و آثار آن مورد دقت قرار گیرد.

ادامه فمنیسم در وبلاگستان!

برای مردها بودن!

یک بعدازظهر پاییزی است .نشسته‌ام توی اتوبوس به سمت تجریش. صندلی آخر. گوشه‌ی سمت چپ. سردبیر گفته‌ست از دخترها بنویسم. دنیای‌شان. زندگی‌شان. ذهنم هزار جرقه می‌زند و بعد خاموش می‌شود. حرف‌ها و درد دل‌ها. از غصه‌خوردن برای محدودیت‌ها گرفته تا نوشتن از اوج زیبایی‌های دخترانگی. هنوز مانده‌ام در چه نوشتن. سرم را تکیه می‌دهم به شیشه و آدم‌ها را نگاه می‌کنم. زن‌ها و دخترها را.

ادامه برای مردها بودن!

شرکت بخت‌گشایی رقیه‌گستر

این چند خط قبل از خواندن متن الزامی‌ست:

قبل از اینکه چماق قلم‌تان من و نوشته‌ام را مستفیض کند استدعا دارم فضای ذهنی‌تان را سوئیچ کنید روی زمان مجردی و بعد نظر بدهید. در ضمن بنده از این فمینیست‌های کله خراب نیستم. گیر دادن ممنوع.

به قول حضرت حافظ…

رشته‌ی تسبیح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود.

دفعه‌ی بعدی که یکی از خاله زنک‌های فامیل به‌تان گیر داد بگویید دارم می روم خارج! طرف پوزش، کش می آید…بعد با خیال راحت و آسوده بروید بگردید دنبال کتاب های مارگارت آتوود…

خط جدید، قرار بود صرف کارهای ضروری (!) شود.

فکس و تلفن‌های راه دور و مکالمه‌های طولانی و مهم‌تر از همه‌ی این‌ها، شرارت‌های اینترنتی!

ادامه شرکت بخت‌گشایی رقیه‌گستر

شرکت بخت‌گشایی رقیه‌گستر

این چند خط قبل از خواندن متن الزامی‌ست:

قبل از اینکه چماق قلم‌تان من و نوشته‌ام را مستفیذ کند استدعا دارم فضای ذهنی‌تان را سوئیچ کنید روی زمان مجردی و بعد نظر بدهید. در ضمن بنده از این فمینیست‌های کله خراب نیستم. گیر دادن ممنوع.

به قول حضرت حافظ…

رشته‌ی تسبیح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود.

دفعه‌ی بعدی که یکی از خاله زنک‌های فامیل به‌تان گیر داد بگویید دارم می روم خارج! طرف پوزش، کش می آید…بعد با خیال راحت و آسوده بروید بگردید دنبال کتاب های مارگارت آتوود…

ادامه شرکت بخت‌گشایی رقیه‌گستر

پسر آدم،دختر آدم!

ای مرد مادرنما، ای پدرمادر، ای پدر ِمادر سر خود!، ای دومنظوره، ای اصلاح الگوی مصرف، ای ننه من غریبم!، ای تغییر جنسیتی، ای تغییر دهنده ی توماس بیتی درپیت!، ای دکتر جیمز جز جگر!

حال که برای خودت شاخی شده ای و بر آن شده ای که بزنی و پدر و مادر ملت را یکی بکنی، حال که با این افکار و اعمال پلید، داری تیشه به ریشه ی خانواده ها می زنی، آیا از خودت پرسیده ای چه بر سرت خواهد آمد؟ آیا اندیشیده ای که گذر پوست به دباغ خانه هم خواهد اوفتاد؟!

ادامه پسر آدم،دختر آدم!

امانیسم دلیل اصلی دعوای غرب با حجاب!

دعوا و اختلاف، بر سر اضافه کردن دو متر پارچه نیست!

اصل دعوا و ریشه مخالفت های غرب با حجاب، در یک کلمه یا یک تفکر است:

امانیسم!

یا همان اصالت دادن به انسان یا انسان محوری

زمانی که شما حجاب را رعایت می کنید، در واقع اصالت و ارزش را به ذات مبارک حق تعالی می دهید
یعنی در نقطه مقابل امانیسم قرار گرفته اید و به سمت الهی شدن، گام بر می دارید.

ادامه امانیسم دلیل اصلی دعوای غرب با حجاب!

حجاب؛ بد است!

چون اجازه نمی دهد صورت م را با انواع لوازم آرایشی (که اکثراً چینی و بدون ِ مارک و از مواد شیمیایی هستند) زینت دهم.

چون اجازه نمی دهد عرق / ورق/ زر ورق بخورم تا شاد و شنگولتر با دوست پسرم، برقصم.

چون مانع چشیدن «آمیزش جنسی» قبل از ازدواج می شود.

چون اجازه براندازی «اندام و زیبایی» من را به غیر از همسر نمی دهد. از آن ور هم اجازه نمی دهد با دوست پسرم به پارتی بروم.

اجازه نمی دهد که برای امتحان رقص دوست، دوست پسرم یا همسرم، با او برقصم.

.
.
.

خلاصه همه اش مانع کسب تجربه های بیشتر، در زندگی من می شود. من هم که مثل بعضی ها، حال و حوصله پرش از موانع را ندارم.

ای آزادی!!!
کجایی که بیایی این موانع را برداری!

دختران در حجاب

… مسأله اینه که زن هر چقدر سطح ایمانش بالاتر میره، تمایلش به کمتر دیده شدن بیشتره. فکر نکنین دارم از زنهای خجالتی و گوشه گیر حرف می زنم ها، نه؛ «اتفاقا خودم هم از این نوع روحیه خوشم نمی یاد»…

بحث ما درباره زنهای اجتماعی و حتی فوق العاده پررویی ست که از هیچ کاری خجالت نمی کشند و خیلی هم همه چیز براشون عادی میشه و عادی هست.

اما همین زن وقتی سطح ایمانش بالا و بالاتر میره، بدون اینکه ذره ای از پررویی و راحت بودنش کم بشه، حجاب براش مهم میشه. در واقع عدم پوشش کافی و مناسب رو- با اینکه موجب زیبایی و افتخاره- مانع حفظ دارایی بهتر و بزرگش- یعنی ایمانش- می دونه

ادامه دختران در حجاب

به افتخار نُه ساله ها

آن وقت ها که می آمدی، آن روزها که تازه به هم رسیده بودیم، هیچ فکر نمی کردیم تو این همه بزرگ باشی و ما آن همه کوچک، حالا تازه دخترک نُه ساله همسایه را که می بینم، قد و قواره ی آن روزهای خودم را می فهمم.

آن وقت ها هنوز برایم معنی خاصی نداشتی، فقط می فهمیدم که با تو همه چیز یک تکان اساسی می خورد، یک تغییر بزرگ در همه چیز رخ می دهد، در خانه، در مدرسه، در خیابان، در بوها و عطرها حتا، در ظاهر آدم ها، در مغازه ها، در مسجدها.

ادامه به افتخار نُه ساله ها

سال‌هاست با این هیجان آشنا خو گرفته‌ام

سال هاست که با این هیجان آشنا خو گرفته ام.
سال هاست که روزهای پایانی شعبان برایم رنگ و بوی دیگری دارد.
رنگ و بوی تازگی و نشاط.
هم چون انتظار خوشایند یک آفتابگردان نحیف برای طلوع خورشید.
برای نفس کشیدن و جان گرفتن، برای بالا رفتن…تا اوج.
دلم مشغول خانه تکانی است.

گوشه های تاریک و خاک خورده را دستمال می کشد و همه جا را آب و جارو می کند. خرده کینه ها را دور می ریزد و سیاهی ها را پاک می کند. خانه باید برق بزند برای حضور مهمان.
این مهمان ِ خوش قدم، دست هاش پر از نور است.
تحفه ای که هر سال با اشتیاق می پذیریم و چون خلعتی گران بهایی بر تنش می کنیم.
خانه ی دلمان روشن می شود. آفتاب گردان وجودمان پر و بال می گیرد….و رمضان می آید.

ادامه سال‌هاست با این هیجان آشنا خو گرفته‌ام

حجاب عامل رکود

«هوالواقف علی السرائر والضمائر»

خداوند متعال هنگامیکه زن را آفرید در وجودش عاطفه ای نهاد تا بواسطه وجود آن بستری فراهم شود تا نسل ها در دامانش پرورش یابند و این زن در سایه سار حجاب و عفاف تعلیم عاطفه و محبت و عشق و وفاداری دهد تا در نهایت زمینه دست یابی جوامع به تکامل فراهم شود. اما غرب این حجاب را از زن می گیرد تا او به شکل کالایی درآید بازیچه دستش و حتی قابل خرید و فروش و دیگر از این زن نمی توان توقع انتقال عاطفه داشت و این زن نه تنها نمی تواند جامعه را در رسیدن به تکامل یاری کند که بستر افول خود وجامعه را نیز به تدریج فراهم می آورد. در این میان شاید شبهه هایی به وجود آید که برخی زاییده ذهن انسان و برخی دیگر محصول تهاجم فرهنگی باشد که ما برخی از این شبهه ها را در این جا مورد بحث قرار می دهیم:

ادامه حجاب عامل رکود

سنگریزه‌ها به رسول سلام داده بودند

همیشه دیدن غار حرا یکی از آرزوهایم بود.

این که پا بگذارم جایی که «او» قدم گذاشته بود

این که ببوسم سنگریزه هایی که به او «السلام علیک یا رسول الله» می گفتند.

این که بو کنم عطرش را، عطر عبورش را.

بعد از نماز صبح از حرم راه افتادیم به طرف کوه»نور»، با کلی شوق و ذوق

مثل کسی که دل توی دلش نباشد، از کوه بالا رفتیم

ادامه سنگریزه‌ها به رسول سلام داده بودند

«مروه الشربینی» شهیده حجاب نه؛ «شهیده اسلام»


جنایت بی شرمانه دادگاه درسدن آلمان پیش از آنکه عملی نژادپرستانه علیه کله سیاه های شرقی باشد، ثمره تبلیغات ضد اسلامی سالهای اخیر رسانه ها، سیاستمداران و تئوریسین های اروپایی آمریکایی است.

هنگامی که جهان اسلام در برابر موج توهین و استهزا به پیامبر اسلام و دین الهی وی سکوت پیشه نمود
هنگامی که به بهانه مبارزه با تروریسم، سیل تبلیغات ضد دینی با عنوان بنیاد گرایی اسلامی به راه افتاد
هنگامی که مبارزه با اسلام گرایی به تیتر اول تولیدات فرهنگی، رسانه ای و سیاسی غرب تبدیل و موج موهن فیلم های ضد اسلامی هلندی و کاریکاتورهای دانمارکی قداست، اولوهیت و آسمانی بودن اسلام، پیامبر و پیروان این دین را هدف قرار داد تا با قداست زدایی و متحجرانه نشان دادن آن زمینه را برای معرفی مسلمانان به عنوان مظنونین همیشگی مهیا نمایند، می بایست منتظر حوادثی از این دست علیه مسلمانان بود که با زمینه ای ایدئولوژیک و نه نژادپرستانه به وقوع می پیوندد.

ادامه «مروه الشربینی» شهیده حجاب نه؛ «شهیده اسلام»

سپیدرویان

خوش به حال آن هایی که دیروز غروب از دل روزهای سفید، سپیدروی درآمدند.

خوش به حال آن هایی که دنیا را دم ِ در معطل، نگه داشتند و ساعتی خلوت کردند

راز گفتند و پاک شدند، مهمان شدند و حبیب شدند.

خوش به حال آن ها که نجوا کردند، درد دل کردند، شِکوه کردند ، آرزو کردند

قول دادند و قول گرفتند، باران شدند و دل های شان زنده شد .

خوش به حال هرکس که نقطه گذاشت روی دیروزهاش و رفت سر خط فردا

با نفسی تازه

با چشم و دلی پاک ، سیر، سرشار …