پارچه را که برایت آوردم، گفتی قشنگاست. آوردیش بالا تا نزدیک چشمهات. صورتت شد یک پیشانی بلند و دو چشم عسلی ِ طناز با مژههای برگشتهی فرخورده. یک دوربین عکاسی کم بود تا قابت کند. بعد دفتر هندسهام را کشیدی جلو. گفتی یک طرح خوب برایت دارم.
ببین. یک نوع یقهی رهاست. از سرشانه شروع میشود میآید روی استخوان ترقوه بعد پیچ میخورد. ول میشود روی تنه. حالت حلزونی. کلی توضیح دادی و شکل کشیدی. خندیدم و گفتم سپردم دست خودت، من که چیزی سرم نمیشود!