هفته ی گذشته نشریه چارقد مصاحبه ای با اقای شعرانی داشتند با تیتر «سربازمعلمی که سی سال اضافه خدمت باعث خوشحالی اش شد» این مطلب در خیلی از سایت ها منعکس شد، عده ای منبع را ذکر کردند و عده ای دیگر بدون ذکر منبع مطلب را عینا درج کردند، در بین این بازتاب ها بر خورد کردم به روزنامه ی قدس ، تیتر مطلبش را این گونه زده بود » معلم کوچک ترین مدرسه دنیا در گفتگو با قدس بیان کرد؛ روستایی هستم، حتی در اینترنت !» اولش کمی تعجب کردم چون جمله ی آخر در مصاحبه چارقد ذکر شده بود، مصاحبه را تا انتها خواندم، دیدم این روزنامه فقط با حذف چند سوال و تغییر دادن صورت سوالات عین مصاحبه را در روزنامه شان منتشر کرده، لینک مصاحبه را در اینجا ببینید!
دسته: رسانه
سرباز معلمی که سی سال اضافه خدمت باعث خوشحالی اش شد!
پای صحبت های عبدالمحمد شعرانی، سرباز معلم مدرسه کالو نشستم، وبلاگی دارد به اسم دیرتش باد، به قول خودش نوشته های این وبلاگ اتفاقات خلوتی کودکانه است که او فقط راوی قصه هایش می باشد. او با باخاطرات معلمی اش در کالو کاری کرد که جهانیان بگویند «کالو نگاه ما را به ایران تغییر داد»و توریست هایی که به این منطقه می امدند معترف شدند که ما تا قبل از اینکه از طریق وبلاگتان به اینجا بیاییم حرف رسانه های غربی که شما را تروریسم می خوانند باور داشتم اما آنها نمی دانند شما چه آدم های خوبی هستند ما صدای مدرسه شما را به دنیا می رسانیم ! و حال می نشینیم پای صحبت های سربلند ترین چهره سال ایران.
خانوادهی متعادل موجود نیست
تصویری که از خانواده در سریال های ایرانی به نمایش گذاشته می شود، خانواده ها را به دو دسته تقسیم کرده است: خانواده های مرفه با مشکلات فراوان و خانواده های فقیر ولی سرشار از عاطفه و مهربانی. این تقسیم بندی دو قطبی و شدید، اغراقی است که بیشتر در جهت به چالش کشیدن موقعیت خانواده در جامعه است.
در خانواده نوع اول، زنان که عمدتا از قشر مرفه اند که نقش مصرف کننده ی بزرگ ِ خانواده را ایفا می کنند. فضای خانواده به فضایی خشک و سنگین بدل شده که اغلب در هنگام صرف شام و به دور از عواطف خانوادگی میان اعضاست. حیطه های فرد بسیار خصوصی شده و منفک از سایر اعضا خانواده است. رفاه اقتصادی بالا در اغلب این سریال ها چالش های فروانی را پیش روی خانواده ها قرار می دهد است که به تغییر در روابط عاطفی خانواده منجر شده است. خانواده های ثروتمند این سریال ها، منبعی از مشکلات و معضلات اخلاقی و اجتماعی اند که به نوعی مورد نکوهش قرار می گیرند در حالی که در جنبه های پنهان انتقال ارزشی، نمایش زندگی مجلل و مرفه آنان، بیشتر قشر فقیر را به خود جذب می کند.
چاربلاگ
«دوشیزه ای هستم که از بدو تولد پدرم مرا بانو نامید و حالا بعد از رفتن مادر براستی بانوی خانه پدرم هستم.» این بار چاربلاگ را با بخشی از پروفایل وبلاگ «بانو» آغاز کردیم. وبلاگنویسی که در یکی از پستهای وبلاگش درباره «مادر» مینویسد:
به بهشت نمی روم اگر مادرم آنجا نباشد(حسین پناهی). پنجشنبه که تعطیل بودم با پدر رفتیم سایپا و ماشینمو گرفتیم. از دیروز که ماشین خریدم همش چهره مادرم جلو چشممه! همیشه فکر می کردم. اگه یه روزی ماشین بخرم، مامانو برمی دارم و هر جا دلش خواست می برمش….
اما حالا که ماشین دارم ، مادر ندارم!!! در تمام شادیها و خوشبختی هایم، غمی دلخراش نهفته هست و آن نبود مادر است. که باید باشد و نظاره گر تمام شادیهایم باشد!!!
یادداشت های استاد مطهری
مجموعه کتاب یادداشت های استاد مطهری، توسط انتشارات صدرا برای اولین بار در سال ۷۸ به زیور طبع آراسته شده است. این مجموعه به جمع آوری یادداشت های شهید مطهری در دو سری الفبایی و موضوعی پرداخته است. این مطالب که برای اهل تحقیق و پژوهش و مطالعه بسیار ارزشمند و سودمند است گردآوری یادداشتهای استادِ شهید است که بعضی یادداشت برداری از مقاله یا کتاب مورد مطالعه استاد است و بعضی پاسخ به سوال و یا درج نکته ای است که احیانا استاد حین مطالعه به آن دست می یافتند و بعضی طرح سوال و مسئله ای است که استاد نیاز به پرورش و پردازش بیشتر آن را لازم می دانسته اند. بعضی از این یادداشت ها در سخنرانی های ایراد شده توسط استاد و یا مقاله ها و کتاب های تالیفی ایشان مورد استفاده قرار گرفته است ولی نکات ناب و جدیدی نیز به چشم می خورد که تازگی بسیاری دارد.
بی پولی حکایت جدیدی از فقر
ساعت ۶ و ۳۰ دقیقه عصر است. با یکی از دوستان مثل همیشه ناگهان برنامه ریزی می کنیم که تا سی دقیقه دیگر رو به روی سینما باشیم! خب مطابق برنامه ریزی دقیق و حساب شده ای(!) که داشتیم راس ساعت مقرر جلوی گیشه بودیم و البته باید اعتراف کنم بالارفتن قیمت بلیط ها کمی ما را شگفت زده کرد اما تصمیم گرفته شده بود و ۱۰۰۰ تومان اختلاف قیمت عامل بازدارنده قوی ای برای وارد نشدن ما به سینما نبود. دوست مثل همیشه آب معدنی سفارش می دهد و من هم البته مثل همیشه یک نوشیدنی انتخاب می کنم و بعد از آن صندلی هایمان را در سالن پیدا می کنیم و … «بی پولی»!
کارنامه حمید نعمت الله را که نگاه می کنی جز «بوتیک» اثر شاخص دیگری را نمی بینی. بوتیک هم البته ژانر پرداخت به فقر و بی پولی را داشت البته با موضوعی متفاوت. نوع نگاه نعمت الله به مقوله بی پولی هم در بوتیک و هم در اثر اخیرش نشان از نگاه «واقع گرایانه» و به «دور از اغراق» به موضوع دارد.
من همین چند نفس از کارت اینترنتم باقی است
رایانه ی (از باب پاس داشتن فارسی منظور همان کامپیوتر خودمان است) عتیقه مربوط به دهه ی سی میلادیم را روشن میکنم، سابقهاش برمیگردد به طرفهای جنگ جهانی اول، ویندوز بعد از سالها بالا می آید، حتی حق ندارم یک رفرش ساده انجام دهم چون ممکن است به هر دلیلی مغز کامپیوتر منفجر شود!
با خط دایال آپ داغون تر از رایانه ام کانکت میشوم، ابتدا چند بار استارت می زند تا راه بیفتد، با هزارتا صلاة و صلوات و چند بار هل دادن و دنده دو زدن بالاخره روشن میشود و کاکنت میشوم، سرعت ۲۳ کیلو بایت…
خداااااااااااااااااااااااااااااااا
قصدم این است که کارت اینترنت دوساعته نامحدودم به علاوه دوازده دقیقه جایزه اش را خرج پیدا کردن چند وبلاگ دخترانهی درست و درمان کنم!
گوگل را به زور قانع میکنم صفحه اش باز شود بلکه از سرچش کمک بگیرم مینویسم… چه باید بنویسم؟ وبلاگ دخترونه؟ وبلاگ خوب دخترها؟ وبلاگ پرطرفدار دختر؟ چی بنویسم؟ قیافه ام شده است مثل آن شکلک یاهو که زیر چانه اش را خارش میدهد! آخر واژه محبوبم را پیدا میکنم و مینویسم دخترانه، گوگل سی چهل سرفه ای میکند تا صفحه اول سرچ را باز کند.
گلدختر بر روی صندلی داغ
خانم عطیه کشتکاران، مدیر و نویسنده وبلاگ گل دختر، در این روز که با نام وبلاگش نیز بی تناسب نیست، هم صحبت ما شده تا از دنیای وبلاگیش بگوید.
چرا گل دختر؟
از یک سال قبل از راه اندازی وبلاگ محور موضوعاتم یعنی زنان و دختران را انتخاب کرده بودم. یک روز با مادرم نشسته بودیم. گفتم می خواهم وبلاگی با این موضوع شروع کنم و اسمی می خواهم که هم از آن موضوع وبلاگ مشخص باشد هم یک نماد خوبی و پاکی داشته باشد؛ چند ثانیه بیشتر نشد که مادرم عنوان «گل دختر» را پیشنهاد دادند. به همین سادگی!
مژگان بانو، پزشک شاعر وبلاگ نویس
مژگان عباسلو در سال ۱۳۵۷ به دنیا آمده. تنها دختر خانواده است. دورهٔ پزشکی عمومی را در دانشگاه شهید بهشتی گذرانده و حالا در مرکز تحقیقات بیمارستان طالقانی کار میکند. ویراستار نشریهی غدد بیمارستان هم هست. خیال دارد چند سالی ایران را ترک کند برای ادامهٔ تحصیل.
همهی اینها به جای خود، برای اهالی وبلاگستان، مژگان عباسلو پیش از هر چیزی مژگانبانوی مهربان و احساساتی است. یکی از قدیمیترین وبلاگهای ادبی را اداره میکند. اولین مجموعهٔ شعرش، با نام «مثل آوازهای عاشق تو»، دومین جایزهٔ بانوی فرهنگ را به دست آوردهاست. یک مجموعهٔ شعری دیگر زیر چاپ دارد: «شاید مرا دوباره به خاطر بیاوری». توی فکر انتشار داستانهای کوتاهش هم هست.
چیزی که میخوانید حاصل دو ساعت و نیم گفت و گوی ایشان با ماست که فقط برای یک ساعت و پانزده دقیقهش از قبل قرار داشتیم. بقیهٔ زمان را مژگانبانو با بلندنظری به ما ارفاق کرد. در تمام طول این گفت و گو، راحیل ِ یک سال و نیمه– فرزند نازنینش که مژگانبانو میگوید از همین حالا همدم و محرم اوست- همان اطراف بود؛ دیوارها را خطخطی میکرد و اصرار داشت با کامپیوتر کار کند. دست آخر توی بغل مادرش خوابید. توی این دو ساعت و نیم، از خیلی چیزها گفتیم اما نه از دیدار شاعران با رهبر! اگر دوست دارید از تجربههای آن شب رمضانی بدانید، مصاحبهٔ برنانیوز را هم بخوانید.
هزاران (دا)ی نانوشته!
اگه نقاش بودم، یه تصویر اپیزودیک! با همهی جزئیاتش ازکشیدهای که معصومه خانم از سرباز عراقی خورد میکشیدم. کشیدهای که به خاطر حاضر جوابیش خورد، بعد از اینکه تو دست سرباز عراقی اسیر شده بود .بعدش صحنهی قهقههی ناخودآگاهشو میکشیدم، لحظهای که انگار تازه داشت میفهمید که چه بلایی سرش اومده و اسارت دست عراقیها یعنی چی. تو صحنهی بعد هم گریههای آروم و بیصداشو میکشیدم. اسارت…حاضرجوابی…سیلی خوردن از سرباز عراقی…قهقههی بلند…گریهی بی صدا…
هر طرف که نگاه می کنم، سیده زهرا حسینی میبینم! زهراهای درد کشیده، زهراهای صبور، زهراهای شجاع، مبارز، فداکار…یکی به من بگه نویسندهها و فیلمسازها و نقاشها کجان؟!
اینترنت، رسانهای با تکثر فرهنگی
فرهنگ، امری ضروری در حیات انسان است. هر نوع رفتار و تفکری به زمینهی فرهنگی که فرد در آن میزید، بستگی دارد. انسان موجودی است اجتماعی و حاصل این زیست اجتماعی، بعد از سالها، شکلگیری فرهنگ و مشترکات ذهنی یک جامعه است. هر فرهنگ، فرآیند اجتماعی کردن مخصوص به خود را دارد که متفاوت با دیگر جوامع است.
در دهههای اخیر، با گسترش استفاده از اینترنت، کاربران با فرهنگهای مختلفی مواجهاند که هر کدام، دنیای جدیدی را برای آنها معنا میکنند.
میتوان گفت که در حال حاضر مصرف اینترنت (به مثابه یک کالای فرهنگی نوین) به شیوهای برای گذران اوقات فراغت بدل شده است. استفاده روز افزون از اینترنت و طولانیتر شدن ساعات استفاده از آن در اوقات فراغت در زندگی مدرن شهری، مستلزم تأمل دقیق و علمی است. از دیگر ویژگیهای این رسانههای جمعی میتوان به خصلت تفریحی و سرگرمکنندگی آن اشاره کرد. سایتهای فالبینی، مُد، طنز و پیامک (sms)، کتابخانههای مجازی، وب سایتهای شخصی و . . . که به مهارت کم نیازمندند، باعث بسط و توسعهی این کنش در سبکهای جدید فراغتی جوانان شده است.
«دانیل لرنر» معتقد است که رسانههای ارتباطی و اطلاعاتی با اشاعه اخبار و اطلاعات متنوع از تمام جهان امکان آشنایی فرد با مخاطبان زیادی را فراهم میآورد که از حیث سبک زندگی، فرهنگ، زبان و دین با یکدیگر متفاوتند. و دیگر تنها با منابع محدود بومی خود مرتبط نیست.
هر امری در جامعه انسانی یک امر فرهنگی است. فرهنگ هر جامعهای را میتوان عامل استحکام بخش آن نیز دانست که در معنای کلی ارزشها، هنجارها، آداب و روسوم و… را شامل میشود. به زعم «بریان فِی»، حتی «تجربهها از انتظارات، خاطرات، اعتقادات و پیشداوریهای فرهنگی که در ساخته شدن آن تجربه نقش دارند، شکل میگیرد» به عبارت دیگر تجربههای شخصی ما نیز در چهارچوب نظام معنایی ساختارهای جامعهای که در آن زندگی میکنیم، تبلور مییابد. پس استفاده نادرست از اینترنت و جذب فرهنگهای غیر بومی و غریبه شدن، تجربهها و سبک زندگی فرد را آنچنان دچار دگرگونی و تنش خواهد کرد که همواره خود را موجودی بیگانه از سایرین ببیند و به نوعی از فضای حقیقی که در آن زیست میکند، دور میبیند.
اینترنت تیغ دولبه
فرهنگی امری ضروری در حیات انسانی است. هر نوع رفتار و تفکری به زمینه فرهنگی که فرد در آن می زید، بستگی دارد .. انسان موجودی است اجتماعی و حاصل این زیست اجتماعی، بعد از سالها شکل گیری فرهنگ و مشترکات ذهنی یک جامعه است. هر فرهنگی، فرایند اجتماعی کردن مخصوص به خود دارد که متفاوت با دیگر جوامعاست.
در دهه های اخیر، گسترش استفاده از اینترنت، فرهنگ های مختلفی را در برابر کاربر انش قرار داده و دنیای جدیدی را برایمعنا بخشیده است.
هر امری در جامعه انسانی یک امر فرهنگی است. فرهنگ هر جامعه ای را می توان عامل استحکام بخش آن نیز دانست که در معنای کلی ارزش ها ،هنجارها ، آداب و روسوم و… را شامل می شود. به زعم بریان فِی ، حتی تجربه ها از انتظارات، خاطرات، اعتقادات و پیشداوری های فرهنگی که در ساخته شدن آن تجربه نقش دارند ، شکل میگیرد، بهعبارت دیگر تجربههایی شخصی ما نیز در چهارچوب نظام معنایی ساختارهای جامعه ای که در آن زندگی می کنیم ، تبلور می یابد.
بی احترامی به عکاسان مطبوعات در برنامهی موج سوم + گزارش تصویری
برنامهی انتخاباتی موج سوم که برای اعلام حمایت از کاندیداتوری یک کاندیدای حامی رسانههای آزاد برگزار شده بود، عملا به محلی برای اهانت به عکاسان مطبوعاتی بدل شد.
به گزارش چارقد و به نقل از زوم نیوز در حالی که با مدیریت رسانهای ناصحیح، هیچ جایگاهی برای عکاسان مطبوعات در نظر گرفته نشده بود، با قرار دادن افراد بی تجربه بعنوان مسئول انتظامات، برنامهی موج سوم عملا عکاسان مطبوعات را مورد اهانت قرار داد.
توهین ناموسی به عکاس خبرگزاری مهر، کتک زدن یک عکاس زن، توهین و درگیری لفظی با بسیاری از عکاسان از جمله عکاس خبرگزاری آسوشیتدپرس، اهانت به محمد صیاد عکاس پیشکسوت انقلاب و جنگ (که در حین برنامه عکسهایش از طریق اسلایدشو برای حاضرین پخش میشد) و… تنها گوشهای از اهانتهای مکرر کسانی است که خود را تیم انتظامات و برگزار کننده برنامه میدانستند.
بی نظمی هایی که پیش از این هم در سفرهای استانی این کاندیدا انجام شده بود.
در حالیکه در یک فضای متشنج در اثر مدیریت ناصحیح و همینطور تعدد عکاسان حاضر، سالن دچار بینظمی شده بود، جواد یحیوی مجری برنامه نیز با اهانت به عکاسان، عملا جمعیت حاضر را برای شعار دادن برعلیه اهالی رسانه بسیج کرد.
این مسئله باعث شد تا عکاسان پیش از حضور میرحسین موسوی در سالن تصمیم به ترک این برنامه بگیرند.
در حالیکه عکاسان نماینده ی رسانه های داخلی و خارجی و همینطور اعضای انجمن صنفی عکاسان مطبوعات ایران در حال خروج از محل برگزاری برنامه بودند، رجبعلی مزروعی (نماینده مجلس ششم و عضو انجمن صنفی روزنامهنگاران) با حضور در میان عکاسان، عذرخواهی رسمی برگزار کنندگان از بروز این اتفاق را که از طریق تریبون اعلام شده بود، به اهالی رسانه ابلاغ کرد. علیرغم مخالف تمامی عکاسان با بازگشت به سالن با درخواست مزروعی از محمد صیاد (عکاس پیشکسوت) و پادرمیانی وی، عکاسان به سالن برگزاری برنامه بازگشتند. اما با حضور میرحسین موسوی در سالن و تداوم اهانتها و جلوگیری از عکاسی و تولید خبر، عکاسان تصمیم قطعی خود را بر ترک سالن گرفتند.
این اتفاق در حالی رخ داد که هنوز سید محمد خاتمی وارد سالن برگزاری برنامه نشده بود.
چاربلاگ
شما یادتان هست اولین دفعهای که غذای غیر ایرانی خوردید کی بود؟ اصلا شاید خودتان دست به کار شدید و از روی یکی از همین برنامه های آشپزی که از تلویزیون پخش میشود این غذاها را درست کردهاید! به هر حال در این مورد نویسندهی وبلاگ مردم معمولی مطلبی نوشته و به نکته ای اشاره کرده که شاید این روزها ما کمی از آن غافلیم…
در اشکها و لبخندها به مسائلی که قبح آن ریخته، پرداختهایم
گوهر خیراندیش این روزها با بازی در سریال «اشکها و لبخندها» به کارگردانی حسن فتحی توانسته روی دیگری از تواناییهای خود را به نمایش بگذارد. به همین مناسبت با این بازیگر گپ و گفتی کردیم که پیش روی شما قرار دارد:
ادامه در اشکها و لبخندها به مسائلی که قبح آن ریخته، پرداختهایم