دلنوشته ای از حرم مطهر آقا امام رضا علیه اسلام

کلافه ای ، خسته ای. خستگی راه بی طاقتت کرده است ؛ می خواهی بروی یک دل سیر بگیری بخوابی. عجب لذتی دارد این خواب وقت خستگی.گردش اتوبوس اما نظرت را عوض می کند . اتوبوس می پیچد در خیابان امام رضا (علیه السلام) همه خیره میشوند به شیشه ی جلوی ماشین . دستت را آرام روی سینه می گذاری و می گویی: السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (ع)

با خود میگویی دور از ادب است که زیارت را به تاخیر بیندازی به خاطر خستگی .

وارد صحن که می شوی خورشید را می بینی که کز کرده پشت گنبد .تورا نمی دانم اما من هروقت این صحنه ذرا می بینم یاد این شعر می افتم:

شما هرآینه زیباترید از خورشید

به یک مشاهده دل می برید از خورشید

شما که ماه شب بی ستارگی منید

همیشه یک سروگردن سرید از خورشید

سپیده دم که به دیدار صبح می آیید

چه آبروی بدی می برید از خورشید

ادامه دلنوشته ای از حرم مطهر آقا امام رضا علیه اسلام

پاییز

پائیز جاری شده

با انبوه رنگهای دنباله دارطبیعت

کنار همین روزهای رو به کوتاهی و شبهایقد کشیده زمین

حس غریبی است

مثل یک غصه طولانی

چقدر ابرها درهم رفته و گرفتهشدند

و انگار وقتی بغض آسمان ترک بر می دارد و بوسه بر خاک می زند تنها باران است که زمین را به آغوش می کشد

برگها هم حس پریشانی را تجربه میکنند

تاب ایستادگی ندارند

فرو ریخته اند

و این ترانه درد است که زیر پای من و تومی سرایند

ترانه آشفتگی

پائیز را دوست دارم شاید بخاطر همین بزرگثانیه های کوچک

بخاطر این حس و حال زمین وآسمان

شاید هم بخاطر اینکه …

لاتودبنی بعقوبتک

نه خجالت کشیدم

نه ترسیدم

معبودا

خدایا تو را شکر می گویم!

اگر یکی غیر تو از گناهانم خبر می شد

نمی کردم

اگر از عذاب زود رس هم می ترسیدم

نمی کردم

( ولی از تو نه خجالت کشیدم و نه ترسیدم )

نه به خاطر این که به نظرم از همه تماشاگرها بی اهمیت تر بودی!

نه !

فقط برای این که تو از همه بهتر عیبها را می پوشانی

از همه شان بردبارتر و بزرگوارتری

عیب پوش و خطا بخش و دانای نهان!

که گناهها را با لطف اش پنهان می کند

و مجازات ها را با بزرگواری اش عقب می اندازد

پس سپاس از آن تو که می دانی و باز صبوری می کنی

می توانی عذاب کنی و باز می بخشی

یا ستار العیوب! غفار الذنوب! یا علام الغیوب!

لا تودبنی بعقوبتک

اولین تجربه‌ی کار

چند وقتی بود که بد جوری به سرم زده بود کار کنم. دوست داشتم خودم درآمد داشته باشم و مجبور نباشم بخاطر چند تومان، به این و آن جواب پس بدهم. خیلی هم توقعم بالا نبود، فقط می‌خواستم به‌اندازه‌ی مخارج خودم درآمد داشته باشم. این بابای بیچاره هم گناه داشت، درست است که چیزی نمی‌گوید اما همه می‌دانند که گرونی و خرج و مخارج کمر رستم را هم خم می‌کند چه برسه به یک کارمند جزء در یک شهرستان دور افتاده!

پدرم حسابدار یک شرکت خصوصی بود و زندگی نسبتاً متوسطی داشتیم. خدا را شکر هیچ موقع کمبود چیزی را حس نکرده بودیم و به قول بابا «از همه مهم‌تر اینکه دستمون رو جلوی کسی دراز نکرده بودیم.»

با این حال من هم مثل هر کسی دوست داشتم بهتر زندگی کنم و ثروتمند بشوم. ولی چکار کنم وقتی بابای پولدار نداری، دو راه برات باقی میمونه. یا خودت کار کنی و پولدار بشی و یا با یه فرد پولدار ازدواج کنی! در مورد ازدواج که به قول بچه‌ها دهنمون هنوز بوی شیر میده و نمیشه روش حساب کرد. بنابراین فقط یک راه می‌ماند، اینکه خودت کار کنی و راه کسب ثروت را پیدا کنی! من هم همین تصمیم را داشتم و می‌خواستم هر جور شده یه کار درست و حسابی پیدا کنم. اما قبل از هر چیزی باید موضوع را با بابا در میان می‌گذاشتم تا ببینم نظرشون چیه و می‌تونن کمکم کنن یا نه.

ادامه اولین تجربه‌ی کار

گل باغ خدا

«سلام بر اهل خانه». فاطمه در گوشه ای مشغول کار بود. در حالی کهلباسی از پشم شتر بر تن داشت با یک دست دستاس آرد را می چرخاند و در همان حال به فرزندش شیر می داد. صدای پدر که در خانه طنین انداخت کار را رها کردو از جا برخواست و به استقبال پدر رفت. دیدن این همه قناعت اشک را در چشمان رسولالله حلقه کرد. فرمود:«دخترم تلخی دنیا را به خاطر شیرینی آخرت بچش» فاطمه لبخندیزد و در جواب پدر گفت:«خداوند را به خاطر نعمت هایی که داده می ستایم و به خاطرداده هایش ثنا می گویم» و به راستی که منش فاطمه در سرتاسر زندگی همین بود. چه دردوران دعوت سخت رسول الله که اعراب قریش آزار و اذیتشان می کردند، چه در شعب ابیطالب و مصیبت عظمای مرگ مادر ، چه در هجرت به مدینه و دوران جنگها و شهادت ها و چهحالا که همسر یکی از پاکترین مردان خدا بود. او نقش خود را به عنوان دختر رسول اللهیافته بود و آنقدر نقش خود را خوب ایفا کرده بود که او را ام ابیها می خواندند. و شاید به پاس همین صبرها و شکرها بود که وحی الهی بر قلب رسول الله نازل شد. وَلَسَوفَ یعطیکَ رَّبکَ فَتَرضَی

ادامه گل باغ خدا

آزادی بیست زن فلسطینی

تحلیلی بر آزادسازی بیست نفر از اسیران زن فلسطینی

در مقابل اطلاعاتی درباره «شالیط» سرباز اسیر اسرائیلی

مترجم: حمیدرضا غریب رضا

خبری که اخیرا توسط رسانه های محلی و بین المللی منتشر گردید، عزّت و افتخار را در ملّت های اسلامی و عربی برانگیخت. ملّت هایی که جنبش حماس و جریان مقاومت را آیینهٔ آرزوهای خود در مقابله با رژیم صهیونیستی جنایتکار می‌بینند از شنیدن این خبر احساس عزّت و افتخار کردند. این اتفاق نتایج و گویه‌های مهمی دارد که در زیر به برخی از آنها اشاره می کنیم:

ادامه آزادی بیست زن فلسطینی

پارتی های پرخطر در تهران

نشریه اشپیگل آلمان در گزارشی از پارتی های شبانه در سه شهر کشورهای اسلامی یعنی تهران، دمشق و قاهره و مقایسه آنها نوشت‏:‏ پارتی ها در تهران پرخطر با ظاهری شاد کننده هستند‏.‏

اشپیگل با اشاره به اینکه در این میهمانی ها و جشن ها مشروبات الکلی با کولا و قرص ها یا اکستازی سرو می شوند، درباره پسری به نام انریکو نوشت‏:‏ وی هم اسم پدربزرگ اسپانیایی اش می باشد و معمولا به خانه های ثروتمندان برای شرکت در جشن ها دعوت می شود‏.‏

این گزارش از حرکت انریکو از خانه خود و اتفاقات خیابان افریقا شروع شده و در آن آمده است ‏:‏ این خیابان جایی برای آشنایی پسران با دختران است‏.‏ دخترانی که لباس های بسیار تنگ و کوتاه تحریک آمیز برتن دارند‏.‏

ادامه پارتی های پرخطر در تهران

کجایی

این جمعه های گوشه و کنار تقویم ها چقدر بیتابی می کنند!

مثل تمام لحظه‌های دل سپردهٔ تو…

سفر کرده به غربت در کدامین آدینه سکونت گزیده ای؟

کجایی خورشید عالم‌تاب و ماهتاب درخشان؟!

کجایی ؟

چند جمعه ی دیگر باید سپری گردد!

سطر سطر این نفس های آشفته و ثانیه های زخم خورده عطش التیام تو را دارند…

ستاره ی سهیل آسمان بشریت چقدر تا یلدای ظهورت مانده ؟

چقدر ؟

یعنی زمین هنوز هم از مفسده و تباهی لبریز نشده ؟!

از ظلمت و تاریکی…

تا بیایی!

بیایی و بر کنی این ریشه جور و عداوت را

بر پا کنی سنت نیاکان درد کشیدهات را

و بر افرازی پرچم قسط و عدالت را

به خدا سوگند اقیانوس عصیان زمین طغیان کرده و گمراهی و ضلالت قاموس دینداری علم کرده است!!!

در کدامین جمعه فتح می‌کنی این روزگار ستم کشیده را ؟

دوست خوب شیوا

یک روز صبح وقتی در دفتر کارم مشغول بررسی پرونده‌های مراجعانم بودم پرونده شیوا نظرم را جلب کرد. شیوا دانش‌آموز پر انرژی‌ای بود که اوایل سال به اصرار معلمان و ناظم مدرسه برای مشاوره پیش من‌ آمده‌بود. وقتی برای بار اول به دفتر مشاوره آمد خیلی ناراحت بود، با سلام سردی وارد اتاق شد و روبروی من نشست، من هم جواب سلامش را دادم و …:

مشاور: می‌شه خودت رو معرفی کنی و علت ناراحتیت رو بگی؟

شیوا: من شیوا هستم، کلاس دوم راهنمایی، اصلاً از مدرسه و درس و امتحان خوشم نمی‌یاد.

_: چرا!

ادامه دوست خوب شیوا

دا یعنی هفتصد صفحه دانشگاه

دا

نویسنده: سیده زهرا حسینی به اهتمام سیده اعظم حسینی

ناشر:‌ انتشارات مهر

وارد کتاب فروشی می شوی، آمده ای چند کتاب بخری تا وقت های خالی تعطیلات تابستانه ات را پر کنی!

دو کتاب از قیصر امین پور بر میداری و قفسه ی شعر را می گذرانی، میرسه به قفسه رمان ها یکی دو رمان هم بر میداری می روی پای صندوق که چشمت می افتد به قفسه ی دفاع مقدس!

کتاب ها را همان جا روی میز صندوق می گذاری و میروی کنار قفسه دفاع مقدس آرام کتاب ها را از نظر می گذرانی، خیلی هایش را هنوز نخوانده ای چشمت روی یک کتاب می ایستد، یک کتاب با قطع رقعی کتابی که قطر زیادی دارد، جلد سفید و طرح قرمز رنگی که رویش خورده نظرت را بیشتر جلب می کنی، اسمش را از نظر می گذرانی «دا» نمی دانی یعنی چه!

ادامه دا یعنی هفتصد صفحه دانشگاه

هزاران (دا)ی نانوشته!

اگه نقاش بودم، یه تصویر اپیزودیک! با همه‏ی جزئیاتش ازکشیده‏ای که معصومه‏ خانم از سرباز عراقی خورد می‏کشیدم. کشیده‏ای که به خاطر حاضر جوابیش خورد، بعد از اینکه تو دست سرباز عراقی اسیر شده بود .بعدش صحنه‏ی قهقهه‏ی ناخودآگاهشو می‏کشیدم، لحظه‏ای که انگار تازه داشت می‏فهمید که چه بلایی سرش اومده و اسارت دست عراقی‏ها یعنی چی. تو صحنه‏ی بعد هم گریه‏های آروم و بی‌صداشو می‏کشیدم. اسارت…حاضرجوابی…سیلی خوردن از سرباز عراقی…قهقهه‏ی بلند…گریه‏ی بی صدا…

هر طرف که نگاه می کنم، سیده زهرا حسینی می‏بینم! زهراهای درد کشیده، زهراهای صبور، زهراهای شجاع، مبارز، فداکار…یکی به من بگه نویسنده‏ها و فیلم‏سازها و نقاش‏ها کجان؟!

ادامه هزاران (دا)ی نانوشته!

مدگرایی در تغییر چهره!

از جمله مسائلی که در جامعه‌ی ما به عنوان یک معضل اجتماعی از آن یاد می‌شود، رواج گسترده‌ی جراحی‌های زیبائی است که به صورت فراگیر در تمام اقشار جامعه قابل مشاهده است. روند استقبال روزافزون از جراحی‌های پلاستیک علی‌رغم تلفات بی‌شمار آن، لزوم تأمل پیرامون این مسأله و بررسی علل آنرا روشن می‌سازد.

جراحی‌های زیبائی به عنوان یک پدیدار جمعی، در برهه‌ای از زمان در ایران رواج پیدا کرد .روند صعودی آمار جراحی‌های پلاستیک را می‌توان به عنوان یک «مد» درنظر گرفت. که نشأت گرفته از شرایط اجتماعی- فرهنگی خاص خود است.

ادامه مدگرایی در تغییر چهره!

پدر! این روزها سخت دلم گرفته است …

مهربان پدرم! امروز روز توست…

روزت مبارک.

اما شما امروز هم مثل پدرت علی‌(علیه السلام) غریب هستی و مظلوم.

و انگار همه در میان این دغدغه‌ها و مشغله‌ها شما را از یاد برده‌اند …

و یا مثل من بیشتر از تبریک، هدیه و شادباش، برایت درد و غم و غصه آورده‌اند .

راستی می‌دانی من چند سالم شده؟

و تا به امروز چند بار صدایت کرده‌ام و صدایت را نشنیده‌ام؟

چند بار آرزوی دیدنت را کرده‌ام؟

چند بار…

ادامه پدر! این روزها سخت دلم گرفته است …

یاابوالفضل

بزرگی …
آنقدر که استعاره و تمثیل به آسمانها برایت کم است
بزرگواری …
و این ارثیه ای است که انگار مادرت برای تو بجای گذاشته
از زیبایی ات بگویم یا از مردانگی ات … ؟
ایثارت که فرات را خجالت زده ابدی تاریخ کرده است
من از زیبایی ات نمی گویم …
یک قبیله
یک کره خاکی
چند صد نسل انسان
می گوید …
قمر بنی هاشم
ادامه یاابوالفضل

اینترنت، رسانه‌‏ای با تکثر فرهنگی

فرهنگ، امری ضروری در حیات انسان است. هر نوع رفتار و تفکری به زمینه‏ی فرهنگی که فرد در آن می‏زید، بستگی دارد. انسان موجودی است اجتماعی و حاصل این زیست اجتماعی، بعد از سال‏ها، شکل‏گیری فرهنگ و مشترکات ذهنی یک جامعه است. هر فرهنگ، فرآیند اجتماعی کردن مخصوص به خود را دارد که متفاوت با دیگر جوامع است.

در دهه‏های اخیر، با گسترش استفاده از اینترنت، کاربران با فرهنگ‏های مختلفی مواجه‏اند که هر کدام، دنیای جدیدی را برای آن‏ها معنا می‏کنند.

می‏توان گفت که در حال حاضر مصرف اینترنت (به مثابه یک کالای فرهنگی نوین) به شیوه‏ای برای گذران اوقات فراغت بدل شده است. استفاده روز افزون از اینترنت و طولانی‏تر شدن ساعات استفاده از آن در اوقات فراغت در زندگی مدرن شهری، مستلزم تأمل دقیق و علمی است. از دیگر ویژگی‏های این رسانه‏های جمعی می‏توان به خصلت تفریحی و سرگرم‏کنندگی آن اشاره کرد. سایت‏های فال‏بینی، مُد، طنز و پیامک (sms)، کتابخانه‏های مجازی، وب سایت‏های شخصی و . . . که به مهارت کم نیازمندند، باعث بسط و توسعه‏ی این کنش در سبک‏های جدید فراغتی جوانان شده است.

«دانیل لرنر» معتقد است که رسانه‏های ارتباطی و اطلاعاتی با اشاعه اخبار و اطلاعات متنوع از تمام جهان امکان آشنایی فرد با مخاطبان زیادی را فراهم می‏آورد که از حیث سبک زندگی، فرهنگ، زبان و دین با یکدیگر متفاوتند. و دیگر تنها با منابع محدود بومی خود مرتبط نیست.

هر امری در جامعه انسانی یک امر فرهنگی است. فرهنگ هر جامعه‏ای را می‏توان عامل استحکام بخش آن نیز دانست که در معنای کلی ارزش‏ها، هنجارها، آداب و روسوم و… را شامل می‏شود. به زعم «بریان فِی»، حتی «تجربه‏ها از انتظارات، خاطرات، اعتقادات و پیش‏داوری‏های فرهنگی که در ساخته شدن آن تجربه نقش دارند، شکل می‏گیرد» به عبارت دیگر تجربه‏های شخصی ما نیز در چهارچوب نظام معنایی ساختارهای جامعه‏ای که در آن زندگی می‏کنیم، تبلور می‏یابد. پس استفاده نادرست از اینترنت و جذب فرهنگ‏های غیر بومی و غریبه شدن، تجربه‏ها و سبک زندگی فرد را آنچنان دچار دگرگونی و تنش خواهد کرد که همواره خود را موجودی بیگانه از سایرین ببیند و به نوعی از فضای حقیقی که در آن زیست می‏کند، دور می‏بیند.